داستانی جالب از فعالیت های سیاسی امام حسن عسکری( علیه السلام)
امام عسکری(علیه السلام) بر رغم تمامی محدودیتها و کنترلهایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، یک سلسله فعالیتهای سری سیاسی راهبری می کرد که با گزینش شیوه های بسیار ظریف پنهانکاری از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور می ماند. در این زمینه نمونه های فراوانی به چشم می خورد که به برخی از آنان اشاره می کنیم:
«داوود بن اسود» خدمتگزار امام که مأمور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری(علیه السلام) بود، می گوید:
روزی امام مراخواست و چوب مدور و بلند و کلفتی مانند پایه در به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده، من چوب را گرفته روانه شدم.
در راه به یک نفر سقا برخوردم. قاطر او راه مرا بست.
سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم
، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بوده است!
بسرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت.
وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی» خدمتگزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت:
آقا و سرورت می گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟
گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست؟
امام فرمود: چرا کاری می کنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی،
اگر شنیدی کسی به ما ناسزا(هم) می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن.
ما در شهر بد و دیار بدی به سر می بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان گزارش کارهایت به ما می رسد.
این قضیه نشان می دهد که امام، اسناد، نامه ها و نوشته هایی را که سری بوده، در میان چوب، جاسازی کرده و برای «عثمان بن سعید» که شخص بسیار مورد اعتماد و راز داری بوده فرستاده بوده و این کار را بر عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینها بوده و طبعاً سوءظن کسی را جلب نمی کرده واگذار کرده بوده است، ولی بر اثر بی احتیاطی او نزدیک بوده این راز فاش شود.
برگرفته از تحقیق پایانی خانم معصومه شعبانی
——
آیه الله علامه مرحمت پناه، انوار القلوب، شیراز، چاپخانه فرهنگ، 1381، ج3، ص 350.