دو پیشنهاد برای تقویت عزت به نفس...
دو پیشنهاد برای تقویت عزت نفس…
1. کار، وسیله اى براى بى نیازى
برخى نیازمندان چون طبع بلند دارند، همواره مىکوشند خود را بى نیاز نشان دهند و به اصطلاح «با سیلى، صورت خود را سرخ نگه دارند». در مقابل، به افرادى برمى خوریم که با داشتن رفاه و برخوردارى از امکانات مالى، همچنان دست نیاز به سوى این و آن دراز مىکنند.اینان، فرومایگانى هستند که به آسانى، عزت نفس خود را از دست مىدهند و دین و شخصیت خود را مىفروشند.
آیین اسلام به پیروانش دستور مىدهد که هیچ گاه شخصیت والاى خود را به بهاى ناچیز نفروشند و براى به دست آوردن نیازهاى مادى خویش، به سوى این و آن دست دراز نکنند.بلکه با کارورزى و کوشش، اقدام به رفع نیاز خود کنند تا مجبور به زیر پا گذاشتن عزت نفس خود نشوند. به همین دلیل کار و کوشش تا این اندازه در اسلام عزیز برشمرده شده است.
در این باره نوشته اند روزى یکى از دوست داران امام صادق(ع) ایشان را دید که در روزى گرم و سوزان مشغول به کار کردن در مزرعه ی خویش است. جلو آمد و به امام سلام کرد و با دیدن تلاش نفس گیر امام در کار گفت: «فدایت شوم! شما با این جایگاهى که نزد پروردگار خود دارید و با چنان نزدیکى که با فرستاده ی بر حق او، پیامبر خدا(ص) دارید، چرا در این هواى گرم و سوزان کار مىکنید؟»
امام در حالى که به کار مشغول بود چنین پاسخ گفت: براى این که نیازمند دیگران نباشم و روزى خود را تهیه کنم!12 در این زمینه، از امام صادق(ع) روایت شده است که مردى از اصحاب پیامبر اعظم(ص) دچار تنگدستى و سختى شد. همسرش گفت: «کاش خدمت پیامبر مىرسیدى و از او چیزى مىخواستى.
مرد خدمت پیامبر آمد و چون حضرت، او را دید، فرمود: «هرکس از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هرکس بىنیازى جوید، خداوند بىنیازش کند.» مرد با خود گفت: «منظور پیامبر جز من نیست.» پس به سوى همسرش بازگشت و او را از این ماجرا آگاه کرد. زن گفت: «رسول خدا(ص) نیز بشر است و از حال تو آگاه نیست. او را آگاه ساز.»
مرد دوباره نزد پیامبر آمد و چون حضرت، او را دید، همان جمله را فرمود و این کار سه بار تکرار شد. در نتیجه، مرد رفت و کلنگى عاریه گرفت و راهى صحرا شد. قدرى هیزم برید و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد و خوردند. فرداى آن روز همین کار را کرد و هیزم بیشترى آورد و فروخت. او پیوسته کار مىکرد و مىاندوخت تا کلنگى خرید. باز هم اندوخت تا دو شتر و غلامى خرید و توانگر شد و حال او نیکو گشت. روزى خدمت پیامبر اعظم(ص) آمد و گزارش داد که چگونه براى سؤال آمده بود و از پیامبر چه شنید. حضرت فرمود: «من که گفتم:هر کس از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر کس بىنیازى جوید، خداوند بىنیازش کند.»13
2. توکل بر خدا، مایه ی عزت و بى نیازى
اگر آدمى به لطف پروردگار خویش امیدوار باشد و به او توکل نماید و خدا را به معناى واقعى«فعال ما یشاء» بداند، هرگز براى رفع نیاز سراغ غیر خدا نمىرود بلکه مخلوقات را فقط وسیله ی برآورده شدن نیازها بر مىشمارد و حلّال اصلى مشکلات خود را خداوند مىانگارد. بدین معنا که ابتدا با دعا و توکل، عرض حاجت به خدا مىکند آن گاه به خلق خدا روى مىآورد. آوردهاند روزى «مفضّل» نزد مولاى خود امام صادق(ع) آمد تا برف تنگ-دستى که وجودش را سرد کرده بود با آفتاب دعاى او آب شود. ناتوان بر زمین نشست و از زندگى خود شکوه کرد.
امام صادق(ع) به کنیز خود فرمود: «تا کیسه اى چهارصد درهمى بیاورد و به مفضل بدهد. سپس فرمود: با این پول به زندگىات سر و سامان بده!» او که شاگردى برجسته از شاگردان امام و انسانى پارسا بود گفت: «فدایت شوم! منظور من از این اظهار نیاز، این بود که در حق من دعایى بکنید. من پول نمىخواستم.» امام با مهربانى فرمود: «بسیار خوب، پول را بگیر دعا هم مىکنم» مفضّل اطاعت کرد سپس امام براى توجه بیشتر او به خدا فرمود: «اى مفضّل! از بازگو کردن شرح حال خود نزد مردم بپرهیز تا هرگز ذلیل و خوار نشوى و در نظر آنان حقیر نگردى.»14
پی نوشت ها:
12. فروع کافی، ج5، ص74؛ وسائل الشیعه،ج12، ص10، ح2
13. مشکاه الانوار، ص185
14. بحار الانوار، ج47، ص34
منبع:ماهنامه پیام زن، شماره233
انتهای متن/
http://fna.ir/