شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری نوشته اند .در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا – یعنی حضرت امام حسن عسکری – رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را – که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند – امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ ه . ق آن امام مظلوم در سن ۲۹سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد … تا دو سال تفحص احوال او می کردند … . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او – از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان – همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری علیه السلام رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام تکرار می شد.
http://shiayan.ir برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
1-جمع میان تلاش برای تعالی و خلوصبخشی به نظام با وحدت حداكثری نیروهای انقلاب كه به حق نیاز شرایط امروز كشور است چگونه ممكن میگردد؟
بعضيها ميگويند وحدت، بعضيها ميگويند خلوص؛ شما چه ميگوئيد؟ من ميگويم هر دو. خلوص كه شما مطرح ميكنيد - كه ما بايست از فرصت استفاده كنيم و حالا كه غربال شد، يك عدهاي را كه ناخالصي دارند، از دائره خارج كنيم - چيزي نيست كه با دعوا و كشمكش و گريبان اين و آن را گرفتن و با حركت تند و فشارآلود به وجود بيايد؛ خلوص در يك مجموعه كه اينجوري حاصل نميشود؛ ما به اين، مأمور هم نيستيم. در صدر اسلام، خوب، با پيغمبر اكرم يك عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابيبنكعب بود، عمار بود، كي بود، كي بود؛ اينها درجهي اول و خالصترينها بودند؛ عدهاي ديگر از اينها يك مقداري متوسطتر بودند؛ يك عدهاي بودند كه گاهي اوقات پيغمبر حتّي به اينها تشر هم ميزد. اگر فرض كنيد پيغمبر در همان جامعهي چند هزار نفري - كه كار خالصسازي خيلي آسانتر بود از يك جامعهي هفتاد ميليوني كشور ما - ميخواست خالصسازي كند، چه كار ميكرد؟ چي برايش ميماند؟ آن كه يك گناهي كرده، بايد ميرفت؛ آن كه يك تشري شنفته، بايد ميرفت؛ آن كه در يك وقتي كه نبايد از پيغمبر اجازهي مرخصي بگيرد، اجازهي مرخصي گرفته، بايد ميرفت؛ آن كه زكاتش را يك خرده دير داده، بايد ميرفت؛ خوب، كسي نميماند. امروز هم همين جور است. اينجوري نيست كه شما بيائيد افراد ضعافالايمان را از دائره خارج كنيد، به بهانهي اينكه ميخواهيم خالص كنيم؛ نه، شما هرچه ميتوانيد، دائرهي خلّصين را توسعه بدهيد؛ كاري كنيد كه افراد خالصي كه ميتوانند جامعهي شما را خالص كنند، در جامعه بيشتر شوند؛ اين خوب است. از خودتان شروع كنيد؛ دور و بر خودتان، خانوادهي خودتان، دوستان خودتان، تشكل خودتان، بيرون از تشكل خودتان. هرچه ميتوانيد، در حوزهي نفوذ تشكل خود، براي بالا آوردن ميزان خلوصهاي فردي و جمعي تلاش كنيد؛ كه نتيجهي آن، خلوص روزافزون جامعهي شما خواهد شد. راه خالص كردن اين است.
وحدت هم كه ما گفتيم - كه بعد سؤالات ديگري هم در اين زمينه شده - منظور من اتحاد بر مبناي اصول است. بنابراين وحدت با كيست؟ با آن كسي كه اين اصول را قبول دارد. به همان اندازهاي كه اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصليم؛ اين ميشود ولايت بين مؤمنين. آن كسي كه اصول را قبول ندارد، نشان ميدهد كه اصول را قبول ندارد يا تصريح ميكند كه اصول را قبول ندارد، او قهراً از اين دائره خارج است. بنابراين با اين تفصيل و توضيحي كه عرض شد، هم طرفدار وحدتيم، هم طرفدار خلوصيم.
(بيانات در ديدار دانشجويان در یازدهمین روزماه رمضان 89/6/1)
2-معيار و ملاك براي جدايي و مرز اصول و سليقه ها چيست؟ اصول را چگونه ميتوان تشخيص داد؟
اصول، با سليقههاي گوناگون در زمينههاي مختلف، با هم اشتباه نميشود. اصول، پايههاي فكري يك نظام و يك اساس حكومتي است. اسلام، از اصول است؛ استقلال، از اصول است؛ نظام ديني، از اصول است؛ رعايت قوانين اسلامي، از اصول است؛ جهتگيري عمومي ملت و كشور به سمت متديّن شدن و جامعه را به سمت جامعه اسلامي كامل كشاندن، از اصول است. اصول از اين قبيل است. سليقهها اين است كه يك نفر با زيد خوب است، با عمرو بد است؛ يكي از آن خوشش ميآيد، آن ديگري از آن خوشش نميآيد. در زمينههاي اقتصادي، از سليقه هم بالاتر هست؛ اما اصول نيست. فرض بفرماييد كه يك نفر معتقد به سياست «تعديل اقتصادي» است، يكي هم مخالف اين سياست است؛ مثلاً معتقد به سياست نوع ديگر است. اينها از سليقه هم بالاتر است؛ اما با اصول نبايد اشتباه شود. آن كسي كه داراي اين سليقهي سياسي و اين روش سياسي است، وقتي كه مسؤوليتي داشته باشد، بر طبق همان عمل ميكند؛ آن ديگري ميآيد و برطبق چيز ديگر عمل ميكند؛ اما اصول هميشه محفوظ است. الان شما ملاحظه بفرماييد؛ از زمان رياست جمهوري بنده، كه آنوقت رئيس دولت كسي بود، بعد رئيس دولت كس ديگري شد؛ و زمان بعد از رياست جمهوري بنده، كه رئيس دولت كس ديگري شد؛ با اينكه سلايق سياسي و اقتصادي تفاوتهاي گوناگوني كرده، اما درعينحال همواره در اين مدّت، آن پايههاي فكري - يعني اعتقاد به اسلام، اعتقاد به امام، اعتقاد به نظام اسلامي، اعتقاد به مردمي بودن جامعه - همه سر جاي خود محفوظ است. اين اعتقادها چيزهايي نيست كه حتّي با آمدن و رفتن دولتها عوض شود. بنابراين قابل اشتباه نيست.
(پاسخهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي به پرسشهاي دانشجويان در دانشگاه صنعتي شريف 78/9/1)
3-چگونه ميتوان از خطّ فكري ناب ولايت در مسائل روزمرّه و جاري به صورت واضح مطّلع شد تا افراد نتوانند نظرات حضرتعالي را خلاف وانمود كنند؟
من آنچه كه در سخنرانيها بيان ميكنم، لبّ نظراتم است. اساسيترين نظراتم همانهايي است كه شما در سخنرانيها از من ميشنويد. هيچ نظري درباره مسائل جاري كشور و مسائل اسلام و مسلمين و مسائل اجتماعي وجود ندارد كه من آن را درِگوشي به كسي بگويم و نشود آن را در علن گفت. نظرات من، نظراتي شفّاف و روشن است كه در خطبه نماز جمعه و در سخنراني با گروههاي مختلف، شما اينها را ميشنويد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران 77/2/22)
4-راه دستیابی به نظرات امام (ره) چیست؟
نظرات امام يك مجموعه است و خوشبختانه بيانات امام ثبت شده است و همين است كه هست. مثل همهي متوني كه از آنها ميشود تفكر گوينده را استنباط كرد؛ منتها با شيوهي درستِ استنباط. شيوهي درستِ استنباط اين است كه همه حرفها را ببينند، آنها را در كنار هم قرار بدهند؛ توي آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقيد هست. حرفها را بايد با همديگر سنجيد، تطبيق كرد؛ مجموع اين حرفها، نظر امام است. البته كار خيلي سادهاي نيست، اما روشن است كه بايد چه كار كنيم: يك كار اجتهادي است؛ اجتهادي است كه از عهدهي شما جوانها برميآيد. بنشينند واقعاً گروههاي كاري در زمينههاي مختلف، نظر امام را استنباط كنند، از گفتههاي امام به دست بياورند.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 87/7/7)
5-آیا ما به عنوان سربازان انقلاب و فعالان جریانات دانشجویی انقلابی باید عینا از همان موضعی سخن بگوییم كه رهبری معظم به اقتضای جایگاه رفیع ولایی و سكانداری كشتی انقلاب از آن سخن می گویند؟
ميگويند آيا ما هم بايد مثل رهبري موضع بگيريم يا نه؟ خوب، رهبري يك تكليفي دارد، ما يك تكليف ديگر داريم. ببينيد، نبادا كسي تصور كند كه رهبري يك نظري دارد كه برخلاف آنچه كه به عنوان نظر رسمي مطرح ميشود، در خفا به بعضي از خواص و خلّصين، آن نظر را منتقل ميكند كه اجراء كنند؛ مطلقاً چنين چيزي نيست. اگر كسي چنين تصور كند، تصور خطائي است؛ اگر نسبت بدهد، گناه كبيرهاي انجام داده. نظرات و مواضع رهبري هميني است كه صريحاً اعلام ميشود؛ هميني است كه من صريحاً اعلام ميكنم.
چند سال قبل كه يك قتلي اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال كردند، تبليغات كردند و گفتند اينها فتوا داشتند، دستور داشتند، و ميخواستند يك جوري پاي رهبري را ميان بكشند، توي نماز جمعه گفتم: اگر من يك وقتي اعتقاد پيدا كنم كه يك نفري واجبالقتل است، اين را توي نماز جمعه علني خواهم گفت. نه جايز است، نه شايسته است كه مواضع ديگري غير از آنچه كه رهبري به صورت علني و صريح به عنوان مواضع خودش اعلام ميكند، وجود داشته باشد؛ نه، هميني است كه دارم ميگويم.
البته ممكن است كيفيت روزه گرفتن شما با بنده، نماز خواندن شما با بنده يك تفاوتهائي داشته باشد. خوب، شما جوانيد، دانشجوئيد؛ فعاليت ديني شما، فعاليت اجتماعي شما جوانانه است؛ با رفتار پيرمردانهي پيرمردها طبعاً تفاوت پيدا ميكند. از اين تفاوتهاي قهري و طبيعي نميشود صرفنظر كرد.
(بيانات در ديدار دانشجويان در یازدهمین روز ماه رمضان 89/6/1)
6-به ما بگوييد در اين اوضاع آشفته، وظيفه يك دانشجوي آگاه و آماده در مقابل جريانهاي سياسي مختلف چيست؟
درست فكر كردن، درست تحليل كردن، تحليل درست را به ديگران منتقل كردن و سعي در روشن و آگاه كردن كسي كه فكر ميكنيد ناآگاه است.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي 82/02/22)
1-دانشجوي موفّق چه دانشجويي است؟
به نظر من دانشجوي موفّق كسي است كه خوب درس بخواند؛ خوب تهذيب اخلاق كند و خوب به ورزش بپردازد. من براي دانشجوي موفّق، سه شاخص دارم. البته ممكن است يك جوان موفّق در خانه، معيارهاي ديگري داشته باشد؛ يك كاسب موفّق، يك اداري موفّق، معيارهاي ديگري داشته باشد؛ اما دانشجوي موفّق، به حيث دانشجويي، اين است: بايد خوب درس بخواند، به اخلاق و تهذيب نفس بپردازد، ورزش هم بكند.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران 77/2/22)
2-عمدهترين وظيفه جوانان حزبالّلهي و انقلابي چيست؟
به نظر من، جوانان انقلابي دانشگاه - چون بحث دانشجو را داريم - سعي كنند خوب درس بخوانند؛ خوب فكر کنند و معرفتشان را بالا ببرند. سعي كنند در محيط خودشان اثر بگذارند؛ فعال باشند، نه منفعل؛ روي محيط خودشان، اثر فكري و رواني بگذارند. اين شدني است. يك جوان گاهي اوقات ميتواند مجموعه پيراموني خودش را - كلاس را، استاد را و حتّي دانشگاه را - زير تأثير شخصيت معنوي خودش قرار دهد. البته اين كار با سياسیكاري بهدست نميآيد؛ با معنويت به دست ميآيد، با صفا به دست ميآيد، با استحكام رابطه با خدا به دست ميآيد. عزيزان من! رابطه با خدا را جدّي بگيريد. شما جوانيد؛ به آن اهميت بدهيد، با خدا حرف بزنيد، از خدا بخواهيد. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، براي شما خيلي لازم است. مبادا اينها را به حاشيه برانيد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران 77/2/22)
3-نظر شما در مورد ظهور نسل جدید انقلاب و ماموریت این نسل چیست؟
گفتند كه نسل جديدي در حال ظهور است. اين كاملاً درست است. اين نسل كه شما ميگوئيد دارد ظهور ميكند، اين را هم من كاملاً قبول ميكنم؛ تصديق دارم و آن را حس ميكنم.
سؤال ميشود كه مأموريت اين نسل چيست؟ الزاماتش چيست؟ كي ميخواهد او را پيش ببرد و هدايت كند؟ اينها سؤالهاي خوبي است. به نظرم ميرسد اين سؤالها سؤال است، ليكن ابهام نيست. پاسخ به اين سؤالها معلوم است. انقلاب براي ايجاد يك دولت به جاي دولت كه به وجود نيامد، براي ايجاد يك نظام، يك مجموعهي ملي و انساني بر اساس يك تفكر به وجود آمد. آن تفكر، تفكر اسلام است. ادعاي ما اين است - كه اين ادعا را اثبات هم ميكنيم و ثابت شده است؛ قطعي است - ما معتقديم راه سعادت انسانها به دست تعاليم انبياء است، كه كاملترينش هم تعاليم اسلام است. بشر منهاي تعاليم انبياء حتّي پيشرفت مادي هم در اين حدي كه پيدا كرده، پيدا نميكرد؛ چه برسد به تعالي معنوي و بهجت معنوي و آرامش و آسايش رواني كه زمينهساز عروج اوست به معارج والاي ملكوتي انسان. راه سعادت انسان اين است.
براي اينكه تفكر انبياء در جامعه پياده شود، يك حركت بلندمدت و طولاني لازم بود. اين انقلاب با اين هدف به وجود آمد. جامعهي اسلامي، كشور اسلامي، نه فقط دولت اسلامي، نه فقط تشكيل يك نظام اسلامي، بلكه تشكيل يك واقعيت و يك مجموعه مردمي كه بر اساس تعاليم اسلام - كه لبّ لباب تعاليم انبياء است - زندگي ميكنند و آثارش را احساس ميكنند. اين هدف ماست. خوب، ما به اين هدف هنوز نرسيديم، توقع هم نبود كه در ظرف سي سال برسيم. اين هدف، هدف خيلي طولاني مدتي است. بايد تلاش كرد، بايد كار كرد تا به اين هدف رسيد؛ شما مسئوليتتان اين است. مأموريت اين نسل اين است؛ كشور و ملتتان را به آن جايگاهي كه معنايش اين باشد كه يك جامعه ي اسلامي به معناي واقعي تشكيل شده، برسانيد. اين را الگو كنيد. اين ميشود بزرگترين وسيله براي گسترش اين فكر و گسترش اين تجربه در عالم؛ اين مأموريت اين نسل است.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 87/7/7)
جنبش دانشجوئي؛ يعني دانشجوي متحرك، دانشجوي فعال؛ دانشجوئي كه از نيروي فكر و توان جسمي و روحي خودش ميخواهد براي پيشرفت استفاده كند؛ آيا فقط اينها مخاطبند؟ بلاشك نه. سنگينترين مسئوليت بر عهدهي مسئولان و انواع نخبگان جامعه است؛ نخبگان علمي و نخبگان فكري و نخبگان سياسي، ليكن جريان دانشجوئي فعال هم مسئوليت سنگيني دارد. يكي از مسئوليتهاي جريان دانشجوئي، تلاش براي فهميدن است؛ يعني تفكر.
من به نظرم ميرسد يكي از كارهاي لازم، تشكيل جلسات فكري وسيعي است كه مجموعهي دانشجوئي، همراه با مجموعهي حوزوي، با برنامهريزي خوب، ميتواند به وجود بياورد تا بنشينند دربارهي مسائل گوناگون فكر كنند. گسترش فكر و پراكندن فكرِ درست و صحيح ميتواند همان ثمراتي را ببخشد كه ما در زمينههاي مسائل علم و فناوري و پيشرفت علوم از دانشجو توقع داريم؛ يعني شكوفائي، آوردن حرف نو به ميدان انديشه، با يك حركت صحيح و جهتگيري درست. يكي از كارها اين است.
يكي از كارها، مشخص كردن اصول است. ما اصولي داريم كه بايد از اين اصول تخطي نشود. يعني به نام فكرپردازي و انديشهپردازي، از اصول انحراف پيدا نشود. اصول، شاخصهاي راه صحيح و صراط مستقيم است. خطاست اگر اصول را به ديوارههائي تشبيه بكنيم كه انسان از وسط اين ديوارهها بايد حركت كند؛ نه، اصول شاخصند. يك راه مستقيمي وجود دارد، يك صراط مستقيمي هست كه اين، انسان را به هدف ميرساند. اين صراط مستقيم را بايد شناخت، بايد كشف كرد. هيچ كس در محدودهي صراط مستقيم زنداني نشده. اجبار به پيمودن صراط مستقيم در هيچ كس نيست. اين اصول كسي را اجبار نميكند، الزام نميكند، محدود نميكند، بلكه اين اصول انسان را هدايت ميكند و به او ميگويد كه اگر چنانچه بر طبق اين اصول حركت كردي، به آن نتيجهي مطلوب خواهي رسيد؛ اگر از اين اصول تخطي كردي، به هدف نخواهي رسيد. آخر، اشكال بيراهه همين است. بيراهه، دو اشكال دارد: يك اشكال اين است كه انسان به سرمنزل مقصود نميرسد؛ اشكال ديگر اين است كه وقت انسان تلف ميشود؛ فرصتها از دست ميرود.
اين كساني كه در طول اين صد سال، صد و پنجاه سال اخير در كشور ما داعيه ي اصلاح و پيشرفت و ترقي سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بيراهه كشاندند، اين گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول اين صد و پنجاه سال به مقصد نرسيديم و عقب مانديم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پيدرپي بايد بيايند، ضايع شوند، در اين تيه(1) سرگرداني بروند و به نتيجه نرسند، تا يك وقت يك نسل متوجه بشود كه اشتباه كردهاند؛ راه را برگردد، شروع كند از نو حركت كردن. گناه آن كساني كه جوامع بشري را به بيراهه ميكشانند، اين است كه وقت آنها و عمر آنها و فرصتهاي آنها را ضايع ميكنند.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 87/7/7)
در تاريخ 24 آبان اعلام شد که نيکسون معاون رئيس جمهور آمريکا از طرف آيزنهاور به ايران مي آيد. نيکسون به ايران مي آمد تا نتايج «پيروزي سياسي اميدبخشي را که در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي شده است» (نقل از نطق آيزنهاور در کنگره آمريکا بعد از کودتاي 28 مرداد) ببيند. در مقابل دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند که در فضاي حکومت نظامي بعد از کودتاي سياه، هنگام ورود نيکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. دو روز قبل از آن واقعه تلخ (14 آذر) زاهدي تجديد رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که «دنيس رايت» ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ايران بيايد. از همان روز 14 آذر تظاهراتي در گوشه و کنار به وقوع پيوست که در نتيجه در بازار و دانشگاه عدهاي دست گير شدند. اين وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت و بيشتر اعتراض ها از دانشکده پزشکي و داروسازي و حقوق و علوم آغاز شد.
صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق العاده سربازان و اوضاع غير عادي اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثه اي را پيش بيني ميکردند. فضا بشدت آبستن حوادث و درگيري بود. بعد از گذشت مدتي براي جلوگيري از تنش و درگيري چندين دانشکده تعطيل اعلام شد و در ادامه سراسر دانشگاه به دستور رييس دانشگاه تعطيل گرديد. نيروهاي نظامي رژيم که بشدت رفت و آمد دانشجويان را کنترل کرده و در اين بين عده اي را نيز دستگير نموده بودند, با حضور در کلاس يکي از اساتيد دانشکده فني (مهندس شمس استاد نقشه کشي) زمينه اعتراض را در کلاس درس ايجاد کردند. آنان قصد داشتند دو دانشجو را که ظاهرا به حضور نظاميان در دانشگاه اعتراض داشتند را دستگير نمايند. دستگيري دو دانشجو کلاس را به هم زده، دانشجويي ديگر بر روي نيمکت کلاس فرياد مي زند: “آقا ما چقدر بي عرضه هستيم. چقدر بدبخت هستيم. اين کلاس نيست، اين درس نيست. يک عده اي بدون اينکه از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگيرند وارد کلاس ميشوند و هياهو در ميگيرد. تف به اين کلاس و تف به اين مملکت!“
دانشکده فني به هم ميريزد و در محاصره کامل نظاميان قرار ميگيرد و به يکباره فرمان آتش صادر شده و دانشجويان در صحن طبقه اول به خون ميغلطند عدهاي زخمي شده و در اين ميان سه دانشجو به نامهاي قندچي و بزرگ نيا و شريعت رضوي به شهادت ميرسند. همان روز 16 آذر پليس توسط راديو اعلام کرد: “عدهاي از دانشجويان در کلاسهاي درس نشسته بودند و به پليس چهره خشني نشان ميدادند و پليس را مسخره ميکردند و اين باعث شده که پليس به واکنش بيفتد. پليس قصد زدن دانشجويان را نداشت ولي دانشجويان به پليس حمله کردند و ميخواستند اسلحهشان را بگيرند. پليس در قالب دفاع اين کار را کرده و قصدش زدن دانشجويان نبوده است.”
فرداي آن روز شاه تيمسار مزيني را براي دلجويي به دانشگاه ميفرستد تا خودش را از اين گناه و تقصير تبرئه کند. وي با خانوادههاي شهدا ملاقات ميکند و در دانشگاه به ظاهر از اساتيد و روسا عذرخواهي ميکند. دو روز بعد از واقعه 16 آذر، نيکسون به ايران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهي که هنوز به خون دانشجويان بيگناه رنگين بود دکتراي افتخاري حقوق دريافت کرد. روز 16 آذر به عنوان روز مقاومت و ايستادگي دانشجويان اين سرزمين در برابر استعمار غرب و استبداد و خودکامگي در دفتر تاريخ اين سرزمين به يادگار ثبت گرديده است. مهدی سعیدی
مرکز اسناد انقلاب اسلامی