شهادت: پاداش صبر،کیاست و مجاهدت(سندی بن شاهک را می شناسید؟)
قبل از آنكه چگونگي به شهادت رسيدن امام كاظم (علیه السلام) بررسي شود اين سخن به ميان ميآيد كه چرا ساير ائمه از جمله امام كاظم (علیه السلام) كه به ظاهر قيام نكردند به شهادت رسيدند؟ آنها كه ظاهر سيرهشان نشان ميدهد كه روششان با روش امام حسين (علیه السلام) متفاوت بوده است. امام حسين شهيد شد، چرا امام حسين (علیه السلام) شهيد بشود؟ چرا امام سجاد شهيد بشود؟ چرا امام صادق و امام كاظم (علیه السلام) شهيد بشوند؟ و همين طور ساير ائمه (عليهالسلام) جواب اين است: اشتباه است اگر فكر شود كه روش ساير ائمه (عليهالسلام) با امام حسين در اين جهت اختلاف و تفاوت داشته است. برخي که اينطور خيال ميكنند ميگويند: در ميان ائمه، امام حسين (علیه السلام) بنايش بر مبارزهي با دستگاه جور زمان خود بود ولي ساير ائمه اين اختلاف را داشتند كه مبارزه نميكردند. اگر اينگونه تفكر شود سخت اشتباه فكر شده است چرا كه تاريخ خلافش را ميگويد و قرائن و دلايل همه برخلاف آن است. بلكه اگر مطلب به گونه اي ديگر بررسي شود كه همينطور هم است، هيچوقت يك مسلمان واقعي (تا چه رسد به مقام مقدس امام) امكان ندارد كه با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش كند و واقعاً بسازد، يعني خودش را با آن منطبق كند، بلكه هميشه با آنها مبارزه ميكند. تفاوت در اين است كه شكل مبارزه فرق ميكند.[1]
اين است كه مقتضيات زمان در شكل مبارزه ميتواند تأثير بگذارد. هيچگاه مقتضيات زمان در اين جهت نميتواند تأثير داشته باشد كه در يك زمان سازش با ظلم جايز نباشد ولي در زمان ديگر سازش با ظلم جايز باشد. خير، سازش با ظلم هيچ زماني و در هيچ مكاني و به هيچ شكلي جايز نيست اما شكل مبارزه ممكن است فرق كند. ممكن است مبارزه علني باشد ممكن است مخفيانه و زير پرده و در استتار باشد مثل مبارزه حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) كه باعث ميشد با رها ايشان را به زندان بيندازند و مورد شكنجه قرار دهند.
در هر زنداني كه امام (علیه السلام) را ميبردند بعد از اندك زماني، زندانبان مريد او ميگشت. اول امام را به زندان بصره كه والي آن عيسي بن جعفر بن ابي جعفر منصور يعني نوهي منصور دوانيقي بود بردند كه والي بصره مردي شرابخوار و عياش و اهل رقص و آواز بود. در هفتم ماه ذيالحجه سال (178 (هـ.ق)) امام (علیه السلام) را به زندان بصره بردند و چون عيد قربان و ايام جشن و شادي بود. امام كاظم (علیه السلام) از نظر روحي در وضع بدي بودند. مدتي امام در زندان بصره بود. زهد و عبادت و كرامات آن حضرت، عيسي بن جعفر را به او علاقمند كرد و او را مريد خويش ساخت بطوري كه دريافت آنطور كه خليفه (هارون) ميگويد امام (عليهالسلام) به دنبال رياست و حُب جاه نيست بلكه او مرد معنويت است. معنويت مطرح است نه اينكه مرد دنياطلبي باشد. وضع براي امام (علیه السلام) عوض شد دستور داد يك اطاق پذيرايي بسيارخوب در اختيار امام باشد و رسماً از او پذيرايي ميكرد. هارون محرمانه پيغام داد كه كلك اين زنداني را بكن! اما او در جواب گفت: من چنين كاري نميكنم و اواخر، خودش به خليفه نوشت كه دستور بده اين را (امام كاظم(علیه السلام)) از من تحويل بگيرند و خودم او را آزاد ميكنم. من نميتوانم چنين مردي را به عنوان يك زنداني نزد خود نگه دارم چون پسر عموي خليفه و نوهي منصور بود، حرفش البته خريدار داشت.[2]
زندان بعدي بغداد بود و زندانيان «فضل بن ربيع» پسر حاجب معروف بود. او هم مريد امام گشت زندان بعدي، زندانبانش فضل بن يحيي برمكي بود فضل پسر يحيي كسي بود كه ارتباط نزديك و مستقيم با هارون داشت ولي درياي بيكرانهي رحمت امام، فضل را هم مريد خويش ساخت و فضل سخت مغضوب هارون گشت بطوري كه اگر پا در مياني يحيي برمكي نبود او را ميكشت، يحيي به نزد هارون رفت و با عذرخواهي از عمل فضل، زندانباني به نام «سندي بن شاهك» كه فردي غيرمسلمان (یهودی )و بسيار قصيالقلب بود را به عنوان زندانبان و در واقع قاتل به هارون معرفي كرد. در زندان سِندي دوران بسيار سختي براي امام كاظم (علیه السلام) بود. شكنجه و آزار و غل و زنجير، فرستادن زن بدكاره به دستور هارون (كه اتفاقاً او هم مريد امام و مسلمان گشت) روح امام (علیه السلام) را آزار ميداد. در يك هفته مانده به شهادت امام كاظم (علیه السلام) هارون توسط يحيي بن خالد برمكي نامهاي براي امام (علیه السلام) نوشت كه: «بيا و معذرت بخواه آن هم صوري چون من قسم خوردم كه تو گناه كردي و حالا هم ميدانم كه بيتقصيري، و اگر معذرت بخواهي احدي چيزي نخواهد فهميد».
امام در پاسخ فرمودند: «به هارون بگو از عمر من چيزي باي مانده است، همين.» بعد از يك هفته امام كاظم را مسموم كردند و به شهادت رساندند (مقاتل الطالبين، ص 336).
اما شدت رنج و آزار بر امام بدينجا ختم نميشد. در اصل شهادت امام، بر حسب گواهي بيشتر مورخان ترديدي وجود ندارد اما از آنجا كه شهادت امام مخفيانه صورت گرفته و حاكمان عباسي فريبكارانه به مردم اعلام كردند كه آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است.[3] هارون دستور داد تا جسد مطهر امام كاظم (علیه السلام) را فقها و چهرههاي سرشناس بغداد را كه هيثم بن عدي هم در ميان آنهاذ بود مشاهده كنند و گواهي دهند بدون شكنجه و بر اثر حادثهي طبيعي و به مرگ طبيعي جان سپرده است ماجرا به اينجا هم ختم نشد هارون پيكر بيجان امام را برکنار حبسر بغداد گذارده، ندا داد: «این موسی بن جعفر (علیه السلام) است که به مرگ طبیعی جان سپرده است بدو بنگريد.» مردم دستهدسته ميآمدند و در سيماي آن حضرت به دقت مينگريستند[4] و سرانجام امام كاظم (علیه السلام) در سال 183(هـ.ق) 25 ماه رجب (به نقل شيخ صدوق) يا 24 ماه رجب (به نقل شيخ مفيد) يا روز جمعه 14 ماه صفر (به نقل مستوفي) به درجه اعلي عليين و به اجداد مطهرش پيوست. امامي كه هيچگاه از مبارزه دست نكشيد، شاگردان بسياري تربيت كرد، نمونهي واقعي زهد و عبادت كار و تلاش بود و خستگيناپذير و اميدوار بود سياستمداري دانا و امامي رئوف و مهربان براي همه مسلمين ميبود. بابالحوائج شيعيان را در «باب التين» در مقبرهي قريشيها دفن كردند.[5]
و در آخر: «از خداوند بزرگ ميخواهيم كه ما را جزو دوستداران و پيروان ايشان و بيزاران از دشمنانش قرار دهد و ما را بر پيمودن راه ائمه هدي (عليهمالسلام) توفيق ارزاني فرمايد».