2 -تهذیب و اخلاق
عنصـر دوم، تهذیب و اخلاق اسـت. روزی بـه اتفاق جمعـی از فضلای بـزرگ در خدمت امـام(ره)بودیـم. در آن محفـل، از حـوزه ی قم صحبت شـد. یکـی از بـزرگان اسـاتید و علمای اعلام قم کـه مورد احتـرام و قبـول همه ی مـا هسـتند، در آن جلسـه بـه امام عـرض کردنـد که شـما نسـبت به قـم، توجـه و عنایـت داشـته باشـید.
آن روز امـام(ره) فرمودنـد :کـه ایـن چیزها لازم نیسـت؛ شـما اگـر فقط بـه ابقـای دو عنصـر در حـوزه ی قم توجـه کنید، همه چیـز حـل خواهـد شـد: اول، فقاهـت اسـت - که گمـان می کنـم تعبیـر ایشـان این بـود کـه مواظب باشـید شـعله ی فقاهـت فروننشـیند - و دوم، اخلاق و تهذیـب اسـت.
مـا اگر مهـذب باشـیم، خواهیم توانسـت هسـتی خـود را در خدمت اسلام و نظام اسلامی قـرار دهیم؛ ولـی اگر مهـذب نباشـیم، آنچه کـه داریم، در خدمـت قرار نخواهـد گرفـت و چه بسـا کـه در جهـت عکس هـم قـرار گیرد.
تاریخچـه ی حوزه هـای علمیه و سرگذشـت شـگفت انگیز علمای بزرگ و اسلاف درخشـان ما، حامـل تجربه های بسـیار زیـادی در ایـن زمینه اسـت کـه تهذیـب چه قـدر اثـر میگـذارد. نزدیکتریـن تجربه یـی کـه مـا در اختیار داریـم، وجود همیـن شـخصیت عظیمی اسـت کـه امروز دنیـا را بـه خـود متوجه کرده اسـت.
امام مدرسـی منـزوی در قـم بودنـد. درسشـان در مسـجد سلماسـی کـه داخـل یـک کوچـه - نـه در مرکز حـوزه - قـرار گرفته بـود، ارایـه میشـد. خانهپی ایشـان هـم در انتهـای همـان کوچه واقع شـده بـود؛ یعنـی برای رفت ّ وآمـد به مسـجد محـل درس کـه روزی دوبـار انجـام میگرفـت، حتـی احتیاج بـه دیـدن خیابان نداشـتند و ًطبیعتا همیشـه مسـیر خانه به مسـجد و مسـجد به خانه را طـی میکردند. ایشـان علی الظاهـر منـزوی بودند؛ ولی در حقیقت مدرّسـی بـزرگ و قطبی جـذاب برای طلاب و فضلای جـوان و سرشـار از خصلتها و صفـات خوب به شـمار میآمدند.
اعتقـاد مـن این اسـت کـه اخلاص و صفـای باطـن و رابطـه ی معنـوی و پیونـد مسـتحکم بیـن قلـب او و خدای مقلب القلـوب، موجـب شـد کـه ایـن مـرد بتوانـد از انـزوای ظاهری خـود خـارج شـود و دسـت نیرومنـدی برای ّ دگرگـون کـردن بنیـاد ارزشـهای مـاد ّی در سـطح جهـان شود.
براسـتی بنیـان ارزشـهای مـادی در دنیـا لرزیده ّ اسـت. رهبـر کمونیسـت کشـوری دوردسـت بـا قـدرت مـادی بـالاو دارای پیشـرفتهای زیـاد میگویـد: خواهش میکنـم کتابی دربـاره ی اسلام بدهید تـا مطالعه کنـم(!)
قبل از پیـروزی انقالب، شـما نمیتوانسـتید بِزور دسـت جوانی کـه بـاد مارکسیسـم بـه دماغش خـورده بـود، یـک جلـد کتـاب اسلامی بدهیـد و بگوییـد این کتـاب را مطالعـه کـن! مـا بـا زحمـت زیـاد و هـزار کلام شـیرین، تعـدادی جـوان را گـرد هـم جمـع میکردیـم، تـا چنـد کلمـه از مبانـی اسلام را بـه صـورت شـفاهی و یـا کتبی بـه گـوش و دل آنهـا برسـانیم؛ ولـی بـاز هم نمیرسـید.
در آن روزها همه ی ما - در حوزه های علمیه علما ، مدرسـان و فضلا - بودیـم، ولـی عملا بـه نتیجـه ی دلخواه نمیرسـیدیم. سـرانجام به برکت قیام امـام(ره)، ملـت ایران و دنیـا تـکان خوردند و دگرگونـی عظیمـی در افکار و اندیشـه های مـردم و جوانهـا به وجـود آمد.امـروز نماینـده ّ ی مجلس یک کشـور مـادی کـه هفتاد سـال برمبنای ِ ماتریالیسـم دیالکتیک اداره شـده اسـت، به مـن میگوید: بـه برکت امـام شـما، در پارلمان کشـورم سـخنرانیها با «بسم الله الرحمن الرحیم »شـروع می شـود. شـخصیتهای معـروف فکـری دنیـا نیز نسـبت بـه آنچه که در مشـت این مرد بـزرگ بود و بـر دنیا عرضـه میکرد، احسـاس عطـش میکننـد. بنابراین، بـا حرکـت آن رهبر عزیـز، بنیاد ارزشـها و قراردادهـا و مسلمات مـادی تـکان خـورد و دگرگون شـد.
مسـأله این نیسـت که مـا چنـد شـرابخانه را در مملکتمـان بسـتیم و نگذاشـتیم فلان منکر انجـام بگیـرد؛ اینها ظواهـر کار و پدیدارهـای قضیـه اسـت؛ عمـق کار خیلـی از اینهـا بیشـتر اسـت. بـه برکـت قیـام ایـن مـرد، دنیـا و ایـران تـکان خـورد. هرچنـد مـا نقـش ملـت ایـران را در انقلاب، نقـش اول و درجـه ی یـک میدانیـم، امـا چه کسـی ایـن ملـت را اینگونـه هدایـت کـرد؟ چـه کسـی این همـه سرچشـمه را در آنهـا بـه جوشـش در آورد و این همه اسـتعداد را زنده کـرد؟
آیا غیـر از آن روح بـزرگ و آن انسـان عظیم، کس دیگـری بود؟عظمـت کار او، به ارتباطـش با خـدا و تهذیب نفـس او برمی گـردد. امـام(ره) یک انسـان مهذب بـود. دشـمنان داخلـی و خارجی او نیز ایـن ویژگـی را قبول داشـتند و اعتـراف میکردند کـه او آدم مؤمنی اسـت. آن گـروگان امریکایی کـه چهارصد و چهـل و چهـار روز در ایران اسـیر بـوده و طبیعتـا ً همـه ی آن ماجراهـا را از چشـم امـام میدیده اسـت، مصاحبه میکند و میگوید: من از کسـانی نیسـتم کـه از فوت امام خوشـحال شـوم. او ارزشـهای اخلاقی مخصـوص خودش را داشـت و هیچکـس در حـد او نبـود.
منبع : حوزه و روحانیت در کلام حضرت آیت الله خامنه ای /ص 10-9
1 -فقاهت
وایـن عنصـر، فقه اسـت. فقاهـت را به همـان معنـای پیچیـده و ممتـازی که امـام(ره)بـرای مـا معنـا میکردند و بخصوص در بیانات دو، سـه سـال اخیرشـان بـر آن تأکیـد داشـتند، معنا میکنیـم؛ یعنـی ترکیبی از متـد علمی و دقیق فقاهتـی و به تعبیـر امـام(ره): فقه جواهـری. فقـه صاحب جواهـر، به معنـای دقت و اتقـان کامـل در قواعد فقهی و اسـتنتاج منظـم فـروع از همان قواعدی اسـت کـه در فقه و اصول مشـخص شـده اسـت.
ایـن فقاهت، دو رکـن دارد، کـه رکـن اول آن، اصـول معتدل و قـوی و آگاه بـه همـهی جوانب اسـتنباط اسـت، و رکـن دوم، تطور
حوزه و روحانیت فقه میباشـد و همان چیزی اسـت کـه امـام در معنای اجتهـاد و مجتهـد و فقیـه می فرمودنـد و تأکید داشـتند که
مجتهـد و فقیه باید بـا دید بـاز بتواند اسـتفهام ها و سـؤالهای زمانه را بشناسـد. سـؤال، نصف جواب اسـت. تا شـما سـؤال زمـان را ندانید، ممکـن نیسـت بتوانیـد در فقه بـرای آن جوابی پیـدا کنیـد. بنابرایـن، فهم سـؤال و ترتیب جواب مناسـب بـرای آن، مهم اسـت.
منبع : گتاب حوزه و روحانیت در کلام حضرت آیت الله خامنه ای/ص9-8
عزیزان! طالب جـوان! فضال! توجـه کنید که حـوزه ی علمیـه - همانطور کـه امام(ره)مکـرر فرمودنـد - قاعدهی نظام جمهوری اسلامی اسـت و همـه چیـز روی این قاعـده بنا شـده و دوام خواهـد یافت. ایـن قاعده بایـد محکم باشـد. اسـتحکام ایـن قاعـده، بـا تضمین سـه عنصـر اصلـی امکانپذیـر اسـت، و هـر کـدام از آنهـا نباشـد و یا کم باشـد، این قاعـده متزلـزل خواهـد شـد، و اگـر قاعـده متزلزل شـد، طبیعتـا تـکان خواهد خـورد.
ما بحـث آینـدهی بلندمدت نظـام اسلامی را میکنیم. شـما در ذهنتـان چهل سـال بعـد را تصویر کنیـد و ببینیدکـه جمهـوری اسلامی در آن سـالها چگونه بـر تمام دنیـای ظلمانـی مـادی آن روز پرتـو خواهـد افکنـد؛ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»ابراهیم 24- 25 .دل مؤمن، بـه کمتـر از این پیشـرفت قانع نیسـت. »مـن سـاوی یوماه فهـو مغبون».بحارالانوار/ج71/ص173
امسالمان با سال گذشـته نمیتوانـد مثل هـم باشـد؛ بایـد جلوتـر رفتـه باشـیم. پـس شـما چهـل سـال دیگـر را در نظـر بگیرید و
ببینید جمهـوری اسلامی چه هویت درخشـانی ایجـاد کرده و چـه خیمـه ی عظیمی بر فـراز فکر و ذهـن بنیآدم در سرتاسـر جهـان زده اسـت. قاعده یـی که مـا از آن صحبـت میکنیـم، قاعدهی بنـای محکم و اسـتواری اسـت و سـه عنصر قطعی در وجـود و ذات خـودش الزم دارد، کـه البتـه هریک از آن سـه عنصر بـر اموری متوقف اسـت و بر او نیـز امـوری مترتب میباشـد:
1 -فقاهت
2-تهذیب و اخلاق
3- آگاهی سیاسی
منبع : کتاب حوزه و روحانیت در کلام حضرت آیت الله خامنه ای/ص8
سخنرانی استاد شهید مرتضی مطهری در مورد سيره زندگانی امام صادق (عليه السلام) به مناسبت روز شهادت امام ششم،صادق اهل البيت عليهم السلام است،
« سخنان من در مورد آن شخصيت بزرگوار و نكاتى از سيرت آن حضرت خواهد بود.
امام صادق عليه السلام در ماه ربيع الاول سال 83 هجرى در زمان خلافت عبد الملك بن مروان اموى به دنيا آمد،و در ماه شوال يا ماه رجب در سال 148 هجرى در زمان خلافت ابو جعفر منصور عباسى از دنيا رحلت كرد.
در زمان يك خليفه با هوش سفاك اموى به دنيا آمد و در زمان يك خليفه مقتدر با هوش سفاك عباسى از دنيا رحلت كرد،و در آن بين شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانى به دودمان ديگر بود. مادر آن حضرت،همان طورى كه در كافى و بحار و ساير كتب ضبط شده،ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود، لذا از طرف مادر نسب آن حضرت به ابوبكر مىرسيد و چون قاسم بن محمد بن ابى بكر با دختر عموى خود اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ازدواج كرده بود،بنابر اين مادر آن حضرت،هم از طرف پدر نواده ابو بكر است و هم از طرف مادر، و لهذا حضرت صادق مىفرموده:«ولدنى ابو بكر مرتين»يعنى ابو بكر دو بار مرا به دنيا آورد،از دو راه نسب من به ابو بكر مىرسد.
فرصت طلايى امام صادق عليه السلام شيخ الائمه است،از همه ائمه ديگر عمر بيشترى نصيب ايشان شد،شصت و پنجساله بود كه از دنيا رحلت فرمود.عمر نسبتا طويل آن حضرت و فتورى كه در دستگاه خلافت رخ داد كه امويان و عباسيان سر گرم زد و خورد با يكديگر بودند فرصتى طلايى براى امام به وجود آورد كه بساط افاضه و تعليم را بگستراند و به تعليم و تربيت و تاسيس حوزه علمى عظيمى بپردازد،جمله«قال الصادق»شعار علم حديث گردد،و به نشر و پخش حقايق اسلام موفق گردد.
از آن زمان تا زمان ما هر كس از علما و دانشمندان اعم از شيعى مذهب و غيره كه نام آن حضرت را در كتب و آثار خود ذكر كردهاند با ذكر حوزه و مدرسهاى كه آن حضرت تاسيس كرد و شاگردان زيادى كه تربيت كرد و رونقى كه به بازار علم و فرهنگ اسلامى داد توام ذكر كردهاند،همان طورى كه همه به مقام تقوا و معنويت و عبادت آن حضرت نيز اعتراف كردهاند. شيخ مفيد از علماى شيعه مىگويد آنقدر آثار علمى از آن حضرت نقل شده كه در همه بلاد منتشر شده.از هيچ كدام از علماى اهل بيت آنقدر كه از آن حضرت نقل شد،نقل نشده.اصحاب حديث نام كسانى را كه در خدمت آن حضرت شاگردى كرده اند و از خرمن وجودش خوشه گرفته اند ضبط كرده اند،چهار هزار نفر بودهاند و در ميان اينها از همه طبقات و صاحبان عقايد و آراء و افكار گوناگون بودهاند.
محمد بن عبد الكريم شهرستانى،از علماى بزرگ اهل تسنن و صاحب كتاب معروف الملل و النحل،درباره آن حضرت مىگويد:«هو ذو علم غزير،و ادب كامل فى الحكمة،و زهد فى الدنيا،و ورع عن الشهوات.»يعنى او،هم داراى علم و حكمت فراوان و هم داراى زهد و ورع و تقواى كامل بود،بعد مىگويد مدتها در مدينه بود،شاگردان و شيعيان خود را تعليم مىكرد،و مدتى هم در عراق اقامت كرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و رياست نشد و سر گرم تعليم و تربيتبود.در آخر كلامش در بيان علت اينكه امام صادق توجهى به جاه و مقام و رياست نداشت اين طور مىگويد:«من غرق فى بحر المعرفة لم يقع فى شط،و من تعلى الى ذروة الحقيقة لم يخف من حط.»يعنى آن كه در درياى معارف غوطهور استبه خشكى ساحل تن در نمیدهد،و كسى كه به قله اعلاى حقيقت رسيده نگران پستى و انحطاط نيست. كلماتى كه بزرگان اسلامى از هر فرقه و مذهب در تجليل مقام امام صادق صلوات الله عليه گفته اند زياد است،منظورم نقل آنها نيست،منظورم اشارهاى بود به اينكه هر كس امام صادق عليه السلام را می شناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسهاى عظيم و پر نفع و ثمر كه آثارش هنوز باقى و زنده است میشناسد.
حوزه هاى علميه امروز شيعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است. سخن در امورد امام صادق سلام الله عليه ميدان وسيعى دارد.در قسمتهاى مختلف میتوان سخن گفت زيرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهاى مختلف مخصوصا در حكمت عملى و موعظه زياد است و شايسته عنوان كردن است،ثانيا در تاريخ زندگى آن حضرت قضاياى جالب و آموزنده فراوان است.بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالى و پر معنى با دهريين و ارباب اديان و متكلمان فرق ديگر اسلامى و صاحبان آراء و عقايد مختلف،بسيار دارد كه همه قابل استفاده است.
گذشته از همه اينها تاريخ معاصر آن حضرت كه با خود آن حضرت يا شاگردان آن حضرت مرتبط است شنيدنى و آموختنى است.
.
منبع- اين سخنرانى در 25 شوال 1381 هجرى قمرى به مناسبت وفات امام صادق عليه السلام ايراد شده است.