بسمالله الرحمن الرحیم
انّا لله و انّا الیه راجعون
با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم.
فقدان همرزم و همگامی که سابقهی همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و سال تمام میرسد، سخت و جانکاه است. چه دشواریها و تنگناها که در این دهها سال بر ما گذشت و چه همفکریها و همدلیها که در برهههای زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید. هوش وافر و صمیمیت کمنظیر او در آن سالها، تکیهگاه مطمئنی برای همهی کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار میآمد.
اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهههائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بینالحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسهی خناسانی که در سالهای اخیر با شدّت و جدیت در پی بهرهبرداری از این تفاوتهای نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.
▫️او نمونهی کمنظیری از نسل اول مبارزان ضد ستمشاهی و از رنجدیدگان این راه پر خطر و پر افتخار بود.
سالها زندان و تحمل شکنجههای ساواک و مقاومت در برابر این همه و آنگاه مسئولیتهای خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگهای درخشان زندگی پرفراز و نشیب این مبارز قدیمی است.
با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمیشناسم که تجربهای مشترک و چنین دراز مدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخ ساز به یاد داشته باشم.
اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبهی الهی با پروندهئی مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همهی ما مسئولان جمهوری اسلامی است.
غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا میکنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم.
غفرالله لنا و له
سید علی خامنهای
۱۹ دیماه ۱۳۹۵
راه های زنده نگه داشتن نهضت حسینی
1-اهتمام به زیارت اربعین
امام حسن عسکری فرمودند:«علامت المومن خمس: صلاه الخمکسین و زیارة الاربعین و التختم فی الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم» «نشانه های مومن و شیعه، پنج چیز است: اقامه ی نماز پنج کانه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و. بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم»
ج. وفاداری: در فرهنگ اسلامی وفا از نشانه های ایمان است. پیامبراکرم صلی الله علیه وآله بارها تاکید می فرمودند: هر کس به خدا و عالم آخرت ایمان آورد، باید وفای به عهد و پیمان را لازم بشمارد و از آن تخلف ننماید. (6) بارزترین صفت جوانان کربلا، وفاداری آنان به امام زمانشان است. چرا در سخت ترین شرایط، حاضر نشدند عهدی را که با امام خود بسته بودند نقض کنند. در میان اصحاب اباعبدالله، حضرت ابوالفضل العباس در آراستگی به این فضیلت از جایگاه امتیاز ویژه ای برخوردار بودند. نام عباس بن علی علیه السلام، همیشه با صفت وفاترین است.
در عصر تاسوعا شمر از سوی عبیدالله بن زیاد، امان نامه ای را برای آن حضرت و برادرانش آورد. او در پاسخ به شمر فرمود: ما هرگز نیازی به امان شما نداشته ایم و نداریم. برای ما امان الهی کفایت می کند خداوند بر تو و بر امانی که برای ما آورده ای لعنت کند. آیا شما به ما امان می دهید، ولی فرزند رسول خدا را مورد تعرض قرار می دهید. هرگز ما حاضر به پذیرش چنین کاری نخواهیم شد. (7)
شب عاشورا نیز زمانی که امام حسین علیه السلام همه یاران خود را در خیمه جمع کردند، به آن ها فرمودند: هرکس با من بماند سرنوشتش شهادت است. هرکس دوست دارد که از معرکه خود را نجات دهد، هم اینک از تاریکی استفاده کرده و خود را به جای امنی برساند و از ناحیه من در این باره هیچ گونه منعی نیست. در ضمن این مردم با ما کار دارند نه با شما…
چون سخنان امام حسین علیه السلام به پایان رسید، نخستین کسی که لب به سخن گشود، عباس بن علی علیه السلام بود. وی خطاب اباعبدالله فرمود: برای چه این کار را بکنیم و تو را تنها بگذاریم آیا این کار را به خاطر چند روز زنده ماندن انجام بدهیم، هرگز خداوند آن روز را نیاورد. (8)
با اشاره به نهایت وفاداری علمدار کربلا، امام صادق علیه السلام می فرمایند: شهادت می دهم که در برابر جانشین رسول خداصلی الله علیه وآله همواره تسلیم بودی… همیشه به جهت خدا وفادار ماندی و لحظه ای از خیرخواهی بر او کوتاهی نکردی… (9)
د. ادب: از ویژگی های دیگر یاران امام حسین علیه السلام به ویژه جوانان کربلا آراستگی به فضیلت ادب است و در این میان، قمربنی هاشم دارای منزلت خاصی است. به شهادت تاریخ، حضرت عباس علیه السلام بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست، و هنگامی که اجازه در حضور برادر می نشست، همانند یک بنده در مقابل مولای خود بر روی دو زانو در کمال تواضع می نشست. (10) نقل شده است که آن حضرت در طول عمر خود هرگز امام حسین علیه السلام را برادر خطاب نکرد بلکه اغلب در صدا زدن امام علیه السلام از تعابیری چون: سرور من، ای پسر رسول خداصلی الله علیه وآله،… استفاده می کرد. گویا فقط یک بار، آن هم در لحظه ای که پس از نبرد با دشمنان زمان شهادت آن حضرت فرا رسیده بود، امام حسین علیه السلام را با عنوان برادر جان صدا می زنند و شاید بارزترین صحنه اظهار ادب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، آن لحظه ای است که چون پس از جنگ سخت با دشمنان خود را به شریعه فرات رساند و مشک را پر از آب ساخت تا اطفال امام حسین علیه السلام را سیراب سازد، در همان لحظه وقتی دو دست خود را پر از آب کرد تا کام تشنه خود را با جرعه آب سیراب کند، ناگهان به یاد عطش امام و مولای خود افتاد و بی درنگ آب را بر زمین ریخت و با لب تشنه و در حالی که این دو بیت را زیر لب زمزمه می کرد به سمت خیمه های امام حسین علیه السلام حرکت کرد:
یا نفس من بعدالحسین هونی
و بعده لا کنت ان تکونی
هذا الحسین وارد المنون
و تشربین بارد المعین
تالله ما هذا فعال دینی (11)
«ای نفس زندگی بعد از حسین خواری و ذلت است. مبادا بعد از او زنده بمانی که دچار این ذلت شوی.
این حسین است که با لب تشنه در معرض خطر مرگ قرار گرفته است. آیا تو با این حال می خواهی آب خنک و گوارا بنوشی؟
سوگند به خدا این گونه رفتار کردن دور از ادب است و با دین و اعتقاد همخوانی ندارد.»
6.بحارالانوار، ج 77، ص 151
7. منتخب التواریخ، ص 258
8. بحارالانوار. ج 44، ص 393
9. سردار کربلا، ص 229
10. معالی السبطین، ج 1، ص 443
11. مقتل الحسین، ص 226
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار بیش از هزار نفر از نخبگان و استعدادهای برتر علمی، جوانان نخبه را هدایای نفیس الهی و امانتی در دست مسئولان خواندند و با تأکید بر اینکه حتی لحظهای در دفاع از جامعهی علمی و نخبگان کشور کوتاه نمیآیند، افزودند: با تکیه بر نخبگان و فرزانگان و در پرتو ایجاد نسلی جوان و پرتلاش، ایران بزرگ به کشوری پیشرفته، قدرتمند، شریف، عزیز و برافرازندهی پرچم تمدن نوین اسلامی تبدیل خواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی، نخبگان بهخصوص جوانان نخبه را هدایایی کمنظیر و نفیس و امانتهای الهی به ملت و مسئولان خواندند و گفتند: وظیفهی مسئولان در قبال این هدایای گرانقدر الهی، مراقبت از آنها و تلاش برای شناسایی و پرورش نخبگان بیشتر است.
ایشان تأکید کردند: نخبگان نیز در قبال این نعمت مسئول هستند و باید از طریق احساس مسئولیت و استفاده از این استعداد و توانایی در مسیر صحیح خود، شکر آن را بهجا آورند.
رهبر انقلاب اسلامی دلیل اصلی تأکید مکرر بر لزوم قدر دانستن نخبگان جوان و حمایت از آنان را، تقویت باور «ما می توانیم» در جامعه خواندند و خاطرنشان کردند: متأسفانه در دوران طولانی قاجار و پهلوی، ژن «ناتوانی»، «نمیتوانیم» و «وابستگی» را به مردم و جوانان تزریق و آن را در جامعه نهادینه کردند و درنهایت کشور بزرگ و پر از منابع انسانی و مادی و صاحب تاریخ و تمدن کهن، بهصورت تحقیرآمیزی در ذیل غرب تعریف شد.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: در چنین شرایطی انقلاب اسلامی ایران تحولی عظیم ایجاد کرد و درواقع، انقلابِ خودباوری و اعتماد به نفس، به جنگ وابستگی رفت.
ایشان، هشت سال دفاع مقدس را عرصهای آشکار و غرورآفرین از «خودباوری و اعتماد به نفس» خواندند و تأکید کردند: اگرچه جنگ حادثهای بسیار تلخ، خسارتبار و سخت بود، اما به جوان ایرانی ثابت کرد که میتوان با توکل به خدا و تکیه بر استعدادها و تواناییهای داخلی بر دشمنی که همهی قدرتهای بزرگ از او حمایت میکنند، غلبه کرد.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: با وجود آنکه انقلاب اسلامی، روحیهی «ما می توانیم» را در مقابل روحیهی «وابستگی» زنده کرد و خودباوری را در جامعه ترویج داد اما طرف مقابل به اقتضای طبیعت جنگهای عمیق، که امروز جنگ نرم نامیده میشود، به بازتولید آفت فرهنگ وابستگی در شکلهای جدید و بهظاهر جذاب روی آورده است.
تاریخ سخنرانی رهبر با نخبگان: 27/7/1395
منبع: سایت آیت الله خامنه ای
سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن
رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن
نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن
ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد
گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال
قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بيتواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و ميفرمود:
سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن
بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن
پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نميكنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله ميكنم و او را به قتل ميرسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نمودهاي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كردهاند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين ميسايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت ميفرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده ميشد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.
آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.
مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم.
شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بيشوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.
بعضي از ارباب مقاتل گفتهاند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:
ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ
و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.
مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاءالله تعالي.
و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد، و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:
وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ
وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا
منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی
rasekhoon.net