ایستگاه صلواتی
01 مهر 1391
دوتا از بچه های گردان ،غولی را همراه خودشان آورده بودند وهای های می خندیدند
گفتم :این کیه؟
گفتند:عراقیه! گفتم :چه طوری اسیرش کردید؟می خندیدند
گفتند :از شب عملیات پنهان شده بود .تا وقتی که تشنگی بهش فشار آورده وبالباس بسیجی آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود؛پول داده بود!
این طوری بود که بنده خدا لو رفته بود.