ang="FA">حضرت زهرا عليهاالسلام پس از رخدادهاي بعد از رحلت پيامبر(ص) به مسجد رفته و براي احقاق حق خود و امام زمانش خطبه اي غرا مي خواند و پس از فرازهايي از خطبه به بيان حوادث پس از رسول خدا(ص) و اموري كه افرادي كه پس از وفات پيامبر اكرم(ص) ايجاد كردند كشانده و مي فرمايد:[1]
« فلما اخبارالله لنبيه دار انبيائه »
درجات بلند مرتبه اي كه خداي تعالي براي بندگان خاص خود كه انبيا باشند آماده فرموده و قرين همين مضمون است مأواي آصفيائه
« طهرت فيكم حسكه النفاق» و در نسخه ديگري حسكه: خار و مراد از اين كلام يعني دشمني و نفاق يا عداوتي كه بر اثر نفاق حاصل گردد.
و در نسخه هاي ديگر چنين ذكر شده:آثار كهنگي بر جامعه اسلام ظاهر شد. پس از آنكه اسلام در نهايت حسن و جمال و طراوت بود.
آن كساني كه سابقاً جرأت حرف زدن نداشته شروع به سخن گفتن نمودند، افرادي كه پست و دني بودند ظاهر شدند و به نام رسيدند.
شتر فحلي كه سوارش نمي شدند صدايش را بلند كرد، اين شتر خود خواه شروع به راه رفتن كرد آن هم راه رفتن متكبرانه و با غرور.
اين عبارات كنايه هايي است از آشكار شدن نفاق پنهاني كه در سينه ها بود و بروز حركتها و جهت گيريهايي كه در زمان رسول خدا(ص) مخفي بود و ضعفاي عاجز تبديل به اقويا شدند.
افرادي كه پست و دني بودند ظاهر شدند و به نام رسدند و آن كساني كه سابقا” جرآت حرف زدن نداشتند شروع به سخن گفتن نمودند.
حضرت فاطمه زهرا (س) اين اتفاقات را نوعي پاسخگويي به دعوت شيطان تعبير
مي فرمايند. با توجه به سخني كه شيطان گفت و سوگند ياد كرد كه: « لا عوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصون»
«يعني پروردگارا من همة بندگان را گمراه خواهم كرد مگر بندگان مخلص ترا»
پس شيطاني كه در زمان رسول خدا(ص) ناتوان و ضعيف بود آن زماني كه اسلام داراي قدرت و قوتي بود، در اين زمان شيطان سر خود را از مخفيگاه خويش بیرون آورد، سر خویش را خارج ساخت، مانند سنگ پشتی که به هنگام از بین رفتن سر خویش را از داخل لاك خود بيرون مي آورد، پس شيطان به شما ندا داد و شما را به سوي نقض بيعتي كه در روز غدير بسته بوديد و به سوي سلب حقوق از اهل و اصحاب حق و داراي حق خواند.[2]
آن هنگام كه شيطان شما را فرا خواند، شما را مطابق ميل خود يافت و گمانش بر شما بدست آمد شيطان در شما حالت پاسخگويي شديدي يافت و حالت پذيرش كاملي براي خدعه هاي وي همانند انساني كه آنچه به او بگويند پذيرفته و قبول مي كند و آنچه به وي امر شود اطاعت نموده و عمل مي كند بدون آنكه ذره اي تعقل و تفكر در كارها به كار برد.
به شما امر به قیام به همراه خود کرد و شما را بدون اینکه کمترین سنگینی و دشواری در خود بیاید در انجام وسوسه هایش سریع یافت يا شما را به غضب حمل كرد و بر غضب تشويق و تحريكتان نمود آنگاه ديد كه شما به غضب او غضبناك مي شويد.
و بر اساس مصلحت و حساب شيطان به سوي غضب مي گرائيد و خلاصه اينكه شيطان شما را مطيع اوامر و منقاد خود در هر حالتي يافت.
نتيجه اين كار آن شد كه عمل كرديد آنچه را كه اجازه نداشتيد عمل نمائيد و انتخاب كرديد آنچه را كه نبايد انتخاب مي كرديد و كليد كارها را به غير اهل آن ها داديد و رهبري و زمامداري را به نا اهل تحويل داديد.
مانند چوپاني كه شترش را در چشمه اي كه مال او نيست فرود مي آورد و مقصود آن است كه شما آنچه را كه حقي در آن نداشتيد – خلافت را- گرفتيد. مراد آن است كه مردماني اندك براي تعيين خليفه قيام كردند و خلافت را از اهل و اصحاب شرعي آن به جاي ديگر افكندند.
آري اين تصرفات حق مردم نبود بلكه بايد از سوي خدا ي تعالي معين گردد كه گرديده بود. جراحات معصيت وفات رسول خدا(ص) هنوز التيام نيافته است. قبل از دفن رسول خدا(ص) پيشتازان انقلاب ظاهر شدند يعني در همان ساعتي كه علي(ع) پيامبر(ص) را غسل مي داد و كفن مي كرد جمع شديد و آنچه خواستيد كرديد.[3]
تمام اين تغييرات بوجود آمد در حاليكه عهد نزديك بود. يعني از زمان رسول خدا(ص) مدت زمان طولاني نگذشته بود. البته ممكن است كه تغيير يابد يا مسلمانان اوامر و تعاليم را بر اساس و براثر مرور زمان فراموش كنند و اين امر طي مدت طولاني ممكن است صورت گيرد ولي اكنون بيش از دو هفته از وفات پيامبر نگذشته است كه دين اينگونه دستخوش تغيير و دگرگوني شده است. و جراحت قلب كه بر اثر وفات رسول اكرم(ص) به وجود آمده دائما” دهانه اش وسيع تر مي گردد و اين تعبير براي رساندن وسعت جراحت از دست دادن رسول خدا(ص) و عظمت مصيبت او و شدت امر و ناراحتي به كار رفته است.
و ابتدا را"زعمتم خوف الفتنه و در نسخه ديگري است ؛ بدارا”[4]
به سرعت و با كمال عجله به اين كارها پرداختند و پنداشتند كه آنچه كرديد بخاطر جلوگيري نمودن از فتنه است و معني زعم يعني شيئي و مطلبي را ادعا كند در حاليكه دروغ بودنش را مي داند و معني زعمتم در اينجا يعني گمان كرديد كه اين اعمال را انجام می دهيد تا فتنه اي واقع شود و خود شما مي دانيد كه در اين ادعاي خود دروغگويانيد. فتنه شما بوديد و عمل شما فتنه ها شده بود. حقوق را از اهل آن غصب كرديد تا آنكه براساس ادعاي واهي خود از فتنه جلوگيري كنيد و كدام محنتي بزرگتر از تغيير مجراي اسلام است و تبديل احكام و غصب حقوق اهل بيت (ع) و با قساوت قلب و خشونت با آنان رفتار نمودن - فهيهات منكم! معني كلمه هيهات يعني دوري و تو گويي كه ارتكاب اينگونه اعمال از آنان به نظر مستعبد مي رسيد ان هم استعبدادي همراه با تعصب كه انان چگونه به ان كارها توانستند اقدام كنند. و چه انسان منصفي اينگونه اعمال زشت و ناپسند را كه منجر به جرائم بزرگ گردد آن هم بر خلاف تصريح قران و تصريحات رسول اكرم(ص) و سفارشات وي در حق عترت و اهل بيتش باور می كند.
حضرت زهرا(س) از اين دگرگوني كه در عقايد و سلوك آنان پديد آمده تعجب مي كند يعني چگونه اين اعمال را انجام داديد و چگونه شما لايق ارتكاب اين خيانت بوديد؟
كجا مي رويد و شيطان چگونه شما را از راه پرفضيلت و نمونه تان به راه ديگر برد و چگونه شما را به اين اعمال واداشت در حاليكه:
- قرآن هنوز در ميان شما موجود است و شمارا در پناه خويش گرفته است.
- در قرآن چيزي كه موجب شك و ترديد شود وجود ندارد چرا كه امور آن آشكار است و احكامش درخشان.
-آن نواهي قرآن كه شما را از هوا و هوس باز مي دارد واضح و روشن مي باشد.
اوامري كه شمارا به اطاعت ما و ياد رفتن احكام از ما و تسليم شدن در برابر ما مي خواند ظاهر است. جاي تأسف است قراني كه موصوف به اين اوصاف است امروز به پشت سر هاتان افكنده ايد نه از آن چيزي ياد مي گيريد و نه گفتارش را اخذ مي نمائيد.اين استفهام توبيخي است. زيرا انسان زماني كه چيزي را پشت سر افكند معناي آن چنين است كه به آن رغبتي ندارد و به آن پشت نموده است.[5]
آري، گويي اين بزرگوار مي فرمايد شما عمل به قرآن را به كناري افكنده ايد، يعني قرآن شما را خوش نيايد، يعني احكام آن مزاحم با هوي و اهداف شماست.
به قوانين ديگري غير از قوانين قرآن حكم مي نماييد زيرا كه براي قرآن صلاحيت عمل در ميان خودتان قائل نيستيد. آنچه را كه به جاي قرآن گرفته ايد چه بداست، يعني احكام باطلي كه اتخاذ نموده ايد و آنها را به جاي قرآن به كار مي بريد.
حضرت زهرا (س) فتنه را به شتر ماده و به حيوان رميده اي تشبيه مي فرمايد كه رام كردنش بسيار دشوار است.
و سوار شدنش سخت و لذا مي فرمايد: بعد از آنكه بر اين مقام بلند مرتبه و عليقدر والا مسلط شديد –مقام خلافت آنقدر درنگ نكرديد كه كارهاي تمام شود و اضطراب ها آرام گيرد و آنگاه شروع به اعمال خرابكارانه نماييد.
شروع به فتنه گري نموديد مانند كسي كه در آتش مي دمد تا بيشتر فروزان و با گل آتش را مي گرداند و حركت می دهد تا شعله ور شده و آتشش كاملاً آشکار و خشك و تر را بسوزاند و مقصود از اين مثال امور تأسف باري بود كه اين افراد بر سر امير المؤمنين(ع) آوردند از سلب امكانات و هجوم بر در خانه و آنچه بر صديقه طاهره (س) و فرزندانش وارد آوردند. مصادرة املاك، غصب خلافت، بازداشتن خمس و امور فراوان ديگري كه مورخان ذكر كرده اند و مسلما” تمامي رويدادها نيست.
خلاصه كلام آن كه شما اقدام به جرائم پشت سر هم و فراواني نموديد كه هر كدام از آنها از ديگري فجيع تر و زشت تر بود. زيرا كه شيطان حزب خود را دعوت مي كند تا سرانجام در زمرة اصحاب جهنم در آيند و قرآن كريم ما را از سخن شيطان آگاهي مي دهد كه:
« و ما كان لي عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجب لي »
« مرا بر شما تسلطي نبود فقط شما را دعوت كردم و شما اجابت كرديد »
آري، اعمالي كه مردان صاحب قدرت و حكومت در آن زمان بر عليه خانوادة پيامبر(ص) صورت دادند مسلما” در پاسخ به نداي خدا و پيامبر(ص) كه آنان را دعوت مي كردند نبود بلكه پاسخ به نداي شيطان گمراه بود.
و اطفاء انوارالدين الجلي: دين اسلام را انواري است كه مردمان بوسيله انها هدايت مي شوند و آن انوار عبارتند از محاسن احكام و قوانين اسلام و روحانيتي كه دين از آن بهره مند است و آنان سعي كردند اين انوار را با اعمال زشت و ناپسندشان خاموش كنند.
تسرون حسوا في ارتعاء: اين جمله اشاره به قضيه معروفي است و آن اين كه زماني كه شيررا مي دوشند روي آن كف جمع مي شود مردي مي آيد و چنين وانمود مي كند كه فقط علاقمند به نوشيدن كف است ولي آهسته و در پنهاني شير را نيز مي نوشد ولي ادعا مي كند كه كف را
مي نوشد و اين مثل براي كسي وضع شده كه ادعاي چيزي را مي كند، ولي غير آن را مد نظر دارد، او شيررا مخفيانه مي نوشد ولي ادعا مي كند كه كف را مي نوشد.
و به اين ترتيب با ذكر مثل حضرت صديقه طاهره(س) هدف اصلي و حقيقي آن گروه را خبر مي دهند كه آنان ادعا ي چيزي را مي كنند ولي مطلب ديگري را مد نظر دارند.
آري، آنان ادعا ميكنند كه قصد جلوگيري از فتنه را دارند ولي مراد و مقصود حقيقتشان بستن در خانه آل محمد(ص) و از بين بردن هستي و كيان اهل بيت (ع) است.
ونصبر منكم علي مثل حزالمدي: و ما بر اين اذيت ها و آزارها و دشواريها صبر مي كنيم. ولي چه صبري ! مانند كسي كه مي بيند با چاقو اعضائ بدن او را قطع مي كنند ولي بايد صبر نمايد.
مانند كسي صبر مي كنيم كه وي را باسنان و نيزه هدف قرار داده و در شكم وي نيزه را فرو مي كنند.
معناي اين جمله عجيب اين است كه واقعا” موضوع و مسئله ساده و آسان نيست كه بتوان از آن چشم پوشي كرد.
و يا فراموششان كرد، بلكه فاجعه اي است بزرگ و گناهي است نابخشودني و اكنون نيز براي شرعي جلوه دادن دشمني ها و موقعيت و موضع خصمانه تان نسبت به ما و پوشاندن و سرپوش نهادن برروي اعمال ننگينتان گمان مي بريد يا به دروغ ادعا مي كنيد كه ما را از رسول خدا(ص) ارثي نيست يعني مهمترين امور و واضح ترين مسائل را در دين اسلام انكار مي نمائيد، يعني قانون ثابت وراثت را كه در قرآن و سنت موجود است را رد مي نمائيد !
كجا مي رويد و شيطان چگونه شما را از راه پر فضيلت و نمودتان به راه ديگر برد و چگونه شما را به اين اعمال واداشت در حاليكه قرآن هنوز در ميان شما بود و شما را در پناه خويش گرفته است.
افلا تعقلون: آيا اين امور و اين حقايق را نمي دانيد و يا نمي دانيد من دختر پيامبرم. حضاري كه اكنون شنوندگان خطاب من هستيد واي كساني كه ابو بكر را براي خلافت نامزد كرديد. آيا در گرفتن ارث من بر من غلبه مي جوييد اين ارث من حق من است آيا حقم را از من مي ستانيد؟
تاريخ اسلام بر مبارزه جدي و عملي مسلمين با مسير نفاق و چهره هاي منافقان پس از رحلت پيامبر گواهان بسياري دارد كه هيچ كدام از آنها ذهن محققانه مورخان و پژوهشگران تاريخ به دور نمانده، البته از تحقيق مو شكافانه كاشفان تاريخ نه كاتبان آن: چنين بدست مي آيد كه خط نفاق در عرصه هاي مختلف و در زمانهاي مناسب با توليد راست نما ترين دروغ ها و حق نماترين باطلها به بدعت در مفاهيم ديني پرداخته و با ايجاد انحراف و فاصله گرفتن از صراط مستقيم. و به ورطة مغبوضين و دره ضالين سقوط نموده است.
برگرفته از تحقیق پایانی خانم رقیه هوشیار با عنوان جریان شناسی نفاق بعد از رحلت پیامبر(ص)
پاکیزه
استاد داور
آقای محمد هادی طلعتی
پژوهشگر
فاطمه پاکیزه
دی 1392
چکیده
در باره ارتباط ایمان و عمل صالح دو نظریه عمده وجود دارد. برخی از گروههای اسلامی، مانند«اشاعره»و «مرجئه»بر این باورند که میان ایمان و عمل هیچ گونه ارتباطی وجود ندارد و حتی کارهای ناشایست انسان تأثیری بر ایمان او نمیگذارد. اما گروههای دیگری مانند «معتزله»و«شیعه»، بر این عقیده هستند که میان ایمان و عمل ارتباطی ناگسستنی وجود دارد و عمل از ضروریترین لوازم ایمان است. برای اینکه ایمان در درون انسان محقق شود و تقویت گردد، نیاز است انسان در دو زمینه تقویت شناخت و تقویت میل فطری به خداوند تلاش کند چرا که انسان نمیتواند به چیزی که نسبت به آن جاهل است، ایمان بیاورد و باید به تهذیب نفس بپردازد و صفات رذیله اخلاقی که مانع از ظهور ایمان میباشند را از صفحه دل پاک کند. براي تبيين چگونگي رابطة ايمان و عمل از دو نوع رابطه ميتوان سخن به ميان آورد: رابطة مفهومى و رابطة عيني. در رابطة مفهومى ايمان و عمل، اثبات میشود که عمل جزو ذات ايمان و يكى از اجزاى تشکيلدهندة آن است. که خوارج و معتزله قائل به این نظریه اند ولی با ادله بسیاری این نظریه مردود است. در رابطة عيني سخن بر سر اين است که در عالم واقع، رابطة دو سويهاي از نوع اشتراط، کاشفيت يا تلازم ميان ايمان و عمل وجود دارد. مرجئه، اشاعره و اماميه اشتراك نظر دارند كه از نظر مفهومى، عمل خارج از ذات ايمان است. هرچند جايگاه عمل از نظر مرجئه و اماميه بسيار متفاوت است. از روایات چنین بر میآید که عمل نشانه ای بر وجود ایمان است. كسى كه ادعاى ايمان مىكند مؤمن به شمار نمىآيد، مگر آنكه ايمان درونىاش در عمل صالح جلوهگر شود. تا جایی که در بعضی روایات پذیرفتن ایمان و عمل مشروط به یکدیگر شده است. افات و موانع ایمان عبارتند از : جهل، شک و حیرت، وسوسه های شیطانی، وسواس علمی و کفر و شرک آفات و موانع عمل عبارتند از: استکبار، پیروی هوای نفس، شرک عبادی و حب دنیا توام بودن ایمان و عمل صالح فواید بسیاری از جمله حیات طیبه، نورانیت، استجابت دعا و… دارد.
واژگان کلیدی: ایمان، عمل صالح، مرجئه، اشاعره، معتزله
روزگار همینه تا چشم به هم بزنی یک بهار دیگه و یک سال دیگه و یک روزگار از راه می رسه
این روزهای آخر بهمن، یک جورهای حس تمام شدن سال و جوجه های آخر پاییز را تو ذهن تداعی می کند… همون روایت تامل برانگیز ” حاسبوا قبل ان تحاسبوا" و چه سخته که آدم خودش به حساب خودش برسه … جوری که هم عادلانه باشه و هم امید آفرین ولی یه همت و یک اراده عالی همراه با یک برنامه ریزی دقیق و منعطف می تونه امسال را بسیار متفاوت از سال های دیگه قرار بده.. یه چیزهای به ذهنم رسید که شاید به درد دیگران هم بخوره پس می نویسم:
1. برنامه ریزی دقیق و منعطف: گاهی این واژه برنامه ریزی مثل قصه هفت خوان می شه برای بعضی هامون. تا اسمش را میشنویم احساس طناب دار و خفگی بهمون دست میده … یا حداقل انگاری قراره بریم زندان … اونم چه زندانی از نوع گوانتاناموش ….:>>
ولی خدایی میشه یه جور برنامه ریزی کرد که نه سیخ بسوزه و نه کباب …. نه صله رحم و سنت جاریه سریال دیدن تعطیل بشه و نه مطالعه و درس و تحقیق و عبادت !!!:P
باید در برنامه ریزی واقع بینانه و بر اساس توانایی خودمون و با لحاظ شرایط پیش بینی نشده رفتار کرد. سه عنصر عبادت ، استراحت و کار و تلاش مهم ترین کلیدهای یک زندگی موفق است.
2. هدفمندی: باید برای خودمون همیشه یه قله را در نظر بگیریم … واقعا قراره به کجا برسیم. مولا علی می فرمایند : بهای وجودی شما جز بهشت نیست … پس لطف کنیم خودمون را دست کم نگیریم .. والله…
روی یک کاغذ ، جلوی آیینه یا کمدمون قله هدفمون را نقاشی کنیم و هر روز ببینیم چقدر به قله نزدیکتر شدیم
3. صبوری: عجول نباشیم … همین دیگه … عجله نکن.!!!
4. امیدواری: لا تقنطوا من رحمه الله…. اگر نشد که بشه … اگه یه جای کار درست درنیومد و لغزید…. نباید مایوس شد … دوباره باید شروع کرد … ان الله مع الصابرین
5…. بماند برای آینده … ان شا الله
یا حق
ریسه کشی ها و بساط ِکاغذ کشی درست کردن ها… سرودهای انقلابی … هیاهوی عجیب بچه ها در مدرسه … مسابقه های روزنامه دیواری درست کردن ها و نمایش ها… جشن های پر هیاهوی دهه فجر…
و یه کمی هم شادی از تعطیل کردن کلاس ها… خاطرات ما دهه شصتی ها از دهه فجر و انقلاب اینگونه رقم خواهد خورد.
نمیدونم الان این جشن ها برای دهه هفتاد و هشتادی ها چه معنایی داره …. اون هایی که نه یادی از صدای توپ و تفنگ و آژیر دارند و نه یادی از امام….
برای اونها شادی دهه فجر چه معنایی داره ….؟!معنای امنیت و آرامش را احساس می کنند یا نه؟
میدونند آتش بس یعنی چی؟ میدونند بچه شهید بودن ، خواهر و برادر شهید بودن یعنی چی؟
اینجاست که معنی رسالت زینبی روشن میشه … که اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند… راستی امروز چند تا زینب داریم؟؟؟
>شب و کبودی آسمان هزاران معنای نا مفهمو را به دنبال داشت ، ستارگان در عمق آسمان به زمزمه پرداخته بودند و ماه غمگین و بهت زده به فردایی بدون حسین می اندیشید . نوای درون خیمه ها حال و هوای عاشقی داشت ، زمزمه هایی به گوش میرسید ، زمزمه هایی از جنس وداع و آغوش های گرمی که فردا دیگر از آن کودکان نبود. زینب سلام الله به هر طرف نظر میکرد فقط یار و یاور میدید ، یاورانی که فردا دیگر توان نظاره کردنشان را نداشت ، علم عباس هنوز پر استقامت بر جا بود ، نشانه ی هیبت و استقامت اهل خیام استوار و مردانه پاسبان تمام نجواها بود.
در اوج شب و سیاهی اش نفس هایی در هم آمیخته بود ، نفس هایی با صدای قرآن و دم و باز دمی تلفیق شده با ذکر پروردگار . خاک های صحرا سرد و بی رمق در فکر آفتاب سوزان صبح بودنند ، ریگ ها احساس شرمندگی را در خود تاب نداشتند ، زمین شرمسار بود از پذیرفتن اجسامی که با خون علی و زهرا آمیخته شده بود ، آسمان و ابره بغضی خفقان آور گلویشان را میفشرد، باد مدام خود را در هم میکوبیدو فریاد میکشید اما ، هیچ کس مفهوم فریادش را درک نمی کرد . هیج کس جز حسین نمی دانست که مفهوم فریادش چیست…
رویا محمودی