زنجير تفكر
سؤال كردن در مسائل اصول دين، امر واجب و لازمى است. از پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم سؤال مىكردند، از على عليهالسلام سؤال مىكردند، از ساير ائمه اطهار سؤال مىكردند، زياد هم سؤال مىكردند و آنها هم جواب مىدادند. اين كتابهاى احتجاجاتى كه ما داريم (و غير آنها) نشان مىدهد در زمينه اصول دين در اسلام چهقدر حق آزادى بيان و حق آزادى سؤال داده شده است. تا وقتى كه انسان روحش روح تحقيق و كاوش است و انگيزهاش بهواقع تحقيق و كاوش و فكر كردن است، اسلام مىگويد بيا فكر كن، هر چه بيشتر فكر و سؤال كنى، هر چه بيشتر برايت شك پيدا شود، در نهايت امر بيشتر به حقيقت مىرسى، بيشتر به واقعيت مىرسى.[1]
دينى كه از مردم در اصول خود تحقيق مىخواهد (و تحقيق يعنى به دست آوردن مطلب از راه تفكر و تعقل) خواه ناخواه براى مردم آزادى فكرى قائل است. ]اسلام[ مىگويد اصلا من از تو «لاالهَالَّااللَّه» ى را كه در آن فكر نكردهاى و منطقت را بهكار نينداختهاى نمىپذيرم، نبوت و معادى را كه تو از راه رشد فكرى انتخاب نكردهاى و به آن نرسيدهاى من از تو نمىپذيرم. پس ناچار به مردم آزادى تفكر مىدهد. مردم را از راه روحشان هرگز نمىترساند، نمىگويد مبادا در فلان مسئله فكر كنى كه اين، وسوسه شيطان است.
در اين زمينه احاديث زيادى هست، از آن جمله است اين حديث كه پيغمبر اكرم فرمود: از امت من نُه چيز برداشته شده است؛[1] يكى از آنها اين است:
«الْوَسْوَسَةُ فِى التَّفَكُّرِ فِى الْخَلْق»
يعنى يكى از چيزهايى كه امت مرا هرگز بهخاطر آن معذب نخواهند كرد اين است كه انسان دربارهي خلقت، خدا و جهان فكر كند و وساوسى در دلش پيدا شود. مادام كه او در حال تحقيق و جستوجوست، هرچه از اين شكها در دلش پيدا شود، خدا او را معذب نمىكند و آنرا گناه نمىشمارد.[2]
هر مكتبى كه به ايدئولوژى خودش ايمان و اعتماد دارد ناچار طرفدار آزادى انديشه و تفكر است. هر مكتبى كه ايمان و اعتمادى به خود ندارد جلو آزادى انديشه و تفكر را مىگيرد، مىخواهد مردم را در يك محدوده خاصى نگه دارد و نگذارد كه تفكر كنند يا فكر خود را ابراز كنند.[3]
در حديث معروفى است[4] كه يك عرب بدوى آمد خدمت رسول خدا و عرض كرد: «يا رَسولَ اللَّه! هَلَكْتُ» تباه شدم.
پيغمبر اكرم فوري مقصود او را درك كرد، فرمود: فهميدم چه مىخواهى بگويى، لابد مىگويى شيطان آمد به تو گفت: مَنْ خَلَقَكَ؟ تو هم در جوابش گفتى كه مرا خدا آفريده است. شيطان گفت: مَنْ خَلَقَهُ؟ خدا را كى آفريده است؟ تو ديگر نتوانستى جواب بدهى.
گفت: يا رسولَ اللَّه! همين است.
پيغمبر فرمود: ذاكَ مَحْضُ الْايمانِ.
(عجبا!) فرمود: چرا تو فكر كردى كه هلاك شدى؟! اين عين ايمان است؛
يعنى همين تو را به ايمان واقعى مىرساند، اين تازه اول مطلب است. چنين فكرى كه در روح تو پيدا شد، اين شك كه پيدا شد [بايد براى رفع آن تلاش كنى.] شك منزل بدى است ولى معبر خوب و لازمى است. زمانى بد است كه تو در همين منزل بمانى. شيطان به تو گفت: تو را چه كسى خلق كرده است؟ گفتى: خدا. گفت: خدا را چه كسى خلق كرده؟ گفتى: ديگر نمىدانم، بعد هم سر جايت نشستى. اين، شك تنبلهاست، هلاكت است. اما تو كه چنين آدمى هستى كه وقتى چنين شك و وسوسهاى در تو پيدا شد در خانه ننشستى، از مردم هم رودربايستى نكردى و نگفتى كه اگر من به مردم بگويم چنين شكى كردهام مىگويند پس تو ايمانت كامل نيست، معلوم مىشود كه يك حس و طلبى در تو هست كه فوري آمدى نزد پيغمبرت سؤال كنى كه اگر من چنين شكى پيدا كردم چه كنم؟ آيا اين شك را با يك عمل رد كنم يا با يك فكر؟ اين عين ايمان است.[5]
[1]. رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ يُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَدٍ ـ نه خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه ندانند، آنچه نتوانند، آنچه بدان توانائى ندارند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، فال بد، وسوسه در تفكر (و انديشه) در آفرينش، و حسد (و رشك بردن) در صورتى كه بهزبان يا دست آشكار نشود. الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج2 ؛ ص463
البته اين روايت با عبارت « رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي…» با تفاوت بسيار اندك نيز نقل شده است. اين روايت معروف به «حديث رفع» است و فقها به تفصيل درباره اين حديث سخن گفتهاند.
[2]. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى - آينده انقلاب اسلامى ايران ج24 ص392
[3]. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى - آينده انقلاب اسلامى ايران ج24 ص123
[4]. امام صادق عليه السلام فرمود : «جاءَ رجُلٌ إلَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ، هَلَكتُ ! فقالَ لَهُ صلياللهعليهوآلهوسلم : أتاكَ الخَبيثُ فقالَ لَكَ : مَن خَلَقَكَ ؟ فقُلتَ : اللّه ُ ، فقالَ لَكَ : اللّه ُ مَن خَلَقَهُ ؟ فقالَ : إي و الّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَكانَ كَذا ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ذاكَ و اللّه ِ مَحضُ الإيمانِ ـ مردى خدمت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! هلاك شدم. پيامبر به او فرمود: آن خبيث (شيطان) به سراغ تو آمد و گفت: چه كسى تو را آفريده است؟ و تو گفتى: خدا و او گفت: خدا را چه كسى آفريده است؟ مرد عرض كرد: آرى، سوگند به آنكه تو را به حق برانگيخت، مطلب همينگونه است [كه مىفرماييد]. رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: به خدا سوگند كه اين ايمان محض است.» الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص425
[5]. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى - آينده انقلاب اسلامى ايران ج24 ص371