فرق ایمان واسلام
ممکن است کسی مسلمان باشد، به همه احکام اسلام عمل کند اما اگر فقط به یک حکم ایمان نداشته باشد، وی در باطن خویش کافراست.درواقع چنین شخصی اسلام آورده است و ایمان در او راه نیافته است.ایمان باید نسبت به جمع آنچه خداوندنازل کرده است مطلق و بدون قید باشد.
اسلام قائم به زبان واعضا است.چون کلمه اسلام به معنای تسلیم شدن و گردن نهادن است. اسلام شکل ظاهری و قانونی دارد که همان اقرار به شهاتین می باشد و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند درمسلک مسلمانان وارد و احکام اسلام بر اوجاری می شود و این تسلیم شدن زبان است و تسلیم شدن سایر اعضا به این است که هر چه خدا دستور می دهدظاهراً انجام دهد، حال چه اینکه واقعا و قلباً اعتقاد به حقانیت آنچه زبان وعمل می گوید داشته باشد و یا نداشته باشدو این اسلام آثاری دارد که عبارت است از محترم بودن جان و مال و حلال بودن نکاح و ارث او.
ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است ونه زبان وظاهر او.
پیامبر اکرم * می فرمایند: «الاسلامُ علانیهٌ والایمانُ فی القلبِ اسلام امر آشکاری است؛ ولی جای ایمان در دل است.[1]»
«أبی هُریره قال کان النبی * بارزاً یوماً للناسِ فَأتاه رجل فقالَ: ما الایمان؟ قالَ:الایمان ان تقین بالله و ملائِکتِه و بلقائه و برسله وتومن بالبعث: قال ما الاسلام؟ قال: الاسلامُ ان تعبدالله و لاتشرک به وتقیم الصلاه و تودی الزکاه المفروضه وتصوم رمضان…
ابوهریره گوید: روزی پیغمبر* به میان مردم آمد، مردی به حضورش رسید و پرسید ایمان چیست؟ پیغمبران فرمودند: ایمان آن است که به خدا و فرشتگان و رسیدن به حضور خدا(در قیامت) و رسالت پیغمبران، وزنده شدن بعد از مرگ، باور واعتقاد قطعی داشته باشی آن مرد پرسید:اسلام چیست؟ پیغمبر فرمود: اسلام آن است که خدا را پرستش کنی وهیچ شریکی برای او قرار ندهی، نماز فرض(واجب) را به نحو احسن به جای آوری، زکات واجب را بپردازی وماه رمضان روزه باشی.[2]»
… ابوالصَّلت ساکتٌ، فضل له: یا ابا لصَّلتِ الا تحدثنا
فقال :حَدَّئنی الرضا علی بن موسی جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بی ابی طالب * وکان ولله رضی کما وسم بالرضا قال: حدثنا الکاظم موسی بن جعفر قال: حدثنی ابی سجاد علی بن الحسین قال حدثنی أبی الحسین و سبط رسول الله* و سید الشهداء قال حدثنی ابی الوصی علی بن ابی طالب * قال رسول الله * الایمانُ عقدٌ بالقلب و نطقٌ باللسان و عمل بالارکان
ابا صلت خاموش بود به او گفتند: ای ابا صلت آیا برایمان حدیث نمی گویی؟ او گفت:حضرت رضا علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن[علی بن] الحسین بن علی بن ابی طالب a به من فرمودند و به خدا سوگند او خشنود بود چنان که رضانامیده شده بود.حضرت کاظم موسی بن جعفر aاز پدرانشان از علی ابن ابی طالب a روایت کرده اندکه رسول خدا * فرمود: ایمان پیمان قلبی،گفتار زبانی وعمل به اعضا است.[3]
سماعه از امام صادق a روایت کرده که فرمود: نسبت ایمان به اسلام، نسبت کعبه به حرم ممکن است کسی در حرم (که زمینی به مساحت 291407/489 کیلومتر مربع است)، بوده باشد ، ولی درکعبه نباشد، ولی ممکن نیست که درکعبه(که تقریباً وسط این سرزمین است) باشد و در حرم نباشد(پس کسی هم که ایمان دارد، حتماً مسلمان نیز هست ولی چنان نیست که کسی که مسلمان باشد، حتماً ایمان هم داشته باشد.[4]
احد هما a قال: «الایمان اقرارً و عمل واسلام اقرارٌ بلاعمل از امام باقر یا امام صادق a
فرمود: ایمان اقرار است و عمل و اسلام، اقرار و بی عمل[5]»
عن جمیل بن دراج قال: سالت ابا عبدالله a
عن قول الله عزوجل؛ قالت الاعراب قل لم تومنوا ولکن قولوا، اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم فقال لی ألا تری ان الایمان غیر الاسلام.
جمیل به دراج گوید: از امام صادق aپرسیدم: از قول خدا عزوجل اعراب گفتند:«ما ایمان آوردیم بگو شما ایمان نیاوردید ولی بگویید مسلمان شدیم وهنوز ایمان در دل شما در نیامده است»[6] پس به من فرمود: نمی بینی که ایمان جز اسلام است.[7]
عن ابی جعفر a قال الایمان ما استقر فی القلب و افضی به الی الله عزوجل وصدقه العمل با لطاعه لله و التسلیم لأمره والاسلام ما ظهر من قول اوجعل و هو الذی علیه جماعه الناس من الفرق کلها و به حقنت الدماء وعلیه جرت المواریث و جاز النکاح وابتغوا علی الصلاه والزکاه والصوم والحج، فخرجوا بذلک من الکفر واضیفوا الی الایمان والاسلام و لایشرک الایمان و الایمان یشرک الاسلام و هما فی القول والفعل یجتمعان کما صارت الکعبه فی المسجد و المسجد فی العکبه و کذلک الایمان یشرک الاسلام و الاسلامُ و لایشرک الایمانَ.
امام باقر aفرمودند: ایمان چیزی است که دردل جا کند و بنده را به خدا عزوجل بکشاند وطاعت وتسلیم به امر خدا هم مصداق او باشد و اسلام گفتار و کردار ظاهری است که جمع مردم برآنند که از همه مسلمین و بوسیله ی همین اسلام ظاهری است که جان ها محفوظ است و میراث اجراء می شود در زناشویی روا است و اتفاق بر نماز وزکات و روزه و حج دارند.و به همین جهت از کفر بیرونند وبه ایمان نسبت دارند، اسلام شریک و ملازم ایمان نیست ولی ایمان شریک وملازم اسلام است واین هر دو در گفتار و کردار باهم جمع می شوند چنانکه خانه کعبه در مسجد است.ولی همه مسجد درخانه ی کعبه نیست وهمچنین ایمان شریک و ملازم اسلام در حریم اسلام است ولی اسلام و ملازم ایمان نیست.[8]
ابا جعفر a:« قال ان الله افضل الایمان علی الاسلام بدرجه کما فصل الکعبه علی المسجد الحرام.
امام باقر aفرمود: به راستی خدا ایمان را یک درجه بر اسلام برتری داده چنانچه کعبه را بر مسجد الحرام برتری داده است.[9]»
امام صادق a«روایت آورده» فرمود:«اسلام آن است که بر زبان شهادت دهی که معبودی جز خدا نیست و اینکه نبوت و رسالت رسول خدا * را تصدیق داری، باهمین دو شهادت است که خون ها محفوظ شود وزن دهی و زن خواهی ونیز ارث جریان می یابد و تشکیل جامعه اسلامی هم برطبق همین ظاهر است.اما ایمان به خدا عبارت است از هدایت یافتن وثبوت آثار اسلام در قلب.[10]»
امام رضا aدر روایتی از ایمان به «عقده قلبی» تعبیر فرموده اند:
«الایمان و عقد بالقلب
ایمان برخلاف اسلام که امری زبانی است، به دل مربوط است.[11]»
در روایتی محمد بن مسلم از امام صادق a روایت کرده که از امام a درباره ی ایمان سوال کردم فرمودند:
« شهاده ان لا اله الا الله و الاقرار بما جاء من عند الله وما استقر فی القلوب من التصدیق بذلک قال: قلت الشهاده الیست عملاً؟ قال بلی قلت: العمل من الایمان؟ قال نعم الایمان لا یکون الا بعملٍ والعمل منه ولا یثبت الا بعمل
گواهی به وحدانیت حق و اقرار به وحی الهی(نبوت) و آنچه از تصدیق به این حقایق دردل مستقر می گردد. گفتم:آیا شهادت خودش عمل نیست؟ فرمودند: بلی، شهادت از اعمال زبان است.گفتم: آیا عمل هم از ایمان است؟فرمودند: بلی ایمان تحقق نمی یابد مگر به عمل و عمل ناشی از ایمان است و ایمان جز به عمل ثابت نمی ماند.[12]
اسلام ظاهری، امکان سازش با کفر باطنی دارد.ممکن است کسی به وحدانیت حق تعالی و رسالت پیامبر اکرم * شهادت دهد، حتی اقرار به امامت علی aداشته باشد اما در باطن کافر باشد.منافقین از این دسته اند.[13]
[1]-محمد باقر، مجلسی،همان،ج65،ص239/محمد حسین، طباطبایی، همان،ج18،ص492/نصرت بیگم، امین، همان،ج6،ص265/حمید، محمدی، همان،ص146
[2]-محمد فواد،عبدالباقی، ترجمه فارسی الولو و المرجان احادیث امام بخاری ترجمه ابوبکر حسن زاده، تهران، نشر احسان، 1387، ص43.
[3]-محمد، طوسی، همان،ج2،ص 145-142/کاظم، عابدینی مطلق، همان،ص39-38/محمد، بابویه(شیخ صدوق)، خصال المحموده و الممدوده صفات پسندیده و نکوهیده، ج1،ص253-252/محمد، محمد ری شهری، همان،ج1،ص361-360
[4]-محمد حسین طباطبایی،ترجمه تفسیرالمیزان،ج1،ص463-462
[5]-محمد، کلینی، همان،ج4،ص81-80
[6]-سوره حجرات،آیه 14
[7]-همان جا.
[8]-محمد، کلینی، همان، ج4،ص89-88و 87-86و 81-80
[9]-همان جا، ص167-166
[10]-محمد حسین طباطبایی، همان، ج1،ص463
[11]-محمد باقر مجلسی، همان،ج66،ص43/مجتبی، تهران، کیش پارسایان دروس استاد آیت الله مجتبی تهرانی،ص19-18-17.
[12]-محمد کلینی، اصول کافی، ج2،ص38/مجتبی تهرانی، همان،ص19-17
[13]-همان،ص 21