آقا عرق دارید؟
اتوبوس قم- تهران برای استراحت مسافران، توقف کوتاهی کرد. سید، همراه دوستش از اتوبوس پیاده شدند. هنوز خورشید جمهوری اسلامی در میهن طلوع نکرده بود. سید از اتوبوس که پیاده شد، به سمت مشروب فروشی حاشیه حسن آباد به راه افتاد. دوست سید از روی نصیحت، آقا را از روانه شدن به آن سو باز داشت.
- آقاجان! شما ملبس هستید، ممکن است مشتریان آن جا حالت طبیعی نداشته باشند و جسارتی به شما کنند.
اما سید تصمیم خودش را گرفته بود. وارد مغازه شد و دو دستش را به طرف درب ورودی مغازه گرفت و صاحب آن جا را فرا خواند و پرسید: آقا عرق دارید؟
صاحب مغازه و بیشتر از او مشتریانش، حیرت زده به سید روحانی چشم دوختند. چند تا به ظاهر از اوباش ها، از صاحب مغازه خواستند که پاسخ بدهد “داریم” تا ببینیم این سید چه خواهد کرد .
- بله! عرق داریم، فرمایش؟
سید خیلی جدی و بی درنگ می گوید: پس لطفا کتتان را بپوشید تا سرما نخورید!
و نتیجه شوخی آقا سید این می شود که بسیاری از مشتریان خانه فساد! زین پس از مشتریان و مریدان آقا سید می شوند.
خاطره ای از سید علی حسینی ایمنی برگرفته از ماهنامه حاشیه