مقام معظم رهبری فرمودند :
هر سال روز 14 خرداد فرصتی است برای این که ملت ایران بار دیگری وفاداری خود را به اصول و آرمانهای امام بزرگوار ابراز کنند.امرورز روز تجدید خاطره دردناک رحلت امام بزرگوار ماست برای ملت ایران خاطره تلخ این روز، فراموش نشدنی است. امام بزرگوار ما که دین را عین سیاست، عین اقتصاد و عین دنیا می دید، دائما مردم و مسئولان را از دنیای به این معنا بر حذر می داشت. هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن طوفان مصیبت و عزا بر این مردم تازیانه غم و اندوه فرود آورد . این ملت با وفا و سرشار از صدق و صفا، با همه وجود از امام خود تجلیل کرد، و با همه توان به عزاداری او کمر بست، و با هزاران بیان د ر فراق او شکوه سر کرد. هنوز هیچ بیانی نتوانسته عظمت امام و عظمت حادثه فقدان او را باز گوید و هنوز هیچ زبان گویایی نتوانسته مرثیه او را بسراید.
اخلاص و یکرنگی رمز موفقیت مومنان خداجوست. به جرأت می توان گفت بزرگترین رمز موفقیت امام خمینی(ره) در بی نظیرترین انقلاب معاصر، خلوص نیت و خدامحوری ایشان در به ثمر نشاندن این انقلاب عظیم بود. بجاست اینک در بیست و سومین غروب جانکاه این رهبر فرزانه، برای درک بهتر ولو اندک آثار و نتایج این ویژگی پسندیده، به نحو اجمال به بررسی این موضوع در زندگی فردی و اجتماعی ایشان پرداخته شود.
پانزده خرداد بود و جمعیت زیادی برای شنیدن سخنان حضرت امام در مدرسه فیضیه جمع شده بودند من همراه حاج آقا مصطفی خمینی، حاج آقا شهاب اشراقی و جمعی از شاگردان حضرت امام، پشت سر ایشان در روی سکوی مدرسه فیضیه ایستاد بودیم. سیل جمعیت از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند شاید حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا امام به سکو رسید و روس سکوقرار گرفت، به گونه ای که نگران بودیم پس از سخنرانی، چگونه امام را از میان آن جمعیت انبوه خارج کنیم .ما کلید دری را که از مدرسه فیضیه به صحن حضرت معصومه (س) باز می شد به دست نیاوردیم تا بتوانیم امام را از آن عبور دهیم . وقتی سخنرانی تمام شد خدمت امام عرض کردیم: این در باز شده است شما از این جا تشریف ببرید. امام فرمود: نخیر! آقای اشراقی اصرار کرد؛ اما امام فرمود: نخیر بایستی از همان طرفی که آمده ام برگردم! ما متوجه شدیم امام نمی خواهد عده ای خیال کنند ایشان حرفهای تندی زدند و خودشان با امنیت کامل خارج شدند .برخی به ایشان گفتند: همه شما را به خوبی می شناسند و شما هرگز کسی نیستید که حرفی بزنید و بروید! الان اگر شما بخواهید از راهی که آمده اید باز گردید، تمام خیابانها بسته است. با اصرار زیاد،امام پذیرفت هنگام رفتن، مردم برای زیارت امام، فشار آوردند. ما پشت سر امام قرار گرفتیم؛ اما ازدحام جمعیت خیلی زیاد بود . تعدادی از شاگردان و افراد متدین تهران، پشت سر ایشان صف کشیدند تا امام را بدرقه کنند و مانع فشار جمعیت بشوند امام با عصبانیت به آنها رو کرد و فرمود : مگر عروس می برید بروید کنار !(قابل توجه برخی مسئولین!)
عبدالعلی قرهی ؛سرگذشت ویژه از زندگی حضرت امام خمینی (ره)،ج6،ص138.
مقیم لندن بود یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد ، راننده بقیه پول را که بر می گرداند بیست سنت اضافه تر می دهد !می گفت : چند دقیقه ای با خود کلنجار رفتم که بیست سنت را برگردانم یا نه ؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم : آقا این را زیاد دادی… گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن، راننده سرش را بیرون آورد و گفت : آقا از شما ممنونم . پرسیدم: بابت چی؟
گفت : می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم با خودم شرط کردم که اگر بیست سنتم را پس دادید فردا بیایم و خدمت برسم! تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم !!
«شیخ ابوسعید» یک بار به طوس رفت. مردم زیادی دور او جمع شدند و از او خواستند مجلس نصیحتی را برای آن ها برگزار کند شیخ ابو سعید پذیرفت صبح روز بعد مجلسی برگزار کردند. مردم بسیاری به آن جا آمدند منبری برای شیخ گذاشتند شخصی قرآن تلاوت می کرد هر لحظه برتعداد جمعیت افزوده می شد تا اندازه ای که جایی برای نشستن نبود صاحب مجلس ایستاد گفت: خدا بیامرزد کسی را که یک قدم جلوتر برود شیخ با شنیدن این جمله صلواتی فرستاد و دستانش را به صورتش کشید و گفت : هر چه من می خواستم بگویم و پیغمبران گفته اند او گفت: « یعنی خدا بیامرزد کسی را که از جایی که هست، یک قدم جلوتر بیاید » و شیخ از منبر پایین آمد.
اسرارالتوحید
بزرگی گفت :زاهد آن نیست که چیزی را در اختیار ندارد ،بلکه زاهد آن است که چیزی او را در اختیار ندارد.(کشکول ص399)
از عارفی پرسیدند :چگونه به این مقام رسیدی ؟گفت :آن را به هیچ یافتم .پرسیدند چگونه؟گفت :به یقین دانستم که دنیا هیچ است ،ترک آن کردم و به این مقام رسیدم.(عزیزالدین ،نسفی،انسان کامل ،ص126.)
زاهدی گفته است :دنیا را به چشم اهانت بنگرید ؛زیرا گواراترین چیزی که به شما می دهد ،آسان ترین چیزی است که به زیان شما می انجامد(کشکول،ص290)