اخلاص و یکرنگی رمز موفقیت مومنان خداجوست. به جرأت می توان گفت بزرگترین رمز موفقیت امام خمینی(ره) در بی نظیرترین انقلاب معاصر، خلوص نیت و خدامحوری ایشان در به ثمر نشاندن این انقلاب عظیم بود. بجاست اینک در بیست و سومین غروب جانکاه این رهبر فرزانه، برای درک بهتر ولو اندک آثار و نتایج این ویژگی پسندیده، به نحو اجمال به بررسی این موضوع در زندگی فردی و اجتماعی ایشان پرداخته شود.
پانزده خرداد بود و جمعیت زیادی برای شنیدن سخنان حضرت امام در مدرسه فیضیه جمع شده بودند من همراه حاج آقا مصطفی خمینی، حاج آقا شهاب اشراقی و جمعی از شاگردان حضرت امام، پشت سر ایشان در روی سکوی مدرسه فیضیه ایستاد بودیم. سیل جمعیت از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند شاید حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا امام به سکو رسید و روس سکوقرار گرفت، به گونه ای که نگران بودیم پس از سخنرانی، چگونه امام را از میان آن جمعیت انبوه خارج کنیم .ما کلید دری را که از مدرسه فیضیه به صحن حضرت معصومه (س) باز می شد به دست نیاوردیم تا بتوانیم امام را از آن عبور دهیم . وقتی سخنرانی تمام شد خدمت امام عرض کردیم: این در باز شده است شما از این جا تشریف ببرید. امام فرمود: نخیر! آقای اشراقی اصرار کرد؛ اما امام فرمود: نخیر بایستی از همان طرفی که آمده ام برگردم! ما متوجه شدیم امام نمی خواهد عده ای خیال کنند ایشان حرفهای تندی زدند و خودشان با امنیت کامل خارج شدند .برخی به ایشان گفتند: همه شما را به خوبی می شناسند و شما هرگز کسی نیستید که حرفی بزنید و بروید! الان اگر شما بخواهید از راهی که آمده اید باز گردید، تمام خیابانها بسته است. با اصرار زیاد،امام پذیرفت هنگام رفتن، مردم برای زیارت امام، فشار آوردند. ما پشت سر امام قرار گرفتیم؛ اما ازدحام جمعیت خیلی زیاد بود . تعدادی از شاگردان و افراد متدین تهران، پشت سر ایشان صف کشیدند تا امام را بدرقه کنند و مانع فشار جمعیت بشوند امام با عصبانیت به آنها رو کرد و فرمود : مگر عروس می برید بروید کنار !(قابل توجه برخی مسئولین!)
عبدالعلی قرهی ؛سرگذشت ویژه از زندگی حضرت امام خمینی (ره)،ج6،ص138.
فرم در حال بارگذاری ...
مقیم لندن بود یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد ، راننده بقیه پول را که بر می گرداند بیست سنت اضافه تر می دهد !می گفت : چند دقیقه ای با خود کلنجار رفتم که بیست سنت را برگردانم یا نه ؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم : آقا این را زیاد دادی… گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن، راننده سرش را بیرون آورد و گفت : آقا از شما ممنونم . پرسیدم: بابت چی؟
گفت : می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم با خودم شرط کردم که اگر بیست سنتم را پس دادید فردا بیایم و خدمت برسم! تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم !!
محبت و بغض
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لو ضربت خيشوم المؤ من على ان يبغضنى ما ابغضنى ولو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على ان يحبى ما احبى .(75)
اگر بزنم بدماغ مؤ من براى اينكه دشمن من مى باشد مؤ من هرگز با من دشمن نخواهد شد، و اگر تمام دنيا را در كف منافق بريزم كه با من دوست شود، منافق با من دوست نخواهد شد!
زنم بر بينى مؤ من اگر من ****كه دشمن باشدم او نيست دشمن
دهم دنيا همه گر بر منافق ****كه گردد دوستم نبود موافق
سلام مطلب خوبی گذاشتین موفق باشید و به ماهم سر بزنید
فرم در حال بارگذاری ...
«شیخ ابوسعید» یک بار به طوس رفت. مردم زیادی دور او جمع شدند و از او خواستند مجلس نصیحتی را برای آن ها برگزار کند شیخ ابو سعید پذیرفت صبح روز بعد مجلسی برگزار کردند. مردم بسیاری به آن جا آمدند منبری برای شیخ گذاشتند شخصی قرآن تلاوت می کرد هر لحظه برتعداد جمعیت افزوده می شد تا اندازه ای که جایی برای نشستن نبود صاحب مجلس ایستاد گفت: خدا بیامرزد کسی را که یک قدم جلوتر برود شیخ با شنیدن این جمله صلواتی فرستاد و دستانش را به صورتش کشید و گفت : هر چه من می خواستم بگویم و پیغمبران گفته اند او گفت: « یعنی خدا بیامرزد کسی را که از جایی که هست، یک قدم جلوتر بیاید » و شیخ از منبر پایین آمد.
اسرارالتوحید
فرم در حال بارگذاری ...
بزرگی گفت :زاهد آن نیست که چیزی را در اختیار ندارد ،بلکه زاهد آن است که چیزی او را در اختیار ندارد.(کشکول ص399)
از عارفی پرسیدند :چگونه به این مقام رسیدی ؟گفت :آن را به هیچ یافتم .پرسیدند چگونه؟گفت :به یقین دانستم که دنیا هیچ است ،ترک آن کردم و به این مقام رسیدم.(عزیزالدین ،نسفی،انسان کامل ،ص126.)
زاهدی گفته است :دنیا را به چشم اهانت بنگرید ؛زیرا گواراترین چیزی که به شما می دهد ،آسان ترین چیزی است که به زیان شما می انجامد(کشکول،ص290)
سلام.
خداقوت .
موفق باشید .
به ما حتما سر بزنید.
یاحق
فرم در حال بارگذاری ...
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمی شود …تنها کسی است که با دهان بسته هم می شود صدایش کرد …با پای شکسته هم می توان سراغش رفت…تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر می دارد …تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند….وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید …وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود …وتنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن !
پس از او می خواهیم که ای تنهاترین تنهاها ،مولای غربت نشین بقیع امان را زودتر به نزد ما بفرست که این روزها بدجوری هوای دلمان ابری و دم کرده است… از جور لئیمان وتنگ نظران به تنگ آمده ایم و دلمان بدجوری هوای خواندن روضه زهرا در بقیع را کرده است ….خدایا ظهور منتقم خون زهرا (س) را نزدیک تر کن …
می دانی؟ عجیب دلتنگم!
گاهِ بدرقه ی زائرانت،
اشک که نه؛
این خون دل بود که از چشمانم می ریخت…
و تنها خدا آگاهست
بغض های شبانه ام را
وقتی که دلم پر می کشد و…
ی ا ح س ی ن . . .
آگاه باشید که خدا در هیچ جا، همچون آنجا پرستش نمی شود که آدمی برای
نیکی کردن به برادران و زیارتشان گام بر می دارد.
امام صادق (ع)
منبع: تحف العقول
سلام . مطلب زیبایی بود.
” چی میشد اگه خدا وقت نداشت امروز به ما برکتی بده،برای اینکه دیروز وقت نداشتیم ،امروز ازش تشکر کنیم.”
خدا قوت دوست عزیز
خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک
ولی جالب اینجاست که ….
تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی ؛
ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام . . .
جالب بود
فرم در حال بارگذاری ...