والنتاین من
وقتی قرار است که بشکنی…
وقتی قرار است فرو بریزد تمام بت های آرزوهایت …
وقتی از همه و همه نا امید میشوی …
وقتی سقف خانه اعتمادت به بشر، روی سرت آوار می شود…
وقتی سیراب می شوی از تمام سراب های محبت های دروغین…
وقتی که احساس می کنی به هر ریسمان و طنابی که چنگ می زنی عامدانه از هم می پاشد…
آنگاه است که حسش می کنی … با تمام وجود … با تمام قلب و روح و احساست … می فهمی که همه این رفتارها عامدانه است و از روی دلیل …
می فهمی که یک نفر هست که دلش نمی خواهد تو با دیگری باشی .. یک نفر هست که قلبت و آن هم تمامی قلبت را می خواهد… شریک دوست ندارد…
یک نفر هست که عاشقت هست … یک نفر که همیشه هست … او عاشق تو و همه دلشکستگی ها و بهانه گیری هایت است…
از شب تا صبح به انتظار شنیدن کلامت بیدار می ماند و آغوشش برای تو همیشه باز است.. حتی اگر تو به یادش نباشی ..!!!
آری … والنتاینی هم اگر باشد ،اسم هر روز روزهای زندگی من است …
روزهای من و دلدادگی هایم
“روزهای من و خدام”
خدا جونم دوستت دارم
” دلنوشته یک طلبه فارغ التحصیل”