ضرورت امامت
امامت به معنای ولایت
امامت در درجه و مرتبۀ سومی دارد که او اوج مفهوم امامت است و آن مرتبۀ ولایت است . مسئله ولایت در شیعه از سه جهت مطرح است؛اول:از جهت سیاسی، اعتقاد به اینکه شایسته ترین فرد برای زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمانان پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)حضرت علی علیه السلام بوده که از سوی خداوند بر این مقام تعیین گردیده است.دوم: ازجهت مرجعیت دینی، ائمه بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و اینکه ایشان در بیان احکام معصومند .
سوم:از نظر معنوی و باطنی، شیعه معتقد است که در هر زمان، یک انسان کامل وجود دارد که برجهان و انسان نفوذ دارد و بر ارواح نفوس و قلوب ناظر است و دارای نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان می باشد. و به این اعتبار نام او حجت است.
برخی از مستشرقان و به پیروی آنان وعده ای از نویسندگان داخلی کوشیده اند تا اعتقاد شیعیان را به ولایت باطنی امام،همچون باورهای صوفیان دربارۀ اولیای خود معرفی کنند، اما اگر بنا باشد ریشه ای برای این تفکر بیابیم باید آن را در باورها و آموزه های اصیل اسلامی جستجو کنیم و این صوفیان و عارفان اهل سنت هستند که این آموزه ها را از شیعیان اقتباس کرده اند و نه برعکس. زیرا مسئله ی اعتقاد به ولّی خدا و حجت الهی از زمانی در میان شیعیان مطرح بوده است که هنوز تصوف شکل نگرفته بود، یا دست کم چنین مسائلی در میان آنان وجود نداشت.
با توجه به مراتب و شئون گوناگون امامت در اعتقاد شیعی،دانسته می شود که مسئله حکومت پس از پیامبر اسلام، تنها یک شأن از شؤون مختلف امامت است و این گمان باطلی است که گفته شود تئوری امامت در شیعه صرفاً ناظر به نحوۀ حکومت و ادارۀ جامعه اسلامی پس از پیامبر است.چه بعضی چنین پنداشته اند که نظریه امامت در ابتدا صرفاً نظریه ای درباب حکومت و رهبری سیاسی بوده است. به این صورت که شیعیان با تمسک به نظریه امامت به ادامۀ رهبری فرهمندانه پیامبرفتوا دادند و اهل سنت با رد این نظریه، به شیوه های سنتی یا عقلایی، دموکراتیک روی آوردند .
شهید مطهری در این باره می گوید: منحصر کردن مسئله امامت به حکومت اشتباه بزرگی است که احیاناً قدما (بعضی از متکلمان)هم گاهی چنین اشتباهی مرتکب می شدند، امروز این اشتباه خیلی تکرار می شود، تا می گویند امامت متوجه مسئله حکومت می شوند درحالی که مسئله حکومت از فروع و یکی از شاخصه های خیلی کوچک مسئله امامت است واین دو را نباید با یکدیگر مخلوط کرد .
-ضرورت امامت
در باب امامت این نکته قابل بررسی است که آیا اصولاً وجود امام ورهبر در جامعۀ بشری ضرورت دارد؟ بر فرض ضروری بودن آن آیا درهمیشۀ تاریخ ضرورت دارد یا در دوره های خاص؟ بر فرض که همیشه ضرورت داشته باشد آیا ضرورت شرعی دارد یا عقلی؟بر فرض که ضرورت عقلی داشته باشد آیا برخدا واجب است نصب امام یا بر انسان واجب است نصب رهبر،خلاصه انتصابی است یا انتخابی؟
در این زمینه انظاری وجود داری که عبارتند از:
1-خوارج می گفتند:اصولاًامامت امری ضروری و لازم نیست و جامعه نیازی به رهبر ندارد. نه رهبری که خدا نصب کند و نه رهبری که مردم انتخاب کنند و شعارشان این بود:«اِنّ الحکم الّا الله» یا می گفتند:«الحکم لله لالک یا علی» و بر اساس همین عقیدۀ باطل نقشه کشیدند سه نفر را ترور کنند.یکی عمر و بن عاص در مصر دیگری معاویه درشام و سومی علی بن ابی طالب در کوفه که ابن ملجم مرادی داوطلب این امر شد و حضرت را به شهادت رساند .
امروزه دردنیا جامعه و یا گروهی را نمی شناسیم که طرفدار این فرضیه باشد، بلکه همۀ مجامع دنیا برای خود رهبری دارند و به قدری ضرورت رهبری در اجتماعات محرز است که به مجرد از دنیا رفتن رهبر قبل خبرگان هر قومی جمع شده و رهبر جدید را انتخاب می کنند تا شیرازۀ مملکت از هم پاشیده نشود زیرا قلب تپندۀ امت رهبری است. در روایات ما آمده است «الامامه نظام الامه» و حضرت علی علیه السلام در خطبۀ 40 نهج البلاغه فرمود:«لابُدَّ لِلنَّاسِ منِ أمِیرٍ بِرٍِّاوَفاجِر؛جامعه نیازمند به رهبر و فرمانده است، چه نیک و چه پلید ».
2-گروهی برآنند که در مواقع اجتماعی و دورانی که خطری جامعۀ اسلامی راتهدید نمی کند نیازی به وجود رهبری نیست ولی در هنگام طوفانی شدن اوضاع وجود رهبری ضرورت دارد.
3-اشاعره و اهل حدیث برآنند که رهبری در جامعه همیشه ضرورت داشته و این وجوب هم وجوب شرعی است یعنی به حکم شارع در هر عصری بر مردم واجب است که رهبری انتخاب کرده و به فرامین آنها گردن نهند.
4-گروهی از معتزله می گویند:وجود رهبر در همۀ جوامع و همۀ اعصار امری ضروری و حیاتی است و این ضرورت هم عقلی است نه شرعی و به حکم عقل بر خود مردم انتخاب رهبری واجب است.
5-دانشمندان امامیه معتقدند:بشر همیشه نیاز به امام و رهبر دارد و این ضرورت عقلی است و بر خدا واجب است که شخصی را به عنوان امام انتخاب کند و مسئله انتصابی است نه انتخابی.
از نظر عقلی 2دلیل می توان ارائه کرد:
دلیل اول:
همۀ ما می دانیم که افراد انسانی در طریق حرکت و استکمالند و بالفطره به سوی آخرین مرتبۀ کمال انسانی رهسپارند باید یک مسیر حقیقی و تکوینی را طی کنند تا به عالم سرور ونورانیت و کمال رجوع نمایند آن راه، راه تکوینی است و دارای درجات ومراتبی است. هر مرتبه ای فوق غایت و مرتبۀ دیگر و ناقص تر است. و بین درجاتش پیوند و اتصالی ناگسستنی برقرار است. غایت حرکت استکمالی قافلۀ انسانیت همان مرتبۀ عالی است.جمیع افراد انسانی به سوی غایت و آخرین مرتبۀ کمال توجه دارند.صراط مستقیم یک حقیقت بیش نیست و بین مراتب و درجاتش پیوندی ناگسستنی برقرار است. مادامی که نوع انسان باقی است باید مسیرتکوینی و راه تکامل انسانیت و غایت نوع نیز موجود باشد.بین عالم غیب و نوع انسان ارتباط و اتصال برقرار باشد .
باید فرد کاملی در بین بشر موجود باشد که تمام کمالات ممکنۀ انسانیت در او به فعلیت و تحقق رسیده و به باطن احکام و قوانین شریعت متحقق شده و حاصل مجموع مراتب کمالی باشد که به وسیلۀ نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. آن فرد برگزیده در متن صراط تکامل انسانیت واقع شده است. و از جاده کمال منحرف نیست. زیرا کسی که به پاره ای از کردارهای نیک نائل شده ولی از سایر آنها بی بهره باشد و در متن صراط نبوده و از جادۀ حقیقت منحرف است .
چنین فرد برگزیده ای در اصطلاح شرع امام نامیده می شود. پس باید چنین برگزیده ای همیشه در بین بشر موجود باشد والّا لازم می آید حرکت استکمالی افراد انسان بی غایت بوده و بین عالم ربوبی و نوع انسانی ارتباطی نباشد و در صورتی که نوع بی غایت انقراض برایش ضروری است .
دلیل دوم:
خداوندحکیم که انسان را به نیروی استکمال مجهز نموده و برای ترقی و تکامل آماده اش ساخته است، ممکن نیست راه رسیدن به کمال را در اختیارش قرار ندهد. لطف بی پایانش انقضا دارد که یک برنامۀ کامل و قوانین جامعی در اختیار بشر قرار دهد که اگر بدانها عمل کردند امور دنیایی آنها به بهترین وجه ممکن اداره شود و به سعادت و آسایش جاودان آخرت نیز نائل گردند. برنامۀ زندگانی آنها جوری تنظیم شود که به زندگی روحانی آن ها لطمه نزند و محیط صالحی به وجود آید که برای پرورش روح و درون وکسب فضایل و کمالات انسانیت آماده باشد. بر خداوندحکیم لازم است که چنین برنامه ای راتوسط پیامبران برگزیده اش برای بشر بفرستد.
در صورتی منظور حق تعالی تأمین می شود که اولاً تمام احکام و قوانین دین بدون کم و زیاد در بین بشر محفوظ بماند و همیشه در دسترس آنها باشد و ثانیاً چون دین از دنیا جدا نیست و تکامل و سعادت روحانی را نمی شود از زندگی دنیوی جدا کرد و در بین آنها کمال برقرار است بدین جهت احکام خدایی باید ضامن اجرا داشته باشد در زمانیکه رسول خدا زنده بود، خود حافظ و مجری قانون دین بود.
لیکن چون پیغمبر نمی تواند همیشه باقی بماند باید بعد از او شخصی باشد که عهده دار حفظ و اجرای قوانین الهی باشد. بر خدای حکیم لازم است که بعد از پیغمبر شخصی را تعیین کند که صد در صد مورد اعتماد باشد تا در غیاب پیغمبر حافظ و خلیفه دار احکام الهی باشد.با این فرض می توان گفت:
احکام و قوانین شریعت که بر پیغمبر نازل شده همیشه در بین بشر محفوظ است و مردم اگر بخواهند می توانند از آنها استفاده نمایند. و راه تکامل انسانیت و صراط مستقیم که یک راه بیشتر نیست هموارده در بین بشر بر پا خواهد بود زیرا این فرد برگزیده و در گرفتن احکام و ضبط و ابلاغ و اجرای آنها از خطاو اشتباه معصوم می باشد و به تمام احکام دین عمل می کند و از حیث عمل از گناه و خطا و عصیان معصوم است و در متن صراط دیانت واقع شده و به حقیقت و باطن احکام متحقق می باشد. چنین فردممتاز و معصومی در اصطلاح شرع، امام گفته می شود .
در واقع: -نصب امام درجامعه لطف است.
-لطف بر خدا واجب است.
(صلی الله علیه و آله و سلم)نصب امام در جامعه بر خدا واجب است.
خواجه نصیرالدین طوسی (قدس سره) در فصل نبوت از کتاب تجرید الاعتقاد به بیان فلسفه های بعثت انبیاء پرداخته و علامه بزرگوار علامه حلی در شرح آن کلام مجموعاً به نُه فلسفه اشاره کرده است که بسیاری از آنها در مورد نصب امامان معصوم نیز صادق است .
1-تقویت شناخت عقلی به وسیلۀ بیان نقلی، به این ترتیب که انسان با نیروی عقل بسیاری از حقایق را چه در اصول و چه در فروع دین درک می کند ولی گاهی در اعماق دلش وسوسه هایی وجود دارد و همین تزلزل مانع از اعتماد به آن و انجام آن می گردد. اما هنگامی که این احکام عقلی با بیان پیشوایان معصوم الهی تأیید و تقویت شود هر گونه ابهام و تزلزل زدوده خواهد شد وانسان با قوت قلب به سراغ انجام آن می رود.
2-گاه انسان از انجام کارهایی بیم دارد. چرا که می ترسد برخلاف رضای خدا تصرف در قلمرو حاکمیت او کرده باشد. بیان پیشوایان الهی این بیم و ترس را زایل می کند.
3-تمام اعمال انسان در محدودۀ حسن و قبح عقلی، جمع نمی شوند و چه بسیارند اموری که عقل انسان، حسن و قبح آن را درک نمی کند، در اینجا باید دلت به دامان پیشوایان الهی باشد و خوبی و بدی آن را درک کند.
4-بعضی از اشیاء مفید و بعضی زیان بخشند و انسان تنها با فکر خود و بدون راهنمایی پیشوایان الهی قادر به درک سود و زیان آنها نیست. اینجاست که احساس نیاز به آنها می کند.
5-انسان یک موجود اجتماعی است، یعنی بدون همکاری و تعاون با دیگران قادر برحل مشکلات زندگی خود نمی باشد. این نکته نیز مسلم است که اجتماع بدون داشتن قوانینی که حقوق همۀ افراد را حفظ کند و آنها را در مسیر صحیح پیش ببرد سامان نخواهد یافت. به کمال مطلوب نخواهد رسید. تشخیص این قوانین به طور صحیح و سپس اجرای آنها جز به وسیلۀ رهبران آگاه و پاک و معصوم الهی صورت نخواهد گرفت .
6-انسانها در درک کمالات و تحصیل علوم و معارف و کسب فضایل متفاوتند.بعضی توانایی بر حرکت در این مسیر را دارند. بعضی عاجز و ناتوانند. رهبران الهی گروه اول را تقویت می کنند و گروه دوم را مدد می دهند تا هر دو گروه به کمال برسند.
7-نوع انسان نیازمند به وسایل و صنایع وعلومی است.رهبران الهی می توانند بنیانگذار و محرک انسانها در وصول به این هدف گردند.
8-مراتب اخلاقی در انسانها متفاوت است و برای پرورش این فضایل تنها راه رهبران پاک و معصوم الهی هستند.
9-پیشوایان الهی از ثواب و عقاب وپاداش و کیفر الهی در برابر طاعت و گناه آگاهی کامل دارند و هنگامی که دیگران را از این امورآگاه کنند انگیزۀ نیرومندی برای انجام وظایف در آنان پیدا می شود. با توجه به اینکه امامت چیزی جز استمرار خط نبوت نیست. غالب این فلسفه ها درمورد امامان معصوم نیز ثابت است.در قرآن مجید تمام این امور و حتی فراتر از آن در سه عنوان خلاصه شده است:«تعلیم» ، «تربیت » و «قیام به قسط» که در آیات متعدد به آن اشاره شده است .
برگرفته از تحقیق پایانی “اثبات امامت امام علی (ع) در قرآن و روایات”
پژوهشگر
مریم امیری