خورشید جان ها
14 تیر 1391
ای مهــــدی!
ای امام رهایی،دلهای پر ز درد درانتظار لحظه دیدار می تپد. ای ناخدای کشتی انسان، بیا بیا بس خون حق طلب که به بی حرمتی بریخت بی کمترین گناه، بس خانه ها که بر سر مردم خراب گشت و شد روزشان سیاه ای آخرین امام!
کی می شود که آمده، برگیری انتقام؟
اینک در این جهان، هر سو شعار تفرقه انگیز دشمنان، هر دم هزار نغمه ز حلقوم سامری هر جا هزار دام، ز قارون زر پرست هر سو هزار معبد تاریک شرک و جهل، هر لحظه بانگ ناخوش گوساله زرین مردم اسیر دام و کمند تحیرند.
ای رهبر نجات ستمدیدگان … بیا
ای آخرین پناه و امید جهان … بیا