اخلاق و رفتار امام رضا (علیه السلام)
امام رضا عليه السلام اخلاق رسول الله صل الله عليه و آله و اجداد خود را داشت و ملكات و فضايل و سجاياي او بر همان قياس و از همان نمونه ها بود و تاريخ او را فردي اهل وفا، اهل رضا به قضاي الهي و اهل توكل و در روحيه داراي نمونه مي خواند.
امام عليه السلام داراي قدرت روح و شجاعت اخلاقي فوق العاده بود. در بيان حق با امكاناتي كه در آن روزگار در اختيار داشت از كسي پروا نمي كرد و اين امر به خاطر توكل فوق العاده اش به خداوند بود. بارها و بارها او را از هارون برحذر داشتند و متذكر شدند كه او فردي خطرناك است و درباره پدرت چنين و چنان كرده است. اما با توكل و اخلاصي كه داشت مي فرمود هر چه
مي خواهد بكند او بر من راهي و سلطه اي نتواند بود.
آنچنان با قاطعيت و قدرت به پيش مي رفت كه در برابر هشدار دوستان از هارون مي فرمود: «اگر ابوجهل توانست موئي از سر پيامبر صل الله عليه و آله كم كند، هارون هم خواهد توانست به ما زيان برساند».
ادب و متانت امام رضا
امام عليه السلام آموزنده كلام به جا و الگوي عمل ادب اسلامي بود و نشان مي داد چه كارهايي روا و چه اموري نارواست. از ادبي كه داشت در حضور كسي پاها را دراز نمي كرد. در مقابل افرادي كه نشسته بودند خود به ديوار يا متكايي تكيه نمي نمود. هرگز در خيابان و يا در حضور كسي آب دهان نمي انداخت. زبانش حتي به غلامان و خادمان ليّن و نرم و به دور از كلمات ركيك بود. كسي او را در حال قهقهه نديد. خنده او به صورت تبسم بود. در حضور خود اجازه
نمي داد كسي بلند حرف بزند و سر و صدا به راه اندازد و هم اجازه نمي داد كسي او يا ديگران را به صداي بلند صدا كند. براي اينكه ميهمانان و حتي غلامان او در سر سفره سير غذا بخورند خود را در حين هم سفره بودن تا آخر كار به غذا مشغول مي داشت.( برگرفته از تحقیق پایانی خانم رقیه اسماعیلی- با عنوان سیره سیاسی امام رضاعلیه السلام)
o از امام رضا ـ عليه السّلام ـ در طول سفرش به ايران در منازل مختلف كرامات و معجزاتي مشاهده ميشد و آثار برخي از آنها تا به امروز موجود است كه به آنها اشاره ميشود:
1- از خديجه دختر حمدان نقل كردهاند كه گفت: وقتي كه حضرت در نيشابور در محلّة غزو وارد شد، تا آنجا كه ميگويد: چون در خانة ما آمد در كنار خانه درخت بادامي كاشت و روئيد و بزرگ شد، همان سال ميوه داد و مردم خبردار شدند و از ميوهاش براي شفاي مريضها ميبردند. هر كه به دردي مبتلا ميشد براي تبرك و شفا از آن ميخورد و خوب ميشد. هر كه چشمش درد ميگرفت، از ميوة آن به چشم ميماليد صحّت مي يافت و زن آبستن كه زائيدنش دشوار ميشد از آن ميخورد به آساني وضع حمل ميكرد و براي قولنج حيوانات چوب آن را به شكم آنها ميماليدند خوب ميشد. پس از مدتي درخت خشك شد، جدّ من حمدان آمد شاخههاي آن را بريد كور شد و پسرش عمرو آن را از بيخ بريد، تمام مالش كه هفتاد الي هشتاد هزار درهم بود. از بين رفت …[1]
2- شيخ صدوق روايت كرده چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ داخل نيشابور شد در محلّهاي فرود آمد كه او را «فوزا» ميگفتند و آنجا حمامي بنا نمود و آن حمام امروز به گرمابه رضا معروف است و آنجا چشمهاي بود كه آبش كم شده بود، حضرت كسي را واداشت كه آب آن را بيرون آورد تا بسيار شد و از بيرون دروازه حوضي ساخت كه چند پله پايين ميرفت، حضرت داخل آن حوض شد و غسل كرد و بيرون آمد و بر پشت آن نماز گزارد و مردم ميآمدند به آن حوض و غسل ميكردند و از آن ميآشاميدند و در آنجا دعا ميخواندند و حوائج خود را از خدا ميخواستند و حوائج آنها روا ميشد و آن چشمه راعين كهلان مينامند و مردم تا به امروز به آن چشمه ميآيند.[2]
3- شيخ صدوق و ابن شهر آشوب از ابوصلت روايت كردهاند كه چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ده سرخ رسيد، گفتند: يا ابن رسول الله ظهر شده است، نماز نميخوانيد؟ حضرت پياده شد و فرمود: آب بياوريد، گفتند: آب نداريم، پس با دست مبارك خود خاك زمين را كنار زد، چشمهاي جوشيد حضرت و همراهانش وضو گرفتند و اثرش هنوز باقي است و چون به سناباد رسيد پشت مبارك خود را به كوهي گذاشت كه ديگها را از آن ميتراشند و گفت: خدايا! نفع ببخش به اين كوه و بركت ده در هر چه در ظرفي گذارند كه از اين كوه تراشند و فرمود كه برايش ديگها از سنگ تراشيدند و فرمود كه غذايش را نپزند مگر در آن ديگها. پس از آن روز مردم ديگها و ظرفها از آن تراشيدند و بركت يافتند.[3]
4- از ابوهاشم جعفري نقل كردهاند كه گفت: وقتي رجاء بن ابي ضحاك، امام رضا ـ عليه السّلام ـ را از طريق اهواز به سمت خراسان ميبرد، چون خبر تشريف فرمايي امام به من رسيد، خودم را به اهواز رساندم و خدمت حضرت شرفياب شدم، آن موقع زمان اوج گرماي تابستان بود و ايشان نيز بيمار بودند. آن حضرت به من فرمودند: طبيبي براي ما بياور! حركت كرده و طبيبي حاذق را به خدمتشان آوردم، امام گياهي را براي طبيبي توصيف كرد، طبيب از آن همه اطّلاعات امام متعجب شد و گفت: هيچ كس را جز شما سراغ ندارم كه اين گياه را بشناسد، امام فرمود: پس نيشكر تهيه كن، طبيب گفت: يافتن نيشكر در اين فصل از آنچه در ابتدا نام برديد دشوارتر است چرا كه در اين وقت سال نيشكر يافت نميشود، امام فرمود: هر دو در سرزمين شما و در همين زمان موجود است، آن گاه امام به من ـ ابوهاشم ـ اشاره كرد و فرمود: با او همراه شو و به آن سوي آب برويد ، پس خرمني انباشته مييابيد به سوي آن برويد مردي سياه را خواهيد ديد، از او محلّ روييدن نيشكر و آن گياه را بپرسيد. ابوهاشم ميگويد: من با آن طبيب به همان نشاني كه امام فرموده بود رفتيم، سپس آن گياه و نيشكر را تهيه كرده و به خدمت آن حضرت آورديم، طبيب كه از آن همه اطّلاعات و علم غيب آن حضرت شگفت زده شده بود از من پرسيد اين مرد كيست؟ … چون خبر اين واقعه و كرامت امام به گوش رجاء بن ضحاك رسيد او فوراً به ياران خود دستور داد امام را حركت دهند.[4]
5- نيز ابوالحسن صائع از عمويش نقل ميكند كه گفت: با حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ به خراسان ميرفتيم و چون به اهواز رسيديم، امام به مردم اهواز فرمود: نيشكري براي من تهيه كنيد، بعضي از بيخردان آنجا گفتند: اين اعرابي و باديه نشين است، نميداند كه نيشكر در فصل تابستان پيدا نميشود، عرض كردند: سرور ما! اين فصل نيشكر پيدا نميشود، حضرت فرمود: جستجو كنيد، مييابيد، اسحاق بن ابراهيم گفت: به خدا سرور من چيز غير موجود نخواست، به همه اطراف فرستادند؛ رعاياي اسحاق آمده و گفتند: ما مختصري داريم براي بذر گذاشتهايم كه بكاريم.[5]
6- از عبدالرحمان معروف به صفواني نقل كردهاند كه گفت: قافلهاي از خراسان به كرمان ميرفت دزدان راه آنها را بستند و يكي از آنها را به ثروتمندي متهم كرده و گرفتند و مدتي شكنجه دادند تا اينكه مالي بدهد و خود را آزاد كند، او را در برف نگه داشتند و دهنش را از برف پر كردند تا اينكه يكي از زنان دزدان به وي رحم كرده و آزادش كرد او فرار كرد ولي زبان و دهانش فاسد شد به طوري كه قدرت حرف زدن نداشت. به خراسان آمد و شنيد كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ در نيشابور است، پس در خواب ديد گويا كسي به او ميگويد: پسر رسول خدا وارد خراسان شده علّت خود را از او بپرس…، پس آن مرد از خواب بيدار شد و فكر نكرد در آن خوابي كه ديده بود، تا اينكه به دروازة نيشابور رسيد. به او گفتند: امام رضا ـ عليه السّلام ـ از نيشابور كوچ كرده است و در رباط سعد است. در خاطر مرد افتاد كه نزد آن حضرت رود و حكايت خود را به ايشان بگويد، شايد كه نفع بخشد، پس به رباط سعد آمد و به آن حضرت داخل شد و قضيه را گفت؛ و از حضرت خواست كه دوايي تعليم دهد، كه از آن سود برد، امام فرمود: آنچه در خواب گفتم، و تعليم كردم، انجام بده ، آن مرد مي گويد: به دستور حضرت عمل كردم و عافيت يافتم.[6]
7- از احمد بن محمّد ابي نصر نقل كردهاند كه گفت: وقتي امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به خراسان ميبردند به قادسيه كه رسيدند، آن حضرت را وارد كوفه نكردند، بلكه از راه بيابان به بصره بردند، حضرت قرآني براي من فرستاد، چون باز كردم سورة بينه آمد، ديدم طولاني تر و بيشتر از سورهاي است كه در ساير قرآنها است، مقداري از آن را حفظ كردم، مسافري با دستمال و مهر و گلي وارد شد و گفت: قرآن را بياور، آن را در دستمال گذاشت و گل بر آن نهاد و مهرش كرد و برد، بعد از آن هر چه حفظ كرده بودم از يادم رفت، و هر چه كوشيدم يك كلمه از آن هم يادم نيامد.[7]
8- از علي بن احمد وشا نقل كردهاند كه گفت: از كوفه به خراسان ميرفتم، دخترم به من گفت: پدر اين حلّه را بگير و بفروش و از پولش يك فيروزه براي من بخر، حله را گرفتم و داخل يكي از لباسها گذاشتم، چون وارد مرو شدم در كاروانسرايي منزل كردم، ديدم غلامان علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ آمدند، و گفتند: حلهاي ميخواهيم، غلامي مرده در آن دفن كنيم، گفتم كه من حلّه ندارم، رفتند و دوباره برگشتند، گفتند كه مولاي ما سلام ميرساند و ميفرمايد: در فلان چمدان و داخل لباس حلهاي داري كه دخترت داده و گفته: از پولش برايم فيروزهاي بخر، اين پول حله است. پس من حلّه را به آنها دادم.[8]
9- در خراسان زني به نام زينب ادّعا كرد كه من از نسل فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ هستم، وقتي گفتة اين زن به امام رضا ـ عليه السّلام ـ رسيد، حضرت فرمود: هر كه به حقيقت از نسل علي ـ عليه السّلام ـ و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ باشد گوشتش بر درندگان حرام است، تا اينكه مجلسي در حضور مأمون و مردم تشكيل شد، امام به آن زن فرمود: اگر در ادعاي خود صادق هستي به ميان درندگان برو، آن زن به امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: تو خودت نزد آنها برو اگر راست ميگويي آنها به تو آسيبي نميرسانند. امام علي ـ عليه السّلام ـ ديگر با آن زن سخن نگفت و برخاست و به طرف قفس درندگان رفت تا اينكه حضرت داخل قفس شد، همة درندگان روي دم نشستند، حضرت نزديك رفت و دست به سر و صورت آنان كشيد، در اين هنگام همة مردم و ناظران با تعجب به حضرت نگاه كردند. سپس حضرت از داخل قفس بيرون آمدند، و بعد آن زن را وارد قفس درندگان كردند و او طعمة درندگان شد.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ستارگان درخشان.محمّد جواد نجفي.
2. منتهي الامال.شيخ عباس قمي،
3. هشتمين امام، حميد قلندري برد سيري.
پاورقي ها:
[1] . محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعة العلميه، بيتا، ج 4، ص 344. و شيخ حرّ عاملي، اثباة الهداة، ترجمة احمد جنتي، المطبعة العلميه، قم، ج6، ص 52.
[2] . ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 348.
[3] . ابن بابويه قمي، عيون اخبار رضا، تحقيق: شيخ حسن اعلمي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ج1، ص 147، علامه مجلسي، بحارالانوار، الطبعة الثانيه، بيروت لبنان، مؤسسة الوفاء، ج49، ص 125، محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 343، و سيد هاشم بحراني، مدينة المعاجز، تحقيق: عزت الله مولاي همداني، مؤسسة المعارف الاسلاميه، ج7، ص 133.
[4] . علامه مجلسي، پيشين، ج 49، ص 118، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 135.
[5] . شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج6، ص 61.
[6] . عيسي اربلي، كشف الغمه، ترجمة حسين زوارئي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1381 هـ، ج3، ص 153. محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 344، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 68.
[7] . شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال معروف به رجال كشي، تصحيح مصطفوي، دانشكدة الهيات و معارف اسلامي، مشهد، 1348، ص 588، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 145.
[8] . عيسي اربلي، پيشين، ج3، ص 152،محمد بن علي بن ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 341، و شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 125.
[9] . شيخ حر عاملي، پيشين، ج6، ص 152.
همایش بین المللی زنان مروج فرهنگ رضوی
روز پنج شنبه 29 مرداد در سالن همایش عشایری واقع در خیابان ارم شیراز با حضور برگزیدگان و مقامات حوزوی و مسئولین حوزه های علمیه استان فارس برگزار شد .
در این همایش از مدرسه علمیه الزهرا 3 تحقیق پایانی و دو مقاله شرکت داشت .
در این همایش حضرات آیات
سید علی اصغر دستغیب ( تولیت مقدس آستان احمدی و محمدی) و
شیخ علی موحد ( مدیریت حوزه های علمیه خواهران در استان فارس)
سخنرانی کردند و در انتها بعد از اعلام نتایج و برندگان همه مدعوین به زیارت حرم مقدس احمد بن موسی (ع) مشرف شدند .
نشست پژوهشی با عنوان راهکارهای تقویت روحیه پژوهشی در بین اساتید و تاثیر آن بر انگیزه های پژوهشی طلاب
روز دوشنبه 25 مرداد با حضور استاد گرامی
جناب حجه الاسلام و المسلمین دکتر حمید محمودیان
رییس نهاد رهبری دا دانشگاه آزاد شیراز
درجمع کوچکی از اساتید راهنما در حوزه الزهرا شیراز برگزار شد.
در این جلسه اساتید ضمن بیان مشکلات و راهکارهای موجود برای حل این مسائل نکاتی را متذکر شدند و استاد محترم نیز در اثنا و پایان جلسه مذبور
ضمن اظهار رضایت از پیشرفت پژوهشی در بین حوزه های علمیه خواهران به این کات اشاره کردند:
1.توجه به انگیزه های خلق و ایجاد برای ایجاد انگیزه و تشبیه پژوهش به وجود حضرت حق که هردو آفریینده هستند و از خلق خود متلذذ می شوند آنجا که خداوند می فرمایند فتبارک الله احسن الخالقین
2. توجه به تحقیقات گروهی و اهتمام بیشتر به این حلقه مفقوده
3. در نظر گرفتن امتیازات مادی و معنوی و علمی برای اساتیدی که مقالات خود را چاپ می کنند
4. ایجاد نشریه تخصصی برای چاپ مقالات
5. رتبه بندی اساتید
6. پرهیز از سلیقه گرایی و تبدیل معیارهای کیفی به کمی ( تا حد امکان)
7. تشکیل جلسات هم اندیشی اساتید برای کم کردن سلیقه محوری
8.از رده خارج کردن اساتید کم کار به مرور زمان
و …..
چکیده تحقیق پایانی عوامل پيشرفت و سقوط جوامع از منظر دين
استاد راهنما:
سركار خانم بانشي
استاد داور:
جناب آقاي طلعتي
تهیه و تنظیم:
مريم تعبدي
چكيده اثر
جامعه عبارت است از مجموعه اي از انسان ها كه داراي حكومت سياسي مشتركي بوده و در يك فرهنگ مشترك سهيم باشند. از ديدگاه قرآن كريم جوامع بشري داراي مراحل گوناگوني از سقوط و انحطاط يا پيشرفت و تعالي هستند. جامعه شناسان نيز براي اقوام و تمدن ها فراز و فرود و مرگ و زندگي قائل اند. شناخت عوامل گوناگوني كه بر پيشرفت و تعالي جوامع تأثير گذارند يا موجبات هلاكت و مرگ امت ها را فراهم مي سازند؛ مي توانند باعث دوري آنان از عوامل سقوط و قرار گرفتن آنان در مسير پيشرفت باشند. به طور كلي عزت طلبي امري فطري است كه انسان ها ذاتاً به آن گرايش دارند و خواستار كمال و پيشرفت در سطح فردي و اجتماعي هستند. اسلام نيز همواره مسلمانان را به عزت طلبي و خودداري از ذلت در برابر ديگران دعوت كرده است. مهم ترين شاخصه هاي جامعه پيشرفته شامل بالا بودن سطح آگاهي هاي عمومي، بالا بودن ميزان مشاركت مردم در فعاليت هاي سياسي – اجتماعي، نظارت ملي و همگاني، قانون مداري، انتشارات و مطبوعات و . . . مي باشد. مهم ترين عوامل تأثيرگذار بر پيشرفت و تعالي جوامع شامل : خودسازي، مديريت صحيح و كارآمد، بهره مندي جامعه از رهبر صالح، عمل به قانون و تبعيض قائل نشدن در اجراي آن، رعايت انضباط فردي و اجتماعي، رعايت عدالت، وحدت، وجود سيستم اقتصادي سالم و كارآمد، دشمن شناسي و غافل نشدن از دشمن و . . . مي باشد. مهم ترين عوامل مؤثر در هلاكت و سقوط جوامع نيز شامل پيروي از هواي نفس، تفرقه و اختلاف دروني، نفوذ انديشه هاي بيگانه در جامعه، گسترش نفاق، سستي و كاهلي، دنياطلبي، اسراف و . . . مي باشد.
واژگان كليدي : جامعه، پيشرفت، تعالي، سقوط، انحطاط.