o از امام رضا ـ عليه السّلام ـ در طول سفرش به ايران در منازل مختلف كرامات و معجزاتي مشاهده ميشد و آثار برخي از آنها تا به امروز موجود است كه به آنها اشاره ميشود:
1- از خديجه دختر حمدان نقل كردهاند كه گفت: وقتي كه حضرت در نيشابور در محلّة غزو وارد شد، تا آنجا كه ميگويد: چون در خانة ما آمد در كنار خانه درخت بادامي كاشت و روئيد و بزرگ شد، همان سال ميوه داد و مردم خبردار شدند و از ميوهاش براي شفاي مريضها ميبردند. هر كه به دردي مبتلا ميشد براي تبرك و شفا از آن ميخورد و خوب ميشد. هر كه چشمش درد ميگرفت، از ميوة آن به چشم ميماليد صحّت مي يافت و زن آبستن كه زائيدنش دشوار ميشد از آن ميخورد به آساني وضع حمل ميكرد و براي قولنج حيوانات چوب آن را به شكم آنها ميماليدند خوب ميشد. پس از مدتي درخت خشك شد، جدّ من حمدان آمد شاخههاي آن را بريد كور شد و پسرش عمرو آن را از بيخ بريد، تمام مالش كه هفتاد الي هشتاد هزار درهم بود. از بين رفت …[1]
2- شيخ صدوق روايت كرده چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ داخل نيشابور شد در محلّهاي فرود آمد كه او را «فوزا» ميگفتند و آنجا حمامي بنا نمود و آن حمام امروز به گرمابه رضا معروف است و آنجا چشمهاي بود كه آبش كم شده بود، حضرت كسي را واداشت كه آب آن را بيرون آورد تا بسيار شد و از بيرون دروازه حوضي ساخت كه چند پله پايين ميرفت، حضرت داخل آن حوض شد و غسل كرد و بيرون آمد و بر پشت آن نماز گزارد و مردم ميآمدند به آن حوض و غسل ميكردند و از آن ميآشاميدند و در آنجا دعا ميخواندند و حوائج خود را از خدا ميخواستند و حوائج آنها روا ميشد و آن چشمه راعين كهلان مينامند و مردم تا به امروز به آن چشمه ميآيند.[2]
3- شيخ صدوق و ابن شهر آشوب از ابوصلت روايت كردهاند كه چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ده سرخ رسيد، گفتند: يا ابن رسول الله ظهر شده است، نماز نميخوانيد؟ حضرت پياده شد و فرمود: آب بياوريد، گفتند: آب نداريم، پس با دست مبارك خود خاك زمين را كنار زد، چشمهاي جوشيد حضرت و همراهانش وضو گرفتند و اثرش هنوز باقي است و چون به سناباد رسيد پشت مبارك خود را به كوهي گذاشت كه ديگها را از آن ميتراشند و گفت: خدايا! نفع ببخش به اين كوه و بركت ده در هر چه در ظرفي گذارند كه از اين كوه تراشند و فرمود كه برايش ديگها از سنگ تراشيدند و فرمود كه غذايش را نپزند مگر در آن ديگها. پس از آن روز مردم ديگها و ظرفها از آن تراشيدند و بركت يافتند.[3]
4- از ابوهاشم جعفري نقل كردهاند كه گفت: وقتي رجاء بن ابي ضحاك، امام رضا ـ عليه السّلام ـ را از طريق اهواز به سمت خراسان ميبرد، چون خبر تشريف فرمايي امام به من رسيد، خودم را به اهواز رساندم و خدمت حضرت شرفياب شدم، آن موقع زمان اوج گرماي تابستان بود و ايشان نيز بيمار بودند. آن حضرت به من فرمودند: طبيبي براي ما بياور! حركت كرده و طبيبي حاذق را به خدمتشان آوردم، امام گياهي را براي طبيبي توصيف كرد، طبيب از آن همه اطّلاعات امام متعجب شد و گفت: هيچ كس را جز شما سراغ ندارم كه اين گياه را بشناسد، امام فرمود: پس نيشكر تهيه كن، طبيب گفت: يافتن نيشكر در اين فصل از آنچه در ابتدا نام برديد دشوارتر است چرا كه در اين وقت سال نيشكر يافت نميشود، امام فرمود: هر دو در سرزمين شما و در همين زمان موجود است، آن گاه امام به من ـ ابوهاشم ـ اشاره كرد و فرمود: با او همراه شو و به آن سوي آب برويد ، پس خرمني انباشته مييابيد به سوي آن برويد مردي سياه را خواهيد ديد، از او محلّ روييدن نيشكر و آن گياه را بپرسيد. ابوهاشم ميگويد: من با آن طبيب به همان نشاني كه امام فرموده بود رفتيم، سپس آن گياه و نيشكر را تهيه كرده و به خدمت آن حضرت آورديم، طبيب كه از آن همه اطّلاعات و علم غيب آن حضرت شگفت زده شده بود از من پرسيد اين مرد كيست؟ … چون خبر اين واقعه و كرامت امام به گوش رجاء بن ضحاك رسيد او فوراً به ياران خود دستور داد امام را حركت دهند.[4]
5- نيز ابوالحسن صائع از عمويش نقل ميكند كه گفت: با حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ به خراسان ميرفتيم و چون به اهواز رسيديم، امام به مردم اهواز فرمود: نيشكري براي من تهيه كنيد، بعضي از بيخردان آنجا گفتند: اين اعرابي و باديه نشين است، نميداند كه نيشكر در فصل تابستان پيدا نميشود، عرض كردند: سرور ما! اين فصل نيشكر پيدا نميشود، حضرت فرمود: جستجو كنيد، مييابيد، اسحاق بن ابراهيم گفت: به خدا سرور من چيز غير موجود نخواست، به همه اطراف فرستادند؛ رعاياي اسحاق آمده و گفتند: ما مختصري داريم براي بذر گذاشتهايم كه بكاريم.[5]
6- از عبدالرحمان معروف به صفواني نقل كردهاند كه گفت: قافلهاي از خراسان به كرمان ميرفت دزدان راه آنها را بستند و يكي از آنها را به ثروتمندي متهم كرده و گرفتند و مدتي شكنجه دادند تا اينكه مالي بدهد و خود را آزاد كند، او را در برف نگه داشتند و دهنش را از برف پر كردند تا اينكه يكي از زنان دزدان به وي رحم كرده و آزادش كرد او فرار كرد ولي زبان و دهانش فاسد شد به طوري كه قدرت حرف زدن نداشت. به خراسان آمد و شنيد كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ در نيشابور است، پس در خواب ديد گويا كسي به او ميگويد: پسر رسول خدا وارد خراسان شده علّت خود را از او بپرس…، پس آن مرد از خواب بيدار شد و فكر نكرد در آن خوابي كه ديده بود، تا اينكه به دروازة نيشابور رسيد. به او گفتند: امام رضا ـ عليه السّلام ـ از نيشابور كوچ كرده است و در رباط سعد است. در خاطر مرد افتاد كه نزد آن حضرت رود و حكايت خود را به ايشان بگويد، شايد كه نفع بخشد، پس به رباط سعد آمد و به آن حضرت داخل شد و قضيه را گفت؛ و از حضرت خواست كه دوايي تعليم دهد، كه از آن سود برد، امام فرمود: آنچه در خواب گفتم، و تعليم كردم، انجام بده ، آن مرد مي گويد: به دستور حضرت عمل كردم و عافيت يافتم.[6]
7- از احمد بن محمّد ابي نصر نقل كردهاند كه گفت: وقتي امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به خراسان ميبردند به قادسيه كه رسيدند، آن حضرت را وارد كوفه نكردند، بلكه از راه بيابان به بصره بردند، حضرت قرآني براي من فرستاد، چون باز كردم سورة بينه آمد، ديدم طولاني تر و بيشتر از سورهاي است كه در ساير قرآنها است، مقداري از آن را حفظ كردم، مسافري با دستمال و مهر و گلي وارد شد و گفت: قرآن را بياور، آن را در دستمال گذاشت و گل بر آن نهاد و مهرش كرد و برد، بعد از آن هر چه حفظ كرده بودم از يادم رفت، و هر چه كوشيدم يك كلمه از آن هم يادم نيامد.[7]
8- از علي بن احمد وشا نقل كردهاند كه گفت: از كوفه به خراسان ميرفتم، دخترم به من گفت: پدر اين حلّه را بگير و بفروش و از پولش يك فيروزه براي من بخر، حله را گرفتم و داخل يكي از لباسها گذاشتم، چون وارد مرو شدم در كاروانسرايي منزل كردم، ديدم غلامان علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ آمدند، و گفتند: حلهاي ميخواهيم، غلامي مرده در آن دفن كنيم، گفتم كه من حلّه ندارم، رفتند و دوباره برگشتند، گفتند كه مولاي ما سلام ميرساند و ميفرمايد: در فلان چمدان و داخل لباس حلهاي داري كه دخترت داده و گفته: از پولش برايم فيروزهاي بخر، اين پول حله است. پس من حلّه را به آنها دادم.[8]
9- در خراسان زني به نام زينب ادّعا كرد كه من از نسل فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ هستم، وقتي گفتة اين زن به امام رضا ـ عليه السّلام ـ رسيد، حضرت فرمود: هر كه به حقيقت از نسل علي ـ عليه السّلام ـ و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ باشد گوشتش بر درندگان حرام است، تا اينكه مجلسي در حضور مأمون و مردم تشكيل شد، امام به آن زن فرمود: اگر در ادعاي خود صادق هستي به ميان درندگان برو، آن زن به امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: تو خودت نزد آنها برو اگر راست ميگويي آنها به تو آسيبي نميرسانند. امام علي ـ عليه السّلام ـ ديگر با آن زن سخن نگفت و برخاست و به طرف قفس درندگان رفت تا اينكه حضرت داخل قفس شد، همة درندگان روي دم نشستند، حضرت نزديك رفت و دست به سر و صورت آنان كشيد، در اين هنگام همة مردم و ناظران با تعجب به حضرت نگاه كردند. سپس حضرت از داخل قفس بيرون آمدند، و بعد آن زن را وارد قفس درندگان كردند و او طعمة درندگان شد.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ستارگان درخشان.محمّد جواد نجفي.
2. منتهي الامال.شيخ عباس قمي،
3. هشتمين امام، حميد قلندري برد سيري.
پاورقي ها:
[1] . محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعة العلميه، بيتا، ج 4، ص 344. و شيخ حرّ عاملي، اثباة الهداة، ترجمة احمد جنتي، المطبعة العلميه، قم، ج6، ص 52.
[2] . ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 348.
[3] . ابن بابويه قمي، عيون اخبار رضا، تحقيق: شيخ حسن اعلمي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ج1، ص 147، علامه مجلسي، بحارالانوار، الطبعة الثانيه، بيروت لبنان، مؤسسة الوفاء، ج49، ص 125، محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 343، و سيد هاشم بحراني، مدينة المعاجز، تحقيق: عزت الله مولاي همداني، مؤسسة المعارف الاسلاميه، ج7، ص 133.
[4] . علامه مجلسي، پيشين، ج 49، ص 118، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 135.
[5] . شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج6، ص 61.
[6] . عيسي اربلي، كشف الغمه، ترجمة حسين زوارئي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1381 هـ، ج3، ص 153. محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 344، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 68.
[7] . شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال معروف به رجال كشي، تصحيح مصطفوي، دانشكدة الهيات و معارف اسلامي، مشهد، 1348، ص 588، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 145.
[8] . عيسي اربلي، پيشين، ج3، ص 152،محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 341، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 125.
[9] . شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 152.
خودخواهی،مانع ایجاد رابطه کلامی موثر بین زوجین
وقتی انسان خود واقعی خویش را می یابد و به کرامت نفس خویش واقف می شود ، همین احساس کرامت وبزرگواری سرچشمه همه کمالات اخلاقی وتمایلات عالی می شود ، این نوع دوست داشتن خود که ناشی از معرفت نفس است ،نه تنها مذموم نیست ، بلکه سرچشمه رستگاری وسعادت انسان است ، از این نوع دوست داشتن تعبیر به خود دوستی می شود تا با قرینه منفی آن که (خودخواهی ) نامیده می شود اشتباه نشود.
نوع دیگری از دوست داشتن خود هست که نه تنها مذموم است بلکه سرچشمه همه رذایل
اخلاقی وامراض روحی انسان است که غالباً از آن به خود خواهی تعبیر می شود1 .وبه معنای خود را خواستن است .یعنی شخص دیگران را به چیزی نگیرد وتنها خودرا منظور بدارد و حقی را برا ی کسی قائل نباشد2 .
و این شایع ترین وعمومی ترین آفتی است که دامنگیر انسانها است اما متأسفانه مراتب قبح خودخواهی ونتایج شوم آن برای برخی روشن نیست وبه همین علت است که غالباً صفت خود خواهی را همردیف با یکی از صفات منفی و در مواردی حتی ضعیف تر به حساب می آورند .
در اعماق روان هر کس آرزوی دلبستگی به دیگران ونیز مورد علاقه بودن به خصوص میان همسران وجود دارد اما تا وقتی که افراد سلامتی روحی پیدا نکنند برای آنها سازش با دیگران ممکن نیست3 ،چرا که برای پیدایش محبت بین هر فرد با فرد دیگر دو شرط اساسی وجودداردکه یکی مربوط به طرف مقابل است که باید شایستگی در او وجود داشته باشد تا او را دوست بدارند ودیگری مربوط به خود فرد است که باید توانایی درک تجلیات روحی را داشته باشد و این امر منوط به آزادی از قید خود خواهی است4 .
زمانی که از زندگی زناشویی موفق سخن گفته می شود زن و شوهر ی است که در حالت طبیعی باشند نه زن و شوهر خود پسند که با شرایط دیگران کنار نمی آیند .
بسیارند زن و شوهرهایی که همیشه جملاتی نظیر من این خوراکی رادوست ندارم، من از رفتارپدرو مادر تو خوشم نیامدو….. می گویند در حالی که صفای زندگی زناشویی به این است که انسان به راحتی وآسایش همسر خود فکر کند 5 و هر یک در صدد جبران محبت های طرف مقابل بر آیند و مرهمی بر دردها و رنجهای همدیگر باشند هنگامی که خودخواهی های انسان از وجودش بیرون رود ارتباط کلامی او با همسرش که گاهی تحت این صفت زشت قرار می گیرد با خطری روبه رو نمی شود وسازش با یکدیگر برای آنها ممکن می گردد.
در نهایت با توجه به مطالبی که دراین بخش گذشت روشن می شود که زوجین برای برقراری ارتباطی محبت آمیز باید شیوه های خاص را بشناسند و به کار ببندند ومواردی را که ذکر گردید از عوامل برقراری روابط کلامی گرفته تا موانع برقراری روابط را اجرا کنند تا زندگی موفقی داشته باشند.
برگرفته از تحقیق پایانی ( راههای جلب محبت همسر)مرضیه بوستانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد علی، سادات، اخلاق اسلامی ، تهران، مرکز تربیت معلم، وزارت آموزش و پرورش ،1366،ص 94
2 مصطفی، حسینی دشتی ، همان ، ج3، ص 187
3 . ابراهیم ،امینی ، آشنایی با وظایف وحقوق زن ، قم ، مرکزچاپ نشر دفترتبلیغات اسلامی، حوزه علمیه قم ، ،1384، ص226،(اقتباس)
4 . محمد علی ،سادات، همان ، ص 108(اقتباس ).
5 . مارابل مورگان ، رازشاد زیستن و نشاط کامل درزندگی زناشویی موفق ، ترجمه صادق آسوده ، مشهد ، راهیان سبز، 1379،ص96، )تلخیص)
دیدگاه اسلام در زمینه رشد
از دیدگاه اسلام، معرفت الهی و وجدان اخلاقی از جمله تمایلاتی هستند که بطور فطری با سرشت انسان آمیخته شده و ریشه در طبیعت انسان دارند. انسان بطور فطری به دنبال حقیقت ثابت و پایداری می گردد که در این جهان ناآرام به او آرامش دهد. در نگرش اسلام در رشد این است که آدمی فطرت یا سرشتی الهی دارد که آن به صورت کمال جویی و حقیقت و عشق به خیر و جمال بروز می کند. وی باید برای رشد و کمال خود بر همین سرشت خدادای تکیه کند برای مثال در قرآن کریم آمده است.«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ؛ حقگرایانه روی به دین آور، دینی که موافق فطرتی است که خداوند مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداوند را دگرگونی نیست. دین محکم همین است اما بیشتر مردم این را نمی دانند.»
در دیدگاه اسلامی افراد بشر متفاوت از یکدیگر خلق شده اند و همگی صاحب کرامت و بزرگی هستند در نگرش اسلامی دوره نوجوانی با بلوغ جنسی آغاز می شود و فرد موقعی بالغ است که، تعبیر قرآن به حد نکاح و ازدواج و رشد برسد. دو آیه در قرآن کریم در این زمینه آمده است. اول در سوره نساء که در آن بلوغ اقتصادی با توانایی های فردی برای باروری دستیابی به رشد اجتماعی همراه است :« وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ … » از مفاد این آیه استنباط می شود که شرط استقلال اقتصادی - اجتماعی اولاً وصول به مرحله توانایی باروری، و ثانیاً دستیابی به رشد لازم برای اداره امور اجتماعی- اقتصادی خویش است. نکته قابل توجه این است که:
اساس تربیت نوجوانان در خانواده است و باید بر مبنای محبت و دوستی بین اعضای آن استوار باشد. در قرآن آمده است. « … رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ ؛ خداوند همسران و فرزندان ما را سبب روشنی چشم ما قرار بده.»
رفتار درست والدین و محیط گرم خانواده مؤثر ترین عامل در رشد و رفتار صحیح نوجوانان و جوانان است. امام علی ـ عليه السّلام ـ قلب جوان را به یک زمین خالی تشبیه می کند که هر چه در آن بکارند رشد می کند.
همچنین ایشان در زمینه تربیت فرزندان فرموده اند. کسی که با عصر و زمانه نسازد هلاک خواهد شد. ( من کابرالزمان عطب)
در جای دیگر به این نکته اشاره می کنند: که مردم بیش از آنکه شبیه والدین خود باشند به مقتضای زمانه عمل می کنند (الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم ناسخ»
سرزنش و ملامت نوجوانان و جوانان بسیار خطرناک است و آتش لجاجت آنها را شعله ور می کند، زیاده روی در سرزنش و ملامت باعث افزایش لجاجت و سرکشی خواهد شد«الافراط من الملامه یشب میزان اللّجاج»
هرگز نباید در جوان و نوجوان به دلیل اشتباهاتشان احساس گناه شدید و یأس ایجاد شود . اصولاً یأس و نومیدی نوعی از کفر است. در قرآن کریم می خوانیم: «….لا يَيْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ، جز مردم کافر و ناسپاس کسی نباید از لطف خدا مأیوس شود».کسی که دچار نومیدی شود و احساس شکست کند تغبیرو اصلاح او بسیار دشوار است.
مطلب مهم دیگر ضرورت کسب معرفت و رشد فکری در دوره ی نوجوانی و جوانی از دیدگاه اسلامی است. یکی از سخنان امام صادق ـ عليه السّلام ـ حاکی از آن است که نوجوانان و جوانان برای دستیابی به اهداف زندگی باید به جستجوی جهان بینی صحیحی بپردازند و این امر مستلزم آن است که به آموختن دانش روی بیاورند «لست احب ان اری الشاب منکم الا غادیاً فی حالین اما عالماً او متعلماً فان لم یعفل فرط »
برگرفته از تحقیق پایانی خانم زهرا جوانمردی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوره روم، آیه 30
- سوره نساء ،آیه 6
-حسین لطف آبادی، روان شناسی رشد 2،ص 48-47
-سوره فرقان، آیه74
-حسین لطف آبادی،همان، ص 53
- همان،ص53 به نقل از تحف العقول ص 85
-همان،ص54 به نقل از تحف العقول،ص896
-همان،ص55 به نقل از تحف العقول ص84
-سوره یوسف، آیه 87
-همان،ص55
بحار الانوار ج1 ص 170
حجه الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی نقل می کند :
امام برای کار روزانه شان جدولی داشتند که خود ایشان آن را تهیه کرده بودند؛
در آن جدول کارهای همه ساعات شبانه روزی امام درج شده بود ، به جز ساعاتی که برای نماز شب و راز و نیاز با خدا از خواب برمی خاستند.
( آیین دانشوری ،رسول سعادتمند، ص 134)
امام باقر (ع)پس از عمری تلاش در میدان بندگی خدا و احیای دین و ترویج علم و خدمات اجتماعی به جامعه ی اسلامی ، در روز هفتم ماه ذی الحجه سال 114 1به شهادت رسیدند . در سال شهادت آن حضرت آرای دیگری نیز وجود دارد. دسته ای از مورخان سال117 2و بعضی سال 118 3 و گروه اندکی سالهای116 4 و 113 5 و 111 6 را یاد کرده اند اما بیشترین منابع تاریخی سال 114 7 را متذکر شده اند .8
منابع روایی و تاریخی علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته اند، مسمومیتی که دستهای حکومت امویان در آن دخیل بوده است 9. از برخی روایات استفاده می شود که مسمومیت امام باقر (ع)به وسیله ی زین آغشته به سم ، صورت گرفته است، به گونه ای که بدن آن گرامی از شدت تأثیر سم بسرعت متورم گردید و سبب شهادت آن حضرت شد .10
در این که چه فرد یا افرادی در این ماجرا ی خائنانه دست داشته اند نقلهای روایی و تاریخی از اشخاص مختلفی نام برده اند. بعضی از منابع شخص هشام بن عبدالملک را عامل شهادت آن حضرت دانسته اند،11 برخی دیگر، ابراهیم بن ولید را وسیله ی مسمومیت معرفی کرده اند . و برخی دیگر از روایات زید بن حسن را که از دیر زمان کینه های عمیق نسبت به امام باقر (ع ) داشت، مجری این توطئه می دانند. به طور مسلم وفات امام باقر (ع)در دوران خلافت هشام بن عبدالملک رخ داده است ؛ زیرا خلافت هشام از سال 105 تا سال 125 هجری استمرار داشته، و آخرین سالی که مورخان در وفات امام باقر (ع )نقل کرده اند 118 هجری می باشد .
با این که نقلها بظاهر مختلف است، اما با اندک تامل در منابع روایی و تاریخ ، بعید نیست که همه آنها به گونه ای صحیح باشد زیرا عامل شهادت آن حضرت لازم نیست یک نفر باشد بلکه ممکن است افراد متعددی در شهادت امام باقر (ع) دست داشته اند که هر روایت و نقل، به یکی از آنان اشاره کرده است .
اما با توجه به برخوردهای خشن و قهر آمیز هشام با امام باقر (ع) و عداوت انکار نا پذیر بنی امیه با خاندان علی (ع) شکی نیست که او در از میان بردن امام باقر (ع)- اما به شکلی غیر علنی - انگیزه ای قوی داشته است .
با این وجود امام باقر (ع) در بقیع کنار مرقد پدر بزرگوارشان امام سجاد (ع) و عموی بزرگوارش حسن بن علی (ع) مدفون گشت .
2- وصـایـای امام باقر (ع) :
امام باقر (ع) پیش از وفات و در طول مدت امامت بارها و بارها درباره ی امام صادق (ع) به وصایت و جانشینی خود سخن می گفتند ولی این بار در هنگام مرگ به او وصیتهایی نمود :
امام صادق (ع ) فرمودند : پدرم آن چه در آن جا بود ( از کتاب و سلاح و نشانه های امامت ) به من سپرد و چون وفاتش نزدیک شد، فرمود گواهانی نزد من بیاور. من چهار تن از قریش را که نافع- غلام عبدالله بن عمر - در میان آنها بود، حاضر کردم، سپس فرمودند: بنویس این است آنچه یعقوب به پسرانش وصیت کرد : پسرانم ! خدا برای شما این دین را برگزید، پس نمیرید جز این که مسلمان باشید . امام باقر(ع) به فرزندش (جعفر)وصیت کرد و به او فرمود که او را در بردی که نمار جمعه را با آن می خواند، کفن پوشد، و با عمامه ی خودش او را عمامه پوشد، و قبرش را چهار گوش سازد و به مقدار چهار انگشت بالا آورد، و هنگام دفن، بندهای کفن او را بگشاید . سپس به گواهان فرمود : برگردید ؛ خدا شما را رحمت کند .پس از آن که رفتند، گفتم ای پدر ! در این وصیت احتیاجی به گواه گرفتن بود؟ فرمود: پسر جانم ! نخواستم که تو ـ در امر امامت یا کارهای وصیت ـ مغلوب باشی (و مشکلی پیدا کنی ) و مردم بگویند به او وصیت نکرده است، خواستم که تو حجت ودلیل داشته باشی .
در جای دیگر نیز امام صادق (ع) می فرمایند: پدرم به من وصیت فرمود : ای جعفر! فلان مبلغ از مال من وقف کن تا نوحه گران به مدت 10 سال در سرزمین منی در ایام حج برایم عزاداری کنند . و در وصیت دیگری آمده است : حضرت هشتصد درهم را برای عزاداری خویش قرار داد.
این وصیت از بزرگترین نشانه های مظلومیت اهل بیت (ع) است، و به ما می آموزد که یکی از بهترین راه ها جهت معرفی شخصیت امامان (ع) و بیان مظلومیت آنان، بر پا کردن مجالس سوگواری و شرح فضایل و مناقب امامان معصوم (ع) است . سفارش امام باقر (ع) به عزاداری برای ایشان به مدت ده سال در سرزمین منی بود ؛ در اجتماعی عظیم و در مکان و موقعیتی بسیار حساس و ارزنده که جمع زیادی از کشورها و ملیتهای مختلف حضور دارند و جهت ادای فریضه ی حج جمع شده اند ؛ حجی که از ارکان عظیم اسلام است که هر کس آن را عمدا ترک کند ،در حالی که استطاعت داشته باشد در پایان عمر به او خطا ب می شود : بمیر به دین یهود و یا نصاری . آری؛ بیان مظلومیت امامان معصوم (ع ) و تاریخ زندگانی آنان، در حقیقت بزرگترین عبادت است ؛ چرا که مردم را با امام خود آشنا نموده وباعث می شود معرفت بیشتری نسبت به معارف دینی پیدا کنند .
امام باقر (ع) مظلوم زیست و مظلومانه به زهر جفای هشام بن عبدالملک به شهادت رسید، و وصیت کرد در منی (موسم حج ) برایش عزا برپا نمایند و برای این کار هم بودجه ای تعیین نمود تا برای مظلومیتش گریه کنند، و همه ی مردم بدانند اهل بیت پیامبر (ص) مظلوم اند و حقوق شان ضایع شده است . این وصیت جنبه ی تبلیغاتی و نوعی رسوایی برای دشمنان داشت ؛ چنان که امام صادق (ع ) فرمودند : پدرم این عمل را سنت می دانست که قبری برای او درست شود و همیشه کنار قبر او بیایند و آب روی آن بریزند، و برای ایشان نوحه خوانی و عزاداری کنند .
از این وصیت و از تاریخ زندگانی امام باقر (ع) مشخص می شود که در زمان حیات حضرت، حقوق ایشان را غصب نمودند و به او اذیت و آزار رساندند، ایشان را تبعید و زندانی کردند و مردم را از فیض وجود مبارکش و از برکات علومش محروم نمودند . در حقیقت، این وصیت تاریخی فریاد مظلومیت امام باقر (ع ) است زیرا بعد از شهادت آن بزرگوار هم دست از قبر منورش بر نداشتند و با فتوای علمای وهابی، در روز 8 شوال سال 1344 هجری قمری، قبر و بارگاه ملکوتی ایشان و بقیه ی امامان معصوم (ع) در قبرستان بقیع - یعنی امام حسن مجتبی و امام سجاد و امام جعفر صادق (ع)- را ویران نموده و با خاک یکسان کردند.
برگرفته از تحقیق پایانی سرکار خانم آمنه بازیار