امام صادق مغز متفکر جهان شیعه -آری یا نه؟
به مناسبت شهادت حضرت صادق ( علیه السلام ) به معرفی کتاب قدیمی امام صادق مغز متفکر جهان شیعه نوشته آقای ذبیح الله منصوری می پردازیم
این کتاب به بررسی جنبه های مختلف فقهی ، ریاضی ، نجوم و … از علم امام صادق می پردازد که اولین بار توسط موسسه اسلامی استراسبورگ چاپ شده است .این کتاب در ساله ای اخیر مورد نقد و بررسی افراد بسیاری قرار گرفته است. و موافقان و مخالفان بسیاری دارد در اینجا بد ندیدم به رسم مناظرات علمی دلایل چند تن از موافقان و مخالفان را بیان کنیم :
یکی از مخالفان اعتبار و سندیت این کتاب مانند آقای حجتالاسلام و المسلمين محمدعلي مهدويراد، عضو هيئت علمي پرديس قم که اعلام کرده است:
“متأسفانه اين كتاب با همه شيريني مطالب آن كاملاً بيپايه است. لازم است در اينجا براي روشن شدن ميزان ارزش چنين آثاري خاطرهاي نقل كنم: ما شايد در حدود سال 52 يا 53 و در دوران طلبگي خود، از جمله شاگردان مقام معظم رهبري در مشهد بوديم و مرتب به محضر ايشان ميرسيديم.
اين محقق و پژوهشگر ادامه داد: در آن زمان ايشان جلسات مهم و راهنماييكننده و راهگشايي داشتند و از جمله روزي به مناسبتي فرمودند كتابهايي كه گاهي مطالب خوب، خواندني و شنيدني دارند، اما مؤلف آن نه منابع و مصادر و مستنداتش را ميگويد و نه خود از آنچنان شايستگي و جايگاهي برخوردار است كه مطلب را به استناد مؤلف بتوان ديد و مورد استناد قرار داد و خواندن اثري كه اين دو ويژگي مهم را نداشته باشد، جز اتلاف عمر حاصلي نخواهد داشت.
وي كتاب «مغز متفكر جهان شيعه؛ امام صادق(ع)» را يكي از نمونههاي چنين كتبي برشمرد و ادامه داد: من خود اين كتاب را داشتم و آن را خوانده بودم و كتاب بسيار پرجاذبهاي بود و بر روي جلد آن «مركز مطالعات اسلامي استراسبورگ« و «ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصوري» نقش بسته بود. در اين كتاب مطالب قابل توجهي در باب زمينشناسي، فيزيولوژي، تاريخ، فقه و … درج شده بود.
سردبير دوماهنامه «آينه پژوهش» تصريح كرد: به ياد دارم كه در همان ايام، برخي از اهل دانش، مخصوصاً در حوزه پزشكي مقالاتي در برخي از مجلات منتشر كرده و گفتند كه آنچه در اين كتاب آمده، بعضاً با يافتههاي دانش پزشكي تضاد دارد. اين ماجرا ادامه يافت تا اينكه بعد از انقلاب آقاي ذبيحالله منصوري از دنيا رفت و پس از آن مقالات متعددي درباره آثار او و از جمله كتاب «مغز متفكر جهان شيعه؛ امام صادق(ع)» نوشته شد.
وي اظهار كرد: در اين نقد و بررسيها مشخص شد كه ايشان گاهي براي مثال يك كتاب 100 صفحهاي به زبان فرانسه را پس از ترجمه و افزودهها به يك كتاب پانصد صفحهاي تبديل ميكرده است. فرق عمده كتاب «مغز متفكر جهان شيعه؛ امام صادق(ع)» با ديگر آثار اين نويسنده و مترجم آن است كه همه اين مطالب استناد به امام صادق(ع) دارند و همين امر حساسيت مطلب را بسيار بيشتر ميكند.
حجتالاسلام مهدويراد ادامه داد: بنده فضلا را به كتاب «ذبيحالله منصوري» تأليف آقاي جمشيدي ارجاع ميدهم كه در آن سلسله مقالات نقد و بررسي آثار وي، از جمله «مغز متفكر جهان شيعه؛ امام صادق(ع)» جاي گرفته است. در آن كتاب آمده است كه جعفر آقاياني چاوشي پس از جستوجوي بسيار در كشور فرانسه، كتابي با اين عنوان از مركز استراسبورگ پيدا نكرده است.
وي خاطرنشان كرد: ذبيحالله منصوري خود در محضر آقاياني چاوشي اعتراف كرده كه مطالب اين كتاب را ساخته است، البته كمابيش به «السماء و العالم» از بحارالانوار و برخي از روايات طبالنبي(ص) و … مراجعه و از آنها استفاده كرده است.
سردبير دوماهنامه «آينه پژوهش» افزود: به همين جهت است كه زماني يكي از فضلاي قم با نام سيدمحمد صحفي كه به اين كتاب علاقهمند شده و تلاش كرده بود تا بلكه بتواند محتواي آن را مستند كند، با وجود به كار بستن همه تلاش خود، توانسته بود تنها يك جزوه 120 صفحهاي مستند از آن استخراج كند.
وي عنوان كرد: از سال 1320 به اين سو يكي از علماي شيراز با نام حبيبالله نوبخت كه خود از عالمان ديني بوده و كتابي نيز در تفسير علمي قرآن نگاشته است، به همراه همگنان خود مجلهاي در موضوعات مطالب علمي روز منتشر ميكرد. ذبيحالله منصوري خود اعتراف كرده كه مطالب اين نشريه را اخذ ميكرده و در ابتداي عبارات آن «جعفر بن محمد(ع) ميگويد:» را اضافه ميكرده كه در نهايت مجموعه آن را با عنوان «مغز متفكر جهان شيعه» منتشر كرده است.
عضو هيئت علمي پرديس قم دانشگاه تهران اضافه كرد: به دليل آنكه اين كتاب گاهي مطالب شيرين دارد، از بد حادثه بسياري از افراد در خداشناسي و غير آن به اين كتاب استناد كردهاند و از همه بدتر اينكه يكي از علماي فاضل شيعه كشور عراق، بعد از مواجهه با نسخه فارسي اين كتاب بدان علاقهمند شده و آن را به عربي نيز برگردانده است.
وي تشريح كرد: اين عالم عراقي به خيال اينكه اين كتاب متن فرانسه دارد، با وجود تمام تلاش خود به نسخه فرانسه آن دست نيافته و از روي متن فارسي، آن را به عربي ترجمه كرده و در مقدمه خود نيز نوشته كه با وجود تلاش خود به متن فرانسه اين كتاب دسترسي پيدا نكرده و فضل و فضيلت از آن نويسنده بزرگ فارسي اين كتاب، يعني آقاي ذبيحالله منصوري است كه چنان ثروت عظيمي را در اختيار ما گذاشته است!!
مهدويراد با اشاره به اينكه آن عالم عراقي كتاب «مغز متفكر جهان شيعه؛ امام صادق(ع)» را با عنوان «الامام الصادق(ع) كما تعرفه علماء الغرب» ترجمه كرد، افزود: زماني ما در سوريه بوديم و در آنجا كنگرهاي براي امام صادق(ع) برپا شده بود كه در آنجا قصد داشتند جايزهاي را براي اين كتاب اختصاص دهند. بنده در آنجا به مستشار فرهنگي جمهوري اسلامي گفتم كه اين كتاب دروغ و جعل و وضع است.http://www.samta.ir
یکی از مخالفان دیگر این کتاب آقای مهدی نصیری است که سعی کرده به صورت متقن و علمی تری این کتاب را مورد نقد قرار دهد او در مورد این کتاب می نویسد:
مستشرقان در این مسیر از شگردهای گوناگونی استفاده کرده اند که از جمله آنها دادن امتیازاتی اندک و جزیی به شرقی ها و مسلمین و گرفتن امتیازاتی بزرگ از آنها به نفع خود بوده است و یا به تعبیر دیگر پذیرش و اعتراف به حقیقت هایی اندک برای پایمال کردن حقایقی بزرگتر و اثبات باطلهایی بزرگ از جمله شیوه های کاری شرق شناسان بوده است. از جمله نمونه هایی که می توان در این باره سراغ داد، کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» اثر بیش از بیست مستشرق اروپایی وابسته به مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ فرانسه است. بدون شک این کتاب و ترجمه آن به زبان فارسی توسط آقای ذبیح الله منصوری[2] در القای بعضی انگاره های مورد نظر غربی ها از جمله مشروعیت بخشی به نهضت رنسانس و مدرنیته غربی نقشی چشمگیر داشته است. این کتاب به دلیل ستایشهای ( اگر چه سطحی و غرض دار ) از امام صادق علیه السلام مورد توجه و مطالعه بسیاری از شیعیان اهل مطالعه بوده و در کتابخانه های آنان حضور دارد.
در نقد و بررسی اجمالی این کتاب باید از نام آن شروع کنیم که همراه با تحریفی آشکار در مورد شخصیت امام صادق علیه السلام است. این نام القاگر اصلی مهم از معرفت شناسی مبتنی برخودبنیادی فکری مدرن است که قائل به منبعی فرا انسانی برای علم و معرفت نبوده و اندیشه و ذهن آدمی را یگانه منبع تولید فکر و اندیشه و علم می داند. و گویا امام صادق علیه السلام هم اندیشمندی چون دیگر اندیشمندان بشری بوده است که علوم و تعالیمش نه از وحی و غیب و منبع علم الهی که محصول تلاشهای فکری و تجربی اش بوده است!
نویسندگان در سرتاسر کتاب تلاش دارند ضمن تکریم و تجلیل از امام صادق علیه السلام، او را نهایتا نابغه ای دانشمند ـ و نه امامی معصوم و متصل به کانون غیب و علم الهی ـ تصویر کنند که البته تعالیم او در به وجود آمدن رنسانس علمی غرب هم مؤثر بوده است! بدین ترتیب می بینیم این مستشرقین حاضرند با دادن امتیازی خرد و البته مضحک (که همان نبوغ علمی و عالم بودن امام به برخی علوم چون کیمیا و طب است) به شیعه، یک حقیقت بزرگ را که عبارت است از مقام عصمت و اتصال امام به خزانه علم لدنی و الهی انکار کرده و ريشه یک اصل مهم اعتقادی شیعه را زده و نیز یک باطل بزرگ را نیز به کرسی اثبات بنشانند و آن مشروعیت بخشی به رنسانس علمی و تکنیکی غرب با ربط دادن آن با علوم و تعالیم امام صادق علیه السلام و شاگردان او بويژه جابر بن حیان است.
تحریف های کتاب تنها متوجه امام صادق علیه السلام نبوده بلکه از تحریف شخصیت امام باقر علیه السلام شروع می شود. به فرازهایی از فصل دوم کتاب با عنوان «کسی که شیعه را از نابودی نجات داد» بنگرید:
«محمد باقر علم جغرافیا و سایر علوم غرب را بر علومی که در مدرسه تدریس می شد افزود و متاسفانه برای اینکه نشان بدهیم سایر علوم غرب را هم بر علوم مدرسه افزود، سند تاریخی نداریم و در عوض دارای دو قرینه هستیم: اول این که بعید است که شیعیان فقط به مناسبت این که محمد باقر (ع) علم جغرافیا و هیأت را وارد علم مدرسه کرد او را ملقب به باقر کرده باشند و به احتمال زیاد علوم دیگر غرب را هم وارد مدرسه نمود و در نتیجه ملقب به باقر شد. قرینه دوم این است که وقتی جعفر صادق (ع) به مرحله ای از علم رسید که خود عهده دار تدریس گردید علاوه بر جغرافیا و هیأت فلسفه و فیزیک غرب را تدریس می کرد. در صورتی که محقق است هنگامی که جعفر صادق شروع به تدریس کرد، فلسفه و فیزیک غرب یعنی یونانی هنوز به زبان عربی ترجمه نشده بود.»
بعد در توضیح اینکه بالاخره این علوم را امام باقر علیه السلام از کجا آموخته بوده که تدریس می کرده است اشاره می کند که از نظر شیعیان، او و امام صادق علیهما السلام علم لدنی داشته اند و البته بلافاصله در توضیح علم لدنی نیز راه تحریف را در پیش می گیرد و می نویسد:
«شیعیان چنین می گویند که شعور باطنی هر کس بر خلاف شعور ظاهری اش گنجینه تمام معلومات بشری و جهانی است و علوم امروزی به نسبت زیاد این نظریه را تاييد می کند، چون رفته رفته از مطالعات زیست شناسی این نتیجه به دست می آید که هر مجموعه از سلولهای بدن ما تمام آنچه را که برای آن دانستنی است از آغاز خلقت تا امروز می داند.» !! (نمونه ای از تلاش مستشرقان برای تعویض عقلانیت دینی با عقلانیت مدرن غربی) اما مستشرقان نویسنده کتاب مغز متفکر جهان شیعه همین معنای محرف از علم لدنی را هم برای امام علیه السلام قبول نکرده و در ادامه می نویسند:
«شیعیان علوم جعفر صادق (ع) را علم لدنی می دانند یعنی علمی که در گنجینه شعور باطنی نهایی (!) او وجود داشته است. این عقیده مذهبی در نظر شیعیان محترم و قابل قبول است اما یک مورخ بی طرف آن را نمی پذیرد و مدرک تاریخی و می توان گفت مدرک مادی را جستجو می کند تا این که بفهمد چگونه مردی چون جعفر صادق (ع) که تا زمان تدریس از عربستان خارج نشده بود فلسفه و فیزیک غربی را تدریس می کرده در صورتی که تا آن تاریخ هیچ یک از مدرسین معروف عرب آن علوم را تدریس نکرده بودند. پس می توانیم حدس بزنیم همان طور که جغرافیا و هیأت به وسیله غبطی ها به اعراب رسید و در محضر امام باقر (ع) تدریس شد، فلسفه و فیزیک غربی نیز از همان را به محضر درس محمد باقر(ع) رسید و بعد آن مرد بزرگ با مطالعات خود در آن رشته ها پیشرفت حاصل کرد.»[3]
بله این است نحوه تحلیل و تجلیل شرق شناسانه از علم امام معصوم شیعیان که بعدا قرار است گفته شود که این علوم از طریق آثار علمی افرادی چون جابر بن حیان بر رنسانس غرب تآثیر مثبت گذاشته است و رنسانس امری بیگانه با دیانت و تشیع نیست! و به وضوح آشکار است که چه امتیازی داده و چه امتیازی گرفته است.!
کتاب مملو از دروغ ها و خیال پردازی های جهت دار است. از جمله این که امام باقر علیه السلام جغرافیای بطلمیوسی را تدریس می کرده است[4] و اولین کسی که بر هیات بطلمیوسی ایراد گرفت جعفر صادق (ع) در محضر درس پدر بود که گفت نظریه نجومی بطلمیوس از لحاظ عقلایی قابل قبول نیست.[35] و هر روز که چشم جعفر صادق در محضر درس پدر به کره آسمانی می افتاد مساله عیب سیستم نجومی بطلمیوس را تجدید می نمود ولی پدرش او را وادار به سکوت می کرد و می گفت که بطلمیوس خطا نکرده است.[5]
همچنین: «اگر قبول کنیم که جعفر صادق علم طب را در محضر پدرش آموخته لازمه اش این است که پدر آن علم را از جايي فرا گرفته باشد و نمی دانیم از کجا فراگرفته است…در طب جعفری چیزهایی هست که رنگ ایرانی دارد و این فکر را به وجود می آورد که او علم طب را از ایرانیان فراگرفته یا اینکه قسمتی از آن علم را از ایرانیان و قسمتی دیگر را از قبطی ها به دست آورده است.»[6]
کتاب مغز متفکر جهان شیعه سپس به نظریه (!) امام صادق علیه السلام پیرامون پیدایش دنیا می پردازد و می نویسد: «جعفر صادق راجع به پیدایش دنیا چنین گفته است: جهان از یک جرثومه به وجود آمد و آن جرثومه دارای دو قطب متضاد سبب پیدایش ذره گردید و آن گاه ماده به وجود آمد و ماده تنوع پیدا کرد و تنوع ماده ناشی از کمی یا زیادی ذرات آنها می باشد. این تئوری با با تئوری اتمی امروزی راجع به وجود آمدن جهان هیچ تفاوت ندارد… تئوری جعفر صادق راجع به پیدایش دنیا در کادر قانون علمی قرار نگرفته تا این که بتوان آن را حقیقت غیر قابل تردید علمی دانست»[7]
بعد در ادامه می افزاید:«می توانیم فکر کنیم که چون جعفر صادق (ع) از تئوری های دانشمندان قدیم یونانی که سیزده قرن یا دوازده قرن قبل از او می زیسته اند، راجع به پیدایش جهان اطلاع داشته و می توانسته آن تئوری ها را تکمیل کند»![8]
و بعد مجددا به انکار اعتقاد شیعیان در مورد لدنی بودن علم امام می پردازد و می نویسد:«شیعیان می گویند تمام چیزهایی که جعفر صادق (ع) در مورد به وجود آمدن جهان و نجوم وفیزیک و عناصر و شیمی و ریاضیات و چیزهای دیگر گفت از علم امامت یعنی علم لدنی او بوده است اما مورخ نمی تواند علم جعفر صادق (ع) را لدنی بداند و مورخ نمی تواند مردی را که مدتی (نزد پدرش) تحصیل می کرده دارای علم لدنی بداند…مغزی که می توانسته به علت تیره بودن بعضی از اجسام و شفاف بودن بعضی دیگر پی ببرد آن قدر نسبت به اندیشه معاصران برتری داشته که ما می توانیم بدون بیم از اینکه متهم به اغراق شویم بگوییم که از لحاظ علمی مغز یک نابغه بوده است»[9]
این مطالب عمده دلایل مخالفان این کتاب بود حال به بررسی نظر موافقان این کتاب می پردازیم:
كتاب «مغز متفكر جهان شيعه» كه در عجائب و غرائب از علوم حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بيست و پنج تن از أعلام كنگره از مركز مطالعات اسلامى استراسبورگ گرد آوردهاند، مترجم محترم آن در صدر كتاب چنين آورده است: چرا مذهب شيعه را جعفرى مىخوانند؟ آنگاه در تفصيل آن گفته است: من مردى هستم مسلمان داراى مذهب اثنى عشرى ولى تا امروز نمىدانستم چرا مذهب شيعه را به اسم مذهب جعفرى خواندهاند. راجع به جعفر صادق امام ششم مذهب خود اطلاعى جز اين نداشتم كه او پسر امام محمد باقر عليه السلام است و پدر امام موسى كاظم عليه السلام. از تاريخ زندگى او به كلّى بى اطّلاع بودم و حدّاكثر مىدانستم در كجا متولّد شد و در كجا زندگى را بدرود گفت. اما نمىدانستم: در دوره حيات چه گفت و چه كرد؟ و به طريق اولى نمىدانستم: چرا مذهب شيعه را به اسم جعفرى مىخوانند؟ مگر امام اول ما، حضرت على بن أبى طالب عليه السلام نيست؟ و چرا مذهب ما را مذهب علوى نخواندهاند و مذهب جعفرى ناميده اند؟ وقتى كتاب «امام حسين و ايران» را در مجلّه خواندنيها مىنوشتم و در قبال عظمت و خلوص فداكارى حسين بن على عليه السلام سر تعظيم فرود مىآوردم از خود مىپرسيدم: آيا شايسته نبود به پاس فداكارى حسين بن على عليه السلام مذهب شيعه به اسم مذهب حسينى خوانده شود؟ تا اينكه رسالهاى از انتشارات مركز مطالعات اسلامى در استراسبورگ به دستم رسيد كه راجع به امام جعفر صادق عليه السلام امام ششم ما بود، و بعد از خواندن آن رساله بر من معلوم شد: چرا بين أئمّه دوازده گانه ما حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آن قدر برجسته شد كه نام او را روى مذهب شيعه نهادند و آن مذهب را جعفرى خواندند. ممكن است كه خواننده محترم به من بگويد كه نشناختن امام جعفر صادق از طرف تو، ناشى از قصور و كاهلى خودت مىباشد و اگر تو كتاب «بحار» تأليف مجلسى و كتاب «وفيات الاعيان» تأليف ابن خلّكان و كتاب «وافى» تأليف ملا محسن فيض و كتاب «كافى» تأليف كلينى و يا كتاب «ناسخ التواريخ» تأليف لسان الملك سپهر را مىخواندى امام ششم شيعيان را به خوبى مىشناختى! در جواب عرض مىكنم كه من بعضى از كتب را كه راجع به امام جعفر صادق نوشته شده خواندهام و ديدم در اكثر آنها از اعجاز و مناقب امام ششم، صفحات زياد وجود دارد ولى ننوشتهاند: چرا مذهب شيعه به اسم مذهب جعفرى خوانده مىشود؟ ليكن رسالهاى كه مركز مطالعات استراسبورگ منتشر كرده اين موضوع را براى من روشن و ديدگان نابيناى مرا بينا نمود و به همين جهت در صدد برآمدم آنچه را كه در همين رساله نوشته شده بسط بدهم و به قدر توانائى خود امام ششم را بر مبناى تاريخ به نسل جوان ايران بشناسانم. چون از علماى مذهبى گذشته تصوّر نمىكنم كسى از افراد عادى بداند كه امام جعفر صادق عليه السلام چگونه مذهب شيعه را از نابودى نجات داد، و به طور حتم اگر او نبود امروز مذهب شيعه يا لا أقلّ شيعه دوازده امامى و هفت امامى وجود نمىداشت. و حقّ شناسى نسبت به آن مرد بزرگ و دانشمند هم اقتضا دارد كه او را به كسانى كه وى را از نظر تاريخى و علمى و ايدئولوژى نمىشناسند بشناسانيم. اين بود گفتار مترجم محترم در عنوان كتاب وليكن وجه تسميهاى كه ما به لطف خداوندى و تأييد ايزدى در اينجا راجع به مذهب جعفرى ذكر نمودهايم بسى عالىتر و گرانسنگتر از وجه تسميهاى است كه ايشان ذكر نمودهاند. ما در اين كتاب مبيَّن ساختيم كه: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام با عقل متين و تقواى رصين و دور انديشى كامل دست از خلافت ظاهريّه برداشت و مدت سى سال با دربدرى و خون جگرى، روح نبوّت و اساس ولايت و اصل حقيقت را كه از ميان برداشته شده بود، در تشيّع كه روح نبوّت و اساس قرآن است تركيز داد. او با مكتب خود، روح رسول الله را جان تازه بخشيد، او با دروس و تعليمات خود مبارزات مولاى متّقيان را حيات داد. او با دأب و دَيْدن خود قطرات خون اجدادش و جدّش سيّد الشّهداء را طراوت بخشيد. بدين جهت است كه نام تمام مذهب شيعيان من البدو الى الختم جعفرى نهاده شده است. فتأمّل و افهم يرشدك الله إلى صراطه و منهاجه. ما از كتاب «مغز
متفكّر» تقدير مىكنيم و از زحمات مترجم گرامى كه از روى علاقه بدان دست زدهاند بى نهايت سپاسگزاريم. و به خلاف بعضى كه در مقام تنقيد برآمدهاند اين كتاب را مفيد و لازم مىدانيم غاية الامر توقّع ما از يك مجمعى كه متشكّل از دانشمندان مسيحى مذهب است بيشتر از اين نبايد بوده باشد. مرحبا به آنان كه تا اين مقدار فضائل و مناقب امام ما را اقرار و اعتراف نمودهاند. حالا اگر علم لَدُنِّى او را منكر شدهاند فالجرم عليهم لا علينا. ما تمام اين علوم را لَدُنّى و ناشى از اطّلاع بر معدن حكمت و اسرار الهيّه مىشناسيم (امام شناسى، ج16، ص: 265 ، پاورقی_ آیت الله حسینی طهرانی)
با کنار هم گذاشتن دلایل موافقان و مخالفان به این نکته دست می بابیم که مطالب این کتاب گرچه فاقد سند دهی و استنادات محکم است اما نمی توان از مطالب خوب و مفیدی که هم نوشته شده به آسانی چشم پوشید بلکه لزوم یک ویرایش جدید و یک بحث علمی جدی در مورد این کتاب آشکار می شود .