“همه ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم”
حوزه علمیه الزهرا شیراز جان باختن عده ای از مردم با خدا و شریف استان بوشهر را در حادثه وقوع زلزله تسلیت عرض نموده و برای تمامی بازماندگان آرزوی صبر جمیل و عمر طولانی را دارد.
زندگینامه: علی صیاد شیرازی (۱۳۲۳-۱۳۷۸)
او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان وارد دانشکده افسری و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ دانشنامه لیسانس از آن دانشکده شد.
وی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بهمدت چندسال در بخشهای مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت.
شهید پس از پیام امام خمینی مبنی بر شناسایی نیروهای مخلص ارتش طاغوت، شناخته شد و به خاطر توان بالای سازماندهیاش مورد توجه حضرت امام و یاران انقلاب اسلامی قرار گرفت.
وی پس از طی دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوانیکم و سمت استادی، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان به تدریس پرداخت و در همان شرایط بهعنوان عنصری حزباللهی در جهت سازماندهی نظامیان انقلابی فعالیت خود را آغاز کرد.
تلاشهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.
از مهمترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به تهیه طرحهای عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد.
شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از 21 روز مقاومت و دفاع از سوی مدافعان خویش، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضدانقلاب خارج شود. پس از تحقق و اجرای موفق این طرحها، شهید صیادشیرازی، با 2 درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.
وی در آخرین ماههای ریاستجمهوری بنی صدر بهدلیل برخورداری از روحیه انقلابی و مقابله با خیانتهای او از سمت مذکور عزل شد و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه، به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت.
سپهبد علی صیاد شیرازی پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راهاندازی کرد و بهعنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.
یاد فتح بزرگ
او در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورایعالی دفاع از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد. در این منصب فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیاتهای پیروزمند ثامنالائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را بر عهده داشت.
عملیاتی که سرنوشت جبهههای اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد. وی در ۲۳ تیرماه ۱۳۶۵ طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی به عضویتشورایعالی دفاع منصوب شد.
بهدنبال مسئولیت خطیر شهید صیاد شیرازی در شورایعالی دفاع، با درخواست رئیس شورایعالی دفاع و موافقت حضرت امامخمینی در مردادماه سال ۱۳۶۵ مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به برادر دیگری واگذار شد.
حضرت امام(ره) در حکم فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش پیرامون خدمات آن شهید سرافراز چنین فرمودند: «با تقدیر از زحمتهای طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیادشیرازی که با تعهدکامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدس از هیچگونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده نیز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه خدمتهای ارزنده خود شود.»
سپس در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورایعالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت.
آن شهید در مهرماه سال ۱۳۶۸ به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت مقام معظم رهبری و فرماندهی کلقوا به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد.
امیر شجاع سپاه اسلام در شهریورماه سال ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. صیاد شیرازی در 16 فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید خجسته غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.
نقش او در ایجاد وحدت بین قوای مسلح کشور و نیروهای توانمند دفاعی و مهار دشمن و حفظ تمامیت ارضی کشور و فتح جبهههای حق علیه باطل در عملیاتهای ثامنالائمه، طریقالقدس، فتح المبین، بیتالمقدس و دیگر عملیاتهای پیروزمند تا مرصاد و دفاع از حد و مرز میهن عزیزمان بر کسی پوشیده نیست.
نحوه شهادت
شهید علی صیادشیرازی روز شنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۳۷۸ در حوالی خانهاش مورد سوء قصد عوامل تروریست قرار گرفت و به شهادت رسید.
ساعت ۶ و ۴۵ دقیقه صبح این روز که تیمسار صیادشیرازی با اتومبیل خود به قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، مورد هجوم مرد ناشناسی قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان فرهنگ انتقال دادند که متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات وی بینتیجه بود و او در بیمارستان به شهادت رسید.
به گفته شاهدان مرد تروریست با پوشش لباس رفتگر در حوالی خانه شهید به کمین نشسته بود و تیمسار را هنگام خروج از خانه به رگبار بست.
در این حال شهید صیاد که سوار بر خودرو تویوتای سفید رنگ خود بود مورد اصابت ۳ گلوله تروریست واقع شد. در پی این حادثه یک سخنگوی گروهک تروریستی منافقین در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسئولیت این جنایت را بر عهده گرفت.
ترور صیاد شیرازی در کارنامه تروریستی منافقین از جهات بسیاری قابل تعمق نشان میدهد. ادله ای که منافقین برای این ترور ارائه میکنند حاکی است که برای این عمل صرفنظر از دلایلی که سازمان به آن اتکا میکند باید بهدنبال دلایل و انگیزه های پنهان دیگری گشت.
دلایل منافقین برای ترور سپهبد صیاد شیرازی در اطلاعیههای نظامیخود حول سه محور جمعبندی شده است؛ نقش صیاد شیرازی در دفاع از تمامیت ارضی ایران در جنگ با عراق، نقش وی در مهار و کنترل غائله کردستان در بدو انقلاب سال ۵۷ و نقش وی در خنثی کردن عملیات موسوم به فروغ جاویدان که منافقین با پشتوانه ارتش عراق خاک ایران را مورد تعرض نظامیقرار دادند.
صیاد، صید خصومتهای گذشته
سرتیپ ۲ باز نشسته ارتش جمهوری اسلامی مصطفی کهتری که از همرزمان شهید صیاد شیرازی بود در گفتگویی با ایسنا میگوید: صیاد کسی بود که تاریخ جنگ از وی انتقام گرفت، خصومت گذشته، صیاد را شهید کرد. واقعا کور کور این کار را انجام دادند.
صیاد میتوانست راننده، نیروی امنیتی و محافظ داشته باشد ولی از انجام این کار خودداری میکرد.
وقتی خدمت ایشان در ستاد کل رسیده بودم اتاقی در نهایت سادگی داشت و در همان جا نیز کار میکرد.
فعالیتهای قبل از شهادت صیاد شامل تدوین تاریخ جنگ بود. ایشان خود این هیات را تحت عنوان معارف جنگ تاسیس کرد؛ فرماندهان را به مناطق عملیاتی میبرد و بهصورت عملی معارف جنگ را منتقل میکرد.
کهتری با تشریح خاطرات زمان جنگ و عملیاتها با صیاد ادامه میدهد: در تمام عملیاتهایی که برنامهریزی میشد شخصا از منطقه بازید میکرد و از کار مطمئن میشد و بعد در جلسات مینشست و با قرائت قرآن کار را روحانی میکرد.
بخشی از پیام رهبر معظم انقلاب
«…امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیادشیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید.
این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمانهای بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانستهاست، قرار میگیرد و دستخائن خودفروختهای، نهال ثمربخش انسان والایی را قطع میکند. او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند، همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا روی دست داشتند.
سرزمینهای داغ خوزستان و گردنههای برافراشته کردستان سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهههای دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است.
خطر مرگ کوچکتر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد، کوردلان منافق بدانند که با این جنایتها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا هم چون صیاد شیرازی و شهید لاجوردی بدنامی و سیاهرویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد…»
از نگاه دیگران
نشریه مالین چاپ فرانسه در سال ۱۳۶۲ امیر سرافراز ارتش را اینگونه توصیف میکند: « برای صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد؛ بلکه تنها به اعتقاد به خدا بستگی دارد.
قدی کوتاه، نگاهی روشن و دستهایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفتهاند.
این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروزه فرماندهی نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت میکند، از فرمولها نمیترسد.
او با سادگی میگوید: «من یک سرباز اسلام هستم.»
هدف او بر سر جای خود نشاندن رژیم مزدور صدام حسین است. او درباره اختلاف و جداییاش از بنیصدر میگوید: «ما میخواستیم برای خدا بجنگیم ولی او میخواست که ما برای او بجنگیم. او مرد تکنیک و سیاست بود. من مرد جهاد و جنگ مقدس بودم.»
صیاد شیرازی، محرک این ارتش شهیدپرورِ در خدمتالله است که تا به حال بسیاری از ناظران بینالمللی را به اشتباه و انحراف کشانیده است.
صیاد شیرازی به گونهای دلرحمانه لبخند میزند و پیروزیهای متوالی ایران را یادآوری میکند:«هدف ما اشغال یک سرزمین یا یک شهر خاص نیست و منظور دفاع از پشت مرزهایمان و یا اشغال تمام عراق نیست. دفاع ما، تا موقعی که هیچ خطری ما را تهدید نکند ادامه خواهد یافت…بگویید که نیروهای واقعی انقلاب اسلامی هنوز آشکار نشده است. ما میخواهیم انسان را پاک و خالص گردانیم. آنهایی که کشته میشوند میدانند که به هرحال پیروزمندانه میمیرند و این مهم است.»
فاطمه (س) مقارن ظهر يا نزديك غروب دار فاني را وداع گفت ولي طبق وصيت نامه، غسل و دفن ايشان تا شب به تأخير افتاد. صداي ضجه و شيون از شهر بلند شد و مردم به سوي خانه ي علي (ع) حركت كردند. آن ها بيرون خانه اجتماع كردند و در انتظار خروج جنازه بودند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و به مردم گفت پراكنده شويد زيرا تشييع جنازه به تأخير افتاده است. عمر و ابوبكر به علي (ع) تسليت گفتند و عرض كردند يا ابالحسن مبادا قبل از ما بر جنازه نماز بخواني.[1]
در آن زمان عايشه خواست بر فاطمه (س) وارد شود لكن اسماء اجازه نداد و عايشه شكايت اسماء را نزد پدر خود ابوبكر برد و گفت: اين زن بين من و دختر رسول خدا (ص) حائل شده است. ابوبكر در آستانه ي درب ايستاد و گفت: اي اسماء چرا نمي گذاري زنان پيامبر (ص) وارد بر دختر رسول خدا (ص) شوند؟ اسماء گفت: فاطمه (س) خود به من چنين دستور داده كه هيچ كس را بعد از رحلتش بر وي وارد نكنم.[2]
پاسي از شب گذشت علي (ع) به اتفاق اسماء در همان شب فاطمه (س) را غسل داد و كفن كرد.[3] علي (ع) جنازه را برداشت و به طرف قبر پيامبر (ص) حركت كرد و به روضه مبارك رفت و آن جا نماز خواند و تني چند از نزديكان و اصحاب بر او نماز خواندند. و عباس و مقداد و ابوذر و سلمان و عمار و حسن (ع) وحسين (ع) و عقيل و بريده و حذيفه و ابن مسعود در تشييع جنازه شركت نمودند.[4]
علي (ع) بدن فاطمه (ص) را در قبر گذاشت و با عجله ي تمام، خاك بر قبر ريخت و علي (ع) از ترس دشمنان قبر فاطمه (س) را با خاك يكسان نمود و صورت هفت يا چهل قبر تازه در نقاط مختلف بقيع درست كرد تا جاي حقيقي آن شناخته نشود.[5]
از امام حسين (ع) روايت شده است وقتي كه حضرت علي (ع)، فاطمه زهرا(س) را مخفيانه به خاك سپردند. ايشان خطاب به رسول خدا (ص) فرمودند:
لقد استرجعت الوديعه و اخذت الرهينه اما حزني فسرمد و أما ليلي فمسمد الي ان يختار الله لي دارك التي انت بها مقيم. فبعين الله تدمن بنتك سراُ ويهتضم حقها و يمنع ارثها جهراُ و لم يطل العهد و لم يخلق منك الذكر فإلي الله يا رسول الله الشتكي.[6] اي رسول خدا امانتي كه به من سپرده بودي، هم اكنون باز داده شد و وديعه را پس دادم اما اندوهم پايان ندارد و شب هايم همراه بيداري است تا آن زمان كه خداوند منزل تو را كه در آن اقامت گزيده اي برايم انتخاب كند. اوضاع چنين بود كه به ناچار دخترت را مخفيانه و در تاريكي شب به خاك بسپارم حقش را گرفتند و از ارث محرومش نمودند. اي رسول خدا دردهاي دروني خود را به خدا عرضه مي دارم و اين مصيبت جانكاه را به شما تسليت مي گويم.
بامداد وقتي مردم فهميدند دختر پيامبر شبانه دفن شده يكديگر را سرزنش كردند و عمر گفت: من تصميم دارم قبر فاطمه (س) را بشكافم و بر او نماز بخوانم. علي (ع) فرمود: اي عمر به خدا سوگند اگر بخواهي چنين كاري كني با شمشير خونت را مي ريزم. و عمر چون وضع را خطرناك ديد از تصميمش منصرف شد.[7]
علت پنهان بودن قبر از طرفي ممكن است برا ي اجراي وصيت باشد كه حضرت
نمي خواسته اند كساني كه از آن ها ناخشنود هستند در تشييع جنازه شركت كنند. اما آثار قبر را چرا از ميان برداشتند.
اگر در سال چهلم هجري فرزندان فاطمه (س) قبر پدر خويش را از ديد مردم پنهان كردند از بي حرمتي مخالفان مي ترسيدند اما وضع مدينه در چهل روز يا هشت ماه پس از مرگ پيغمبر با وضع كوفه در سال چهل هجري نمي تواند يكسان باشد. آن ها بر سر مسائل سياسي و احراز مقام علي (ع) كشمكش داشتند.
آنان كه در مدينه حاضر بودند حساب علي (ع) را از حساب فاطمه (س) جدا كردند، براي رعايت ظاهر هم كه بود به دختر پيغمبر (ص) حرمت مي نهادند. مسلماُ به قبر تعرض نمي كردند. و نمي توانيم بگوييم كه مرور زمان و يا فراموشي راويان موجب معلوم نبودن قبر حضرت زهرا (س) مي باشد. زيرا محل قبر دو صحابي پيغمبر (ص) در كنار قبر ايشان معين است.[8]
اگر اين قبر از ديده ها پنهان نمي شد و امروز ما محل آن را به خوبي مي دانستيم از كجا به دردهاي كشنده اي كه آن حضرت در كانون سينه ي مباركش در زير پرده هاي صبر مخفي نموده و سرانجام موجب غروب آن شمش رسالت شد، مي رسيديم؟ از چه راهي مي توانستيم تعيين كنيم كه حضرت از تشكيلات آن زمان ناراضي است؟ اگر قبر آن حضرت پنهان نمي ماند ممكن بود دشمنان با هزاران مكر و فريب روي جنايت هاي خود را بپوشانند و با اخبار جعلي حاكي از خشنودي حضرت زهرا (س) امر را مشتبه كنند. و علاوه بر اين اگر چند روايتي هم كه از طريق شيعه بعضي حقايق را مي گفت، نه تنها قانع كننده نبود بلكه براي خود ما هم يقين آور نبود. ولي اكنون هر فرد مسلماني بلكه هر كس كه از پنهان شدن اين قبر آگاه مي شود فوراُ از خود سر اين مطلب را مي پرسد و جويا مي شود چرا بايد قبر نوع مسلمانان صدر اسلام كه شايد اغلب آن ها معروفيتي هم نداشتند يا اگر هم داشتند كه قابل مقايسه با شهرت دختر پيامبر (ص) نبود، بايد معلوم باشد و قبر يگانه فرزند دختر پيغمبر خدا از نظرها غائب باشد.
اين تدبير حكيمانه و روشنگرانه بدين جهت انديشيده شد كه افكار و انديشه هاي همه ي مسلمانان حق جو و آزاده به ويژه طواف كنندگان خانه ي كعبه و زائران حرم پيامبر (ص) را به ظلم و بيدادي كه بر اسلام و خاندان پيامبر (ص) و نسل هاي آينده ي ايشان رفت، جلب كند.
برخي روايات به صراحت بيانگر آن است كه دختر پيامبر (ص) را در بقيع به خاك سپردند.[9]و برخي ديگر نشانگر آن است كه در اتاق خويش به خاك سپرده شده و آن گاه بر اثر توسعه مسجد پيامبر قبر مطهر ايشان نيز در مسجد قرار گرفت.[10]
اگر ديدگاه دوم درست باشد بايد پذيرفت كه آن صورت قبرهايي را كه اميرالمؤمنين در شب خاكسپاري در بقيع ساخت گامي ديگر در جهت تدبير حكيمانه و مبارزه ي خستگي ناپذير فاطمه (س) در جهت ناشناخته ماندن آرامگاهش بوده و بدان جهت بود كه بازيگران را به اشتباه افكند و نظر آنان را از آرامگاه حقيقي دور كند و اگر به راستي آن حضرت در بقيع هم به خاك سپرده شده باشد باز هم هدف ايشان تأمين است و قبر مطهرش تاكنون ناشناس و مخفي مانده است. [11]
از احمد بن محمد بن ابي نصر، از امام رضا (ع) روايت شده است كه مي گويد:
از آن حضرت از محل دفن فاطمه (س) پرسيدم؟ ايشان فرمودند: مردي اين سؤال را از امام صادق (ع) پرسيد در حالي كه عيسي بن موسي حاضر بود و عيسي به او گفت: در بقيع دفن شده است. آن مرد از حضرت پرسيد، حضرت فرمودند: عيسي به تو پاسخ داد. آن مرد گفت مرا به عيسي چكار است. شما از پدرانت به من خبر ده كه آنان چه فرموده اند. حضرت فرمود: در خانه اش دفن است.[12]
بنابراين پنهان ماندن قبر حضرت زهرا (س) امري عادي نيست و اين پرسش ها همين طور ادامه مي يابد تا اين كه اگر شخص اندكي كنجكاو باشد، براي پاسخ سؤالات خود از پا ننشسته و نه تنها سر اين مطلب را مي فهمد بلكه در خلال اين پژوهش ها، اسراري براي او مكشوف خواهد شد.
حاصل آن چه در اين بخش بيان شد اين است كه حضرت زهرا (س) تلاش خويش را محدود به راه هاي گفتاري نكردند بلكه در كنار آن راه هاي عملي راكه به دو شكل مستقيم و غير مستقيم صورت گرفت، به كار بردند و به اين شكل به دفاع از ولايت پرداختند تا به درجهي رفيع شهادت نائل آمدند و با مخفي نگه داشتن قبرشان حقانيت امام و امامت را براي هميشه در طول تاريخ به اثبات رساندند.
“برگرفته از تحقیق پایانی خانم نجمه زارعی”
ممکن است کسی مسلمان باشد، به همه احکام اسلام عمل کند اما اگر فقط به یک حکم ایمان نداشته باشد، وی در باطن خویش کافراست.درواقع چنین شخصی اسلام آورده است و ایمان در او راه نیافته است.ایمان باید نسبت به جمع آنچه خداوندنازل کرده است مطلق و بدون قید باشد.
اسلام قائم به زبان واعضا است.چون کلمه اسلام به معنای تسلیم شدن و گردن نهادن است. اسلام شکل ظاهری و قانونی دارد که همان اقرار به شهاتین می باشد و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند درمسلک مسلمانان وارد و احکام اسلام بر اوجاری می شود و این تسلیم شدن زبان است و تسلیم شدن سایر اعضا به این است که هر چه خدا دستور می دهدظاهراً انجام دهد، حال چه اینکه واقعا و قلباً اعتقاد به حقانیت آنچه زبان وعمل می گوید داشته باشد و یا نداشته باشدو این اسلام آثاری دارد که عبارت است از محترم بودن جان و مال و حلال بودن نکاح و ارث او.
ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است ونه زبان وظاهر او.
پیامبر اکرم * می فرمایند: «الاسلامُ علانیهٌ والایمانُ فی القلبِ اسلام امر آشکاری است؛ ولی جای ایمان در دل است.[1]»
«أبی هُریره قال کان النبی * بارزاً یوماً للناسِ فَأتاه رجل فقالَ: ما الایمان؟ قالَ:الایمان ان تقین بالله و ملائِکتِه و بلقائه و برسله وتومن بالبعث: قال ما الاسلام؟ قال: الاسلامُ ان تعبدالله و لاتشرک به وتقیم الصلاه و تودی الزکاه المفروضه وتصوم رمضان…
ابوهریره گوید: روزی پیغمبر* به میان مردم آمد، مردی به حضورش رسید و پرسید ایمان چیست؟ پیغمبران فرمودند: ایمان آن است که به خدا و فرشتگان و رسیدن به حضور خدا(در قیامت) و رسالت پیغمبران، وزنده شدن بعد از مرگ، باور واعتقاد قطعی داشته باشی آن مرد پرسید:اسلام چیست؟ پیغمبر فرمود: اسلام آن است که خدا را پرستش کنی وهیچ شریکی برای او قرار ندهی، نماز فرض(واجب) را به نحو احسن به جای آوری، زکات واجب را بپردازی وماه رمضان روزه باشی.[2]»
… ابوالصَّلت ساکتٌ، فضل له: یا ابا لصَّلتِ الا تحدثنا
فقال :حَدَّئنی الرضا علی بن موسی جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بی ابی طالب * وکان ولله رضی کما وسم بالرضا قال: حدثنا الکاظم موسی بن جعفر قال: حدثنی ابی سجاد علی بن الحسین قال حدثنی أبی الحسین و سبط رسول الله* و سید الشهداء قال حدثنی ابی الوصی علی بن ابی طالب * قال رسول الله * الایمانُ عقدٌ بالقلب و نطقٌ باللسان و عمل بالارکان
ابا صلت خاموش بود به او گفتند: ای ابا صلت آیا برایمان حدیث نمی گویی؟ او گفت:حضرت رضا علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن[علی بن] الحسین بن علی بن ابی طالب a به من فرمودند و به خدا سوگند او خشنود بود چنان که رضانامیده شده بود.حضرت کاظم موسی بن جعفر aاز پدرانشان از علی ابن ابی طالب a روایت کرده اندکه رسول خدا * فرمود: ایمان پیمان قلبی،گفتار زبانی وعمل به اعضا است.[3]
سماعه از امام صادق a روایت کرده که فرمود: نسبت ایمان به اسلام، نسبت کعبه به حرم ممکن است کسی در حرم (که زمینی به مساحت 291407/489 کیلومتر مربع است)، بوده باشد ، ولی درکعبه نباشد، ولی ممکن نیست که درکعبه(که تقریباً وسط این سرزمین است) باشد و در حرم نباشد(پس کسی هم که ایمان دارد، حتماً مسلمان نیز هست ولی چنان نیست که کسی که مسلمان باشد، حتماً ایمان هم داشته باشد.[4]
احد هما a قال: «الایمان اقرارً و عمل واسلام اقرارٌ بلاعمل از امام باقر یا امام صادق a
فرمود: ایمان اقرار است و عمل و اسلام، اقرار و بی عمل[5]»
عن جمیل بن دراج قال: سالت ابا عبدالله a
عن قول الله عزوجل؛ قالت الاعراب قل لم تومنوا ولکن قولوا، اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم فقال لی ألا تری ان الایمان غیر الاسلام.
جمیل به دراج گوید: از امام صادق aپرسیدم: از قول خدا عزوجل اعراب گفتند:«ما ایمان آوردیم بگو شما ایمان نیاوردید ولی بگویید مسلمان شدیم وهنوز ایمان در دل شما در نیامده است»[6] پس به من فرمود: نمی بینی که ایمان جز اسلام است.[7]
عن ابی جعفر a قال الایمان ما استقر فی القلب و افضی به الی الله عزوجل وصدقه العمل با لطاعه لله و التسلیم لأمره والاسلام ما ظهر من قول اوجعل و هو الذی علیه جماعه الناس من الفرق کلها و به حقنت الدماء وعلیه جرت المواریث و جاز النکاح وابتغوا علی الصلاه والزکاه والصوم والحج، فخرجوا بذلک من الکفر واضیفوا الی الایمان والاسلام و لایشرک الایمان و الایمان یشرک الاسلام و هما فی القول والفعل یجتمعان کما صارت الکعبه فی المسجد و المسجد فی العکبه و کذلک الایمان یشرک الاسلام و الاسلامُ و لایشرک الایمانَ.
امام باقر aفرمودند: ایمان چیزی است که دردل جا کند و بنده را به خدا عزوجل بکشاند وطاعت وتسلیم به امر خدا هم مصداق او باشد و اسلام گفتار و کردار ظاهری است که جمع مردم برآنند که از همه مسلمین و بوسیله ی همین اسلام ظاهری است که جان ها محفوظ است و میراث اجراء می شود در زناشویی روا است و اتفاق بر نماز وزکات و روزه و حج دارند.و به همین جهت از کفر بیرونند وبه ایمان نسبت دارند، اسلام شریک و ملازم ایمان نیست ولی ایمان شریک وملازم اسلام است واین هر دو در گفتار و کردار باهم جمع می شوند چنانکه خانه کعبه در مسجد است.ولی همه مسجد درخانه ی کعبه نیست وهمچنین ایمان شریک و ملازم اسلام در حریم اسلام است ولی اسلام و ملازم ایمان نیست.[8]
ابا جعفر a:« قال ان الله افضل الایمان علی الاسلام بدرجه کما فصل الکعبه علی المسجد الحرام.
امام باقر aفرمود: به راستی خدا ایمان را یک درجه بر اسلام برتری داده چنانچه کعبه را بر مسجد الحرام برتری داده است.[9]»
امام صادق a«روایت آورده» فرمود:«اسلام آن است که بر زبان شهادت دهی که معبودی جز خدا نیست و اینکه نبوت و رسالت رسول خدا * را تصدیق داری، باهمین دو شهادت است که خون ها محفوظ شود وزن دهی و زن خواهی ونیز ارث جریان می یابد و تشکیل جامعه اسلامی هم برطبق همین ظاهر است.اما ایمان به خدا عبارت است از هدایت یافتن وثبوت آثار اسلام در قلب.[10]»
امام رضا aدر روایتی از ایمان به «عقده قلبی» تعبیر فرموده اند:
«الایمان و عقد بالقلب
ایمان برخلاف اسلام که امری زبانی است، به دل مربوط است.[11]»
در روایتی محمد بن مسلم از امام صادق a روایت کرده که از امام a درباره ی ایمان سوال کردم فرمودند:
« شهاده ان لا اله الا الله و الاقرار بما جاء من عند الله وما استقر فی القلوب من التصدیق بذلک قال: قلت الشهاده الیست عملاً؟ قال بلی قلت: العمل من الایمان؟ قال نعم الایمان لا یکون الا بعملٍ والعمل منه ولا یثبت الا بعمل
گواهی به وحدانیت حق و اقرار به وحی الهی(نبوت) و آنچه از تصدیق به این حقایق دردل مستقر می گردد. گفتم:آیا شهادت خودش عمل نیست؟ فرمودند: بلی، شهادت از اعمال زبان است.گفتم: آیا عمل هم از ایمان است؟فرمودند: بلی ایمان تحقق نمی یابد مگر به عمل و عمل ناشی از ایمان است و ایمان جز به عمل ثابت نمی ماند.[12]
اسلام ظاهری، امکان سازش با کفر باطنی دارد.ممکن است کسی به وحدانیت حق تعالی و رسالت پیامبر اکرم * شهادت دهد، حتی اقرار به امامت علی aداشته باشد اما در باطن کافر باشد.منافقین از این دسته اند.[13]
[1]-محمد باقر، مجلسی،همان،ج65،ص239/محمد حسین، طباطبایی، همان،ج18،ص492/نصرت بیگم، امین، همان،ج6،ص265/حمید، محمدی، همان،ص146
[2]-محمد فواد،عبدالباقی، ترجمه فارسی الولو و المرجان احادیث امام بخاری ترجمه ابوبکر حسن زاده، تهران، نشر احسان، 1387، ص43.
[3]-محمد، طوسی، همان،ج2،ص 145-142/کاظم، عابدینی مطلق، همان،ص39-38/محمد، بابویه(شیخ صدوق)، خصال المحموده و الممدوده صفات پسندیده و نکوهیده، ج1،ص253-252/محمد، محمد ری شهری، همان،ج1،ص361-360
[4]-محمد حسین طباطبایی،ترجمه تفسیرالمیزان،ج1،ص463-462
[5]-محمد، کلینی، همان،ج4،ص81-80
[6]-سوره حجرات،آیه 14
[7]-همان جا.
[8]-محمد، کلینی، همان، ج4،ص89-88و 87-86و 81-80
[9]-همان جا، ص167-166
[10]-محمد حسین طباطبایی، همان، ج1،ص463
[11]-محمد باقر مجلسی، همان،ج66،ص43/مجتبی، تهران، کیش پارسایان دروس استاد آیت الله مجتبی تهرانی،ص19-18-17.
[12]-محمد کلینی، اصول کافی، ج2،ص38/مجتبی تهرانی، همان،ص19-17
[13]-همان،ص 21