چرا ائمه ی دیگر همانند امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)با حکام زمان خویش برخورد نظامی نکردند؟
چرا ائمه ی دیگر همانند امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)با حکام زمان خویش برخورد نظامی نکردند؟ کاظم شیخ الاسلام زاده
در پاسخ این سوال باید موقعیت حساس زمان تک تک ائمه را در نظر گرفت; چون امام علی(علیه السلام)در زمان امامت خود دو دوره داشت: دوره ی اول که حق خلافت از او غصب شده بود و بیست و پنج سال خانه نشین بود و هیچ برخورد جدی ای با حکام زمان خویش نداشت و حتی در مواردی با آنان در حد تأمین مصالح عالی جامعه ی اسلامی همکاری می کرد; مانند ارائه ی مشاوره به خلیفه ی دوم هنگام فتح ایران[1] و نیز قضاوت های ایشان در زمان خلیفه ی دوم و میانجی گری بین شورشیان و عثمان در زمان محاصره ی خانه ی او توسط شورشیان;[2] و تنها در دوره ی دوم و در زمان حکومت خود با عهدشکنان و کسانی که بر او خروج کرده بودند، برخورد نظامی داشت.[3]
امام حسین(علیه السلام) نیز تا سال 60 هجری، که معاویه از دنیا رفت، برخورد نظامی نداشت. آن گاه که شیعیان بعد از شهادت امام حسن(علیه السلام) آن حضرت را دعوت به قیام کردند، امام حسین(علیه السلام) تا مرگ معاویه آنان را به صبر و انتظار دعوت نمود و زمانی که معاویه از دنیا رفت و اوضاع و احوال مناسبی برای قیام پیش آمد، آن حضرت قیام کرد.[4] البتّه باید توجه داشت که قیام آن حضرت، قیامی سیاسی بود که نهایتاً به برخورد نظامی منتهی شد.
پس از واقعه ی کربلا، زمینه ی قیام مثل قیام امام حسین(علیه السلام) نبود; لذا ائمه ی اطهار بیش تر به تربیت و پرورش نیروهای مکتبی پرداختند و پایه های فقهی و اعتقادی جامعه ی شیعه را محکم کردند و در مکتب آن ها فقیهان و متکلمان و صاحبان علوم و فنون مختلف تربیت شدند.
بعد از رحلت رسول خدا و پیش آمدن جریان سقیفه و نادیده گرفتن سفارش های پیامبر درباره ی جانشینی خود و جریان غدیر، دو جریان سیاسی مهم به وجود آمد که منشأ پیدیاش فرقه های اسلامی گردید و شقاقی مستمر بین امت اسلام پدید آورد. کسانی که در رأس این دو جریان بودند عبارتند از:
1. امان و حجج الهی (استمرار نبوت).
2. حاکمان مستبد و دین گریز که خود را خلیفه رسول خدا می نامیدند.
حاکمان همواره امامان را در طول تاریخ اسلام تا آغاز غیبت کبری زیر نظر قرار داده، آنان را رقبای اصلی در رسیدن به قدرت تلقی نمودند. ائمه برای ایفای نقش الهی خود و در مقابل انحرافات، مواضع مختلفی اتخاذ کردند تا نور هدایت و شمع الهی همواره در مزین روشن بماند; ازاین رو، می توان دوران امامت را به چند مرحله ی حساس تقسیم کرد که هر یک از این دوره ها ره آورد و ثمرات ویژه ای را در طول تاریخ اسلام به وجود آوردند تا برای همیشه اصل و اساس دین در بربر انحرافات مختلف مصون بماند.
دوره ی اول: از ویژگی های این دوره مواجه شدن با انحرافات و بدعت های خلفای اولین است که بعد از سقیفه تا پایان خلافت خلیفه ی سوم زمینه پیدایش آنها فراهم می شد. شعار اصلی و محوری این دوره حفظ اصل و اساس اسلام با تکیه بر وحدت مسلمین بود که علی(علیه السلام) علاوه بر مبارزه با انحرافات، با تحمل این دوره ی طولانی این نقش مهم را ایفا کرد و در دوره ی خلافت کوتاه مدتش این جهت گیری، با مبارزه یشدید وجنگ ها و نصایح و تبلیغ استمرار یافت.[5]
امام حسن(علیه السلام) همین مصالح عالیه را با صلح خود دنبال نمود و امام حسین(علیه السلام) مبارزه ی وسیع خود را با جهاد و افشاگری و شهادت خود استمرار بخشید و امام چهارم دستاوردهای مکتب عاشورا را که عصاره ی تلاش امام علی و امام حسن(علیهم السلام) بود با روش خاص خود که تربیت شاگردان و دعا و مناجات بود پاسداری نمود.[6]
دوره ی اول: می توان این مرحله را مرحله ی مواجهه با انحراف حکام و یا رویارویی با بدعتها و انحرافات نام گذاری نمود. سقیفه و روح قبیله گریِ حاکم بر آن، امام برحق را از خلافت دور نگاه داشت و این گونه بر امت اسلامی رقم زده شد که درست پس از وفات رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) با تحمل حکومتی منحرف به سر برد. ائمه در این مرحله، به شکل اساسی رویاروی انحراف حکام ایستادند و وحدت امت اسلامی را حفظ نمودند.
سرانجام ائمه بین سلطه ی حاکم و منصب خلافت، فرق گذاشتند، و انحراف حکام را از مکتب الهی اسلام جدا نمودند; بدین ترتیب تفاوت بین دو نوع خط مشی، یعنی: 1. حکومت و حکام غاصب; 2. امامت و حجت حق را متمایز نمودند. پرداختن به دستاوردهای این مرحله از وظایف چهار امام اول بوده است.
دوره ی دوم: در این دوره، ائمه با انحراف علما و مکاتب فقهی منحرف روبه رو گشتند و با مشخص نمودن نشانه های اسلام راستین و معرفی اهل آن، به مقابله با انحراف پرداختند. مرحله ی جدید با تلاش امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) و امام کاظم(علیه السلام)حول محور ترسیم مشخصات شیعه، به طور مفصل شکل گرفت.[7] هدف اصلی مرحله ی دوم، آشکار نمودن هر چه بیش تر احکام تشیع و مقررات آن و وسعت بخشیدن معارف آن بود. از این دوره می توان به دوره ی تقیّه و آغاز فعالیت های فرهنگی و عمق و غنابخشیدن به دین یاد کرده، مبارزه با تهاجمات فرهنگی مختلف و شبهات دینی و تربیت شاگردان در علوم مختلف و فرستادن آنها به نقاط گوناگون برای مبارزه با تهاجمات فرهنگی مکتب های مختلف کلامی و فقهی که از نهضت های فکری مختلف به اندیشه مسلمانان می تاخت. محصول مهم این دوره تأسیس دانشگاه مذهبی شیعه است که حوزه های دینی وعلمی استمرار آن حرکت عظیم فرهنگی است.[8]
دوره ی سوم: این مرحله، مرحله ی گسترش فعالیت های سیاسی و پایگاه های مردمی و رشد علمی آن ها در ضمن خط انقلابی مکتب و فرستادن نمایندگان در جهان اسلام و نظم بخشیدن به خطوط افراد خاص امت بود.
آغازگر این مرحله امام رضا(علیه السلام) بود. به طوری که در این مرحله، کمیت شیعه و پایگاه های مردمی در سطحی قرار گرفت که نزدیک بود زمام حکومتی و جو سیاسی را به دست گیرد; تا جایی که خطر جدی برای حکام شد و شیعیان در جهان اسلام افزایش یافتند. ائمه ی اطهار(علیهم السلام) در این مرحله در دو جهت تلاش می کردند: 1. برنامه ریزی فکری و رشد آگاهی عقیدتی و گسترش فرهنگ مکتبی; 2. بیدارسازی و به حرکت درآوردن روحیه ی انقلابی امت.[9]
دوره ی چهارم: در این مرحله شاهد توجه اهل بیت به اداره ی پایگاه مردمی و حمایت از موجودیت و تربیت آن ها به عنوان پیشگامان مؤمن، و طلیعه دارانی با ایمان در مقابل تلاش های حکومت ظالمانه برای عزل امام و رهبری از صحنه ی سیاسی و اجتماعی، و رسیدگی به تمامی تحرکات و فعالیت های ایشان. در این دوره، سخت گیری هایی کینه توزانه، و بیش از حد در مبارزه با امام محمد تقی (جواد)، و امام علی النقی (هادی) و امام حسن عسگری(علیهم السلام) اعمال می شد و این سخت گیری ها یکی از دلایل اصلی حادثه ی غیبت حضرت صاحب الزمان(عج) است.[10] یکی از نتایج مهم این دوره ایجاد نهاد وکالت و نیابت در تمام نقاط جهان اسلام است. که در دوره غیبت صغری تکامل یافت و مقدمه ای شد برای دوره ی غیبت کبری که دوره ی وکالت و نیابت عامه جای نیابت خاصه را گرفت و به شکل گیری نهاد مرجعیت شیعه منجر شد و تا دوران ظهور، حفظ و پاسداری از دین به عهده ی مرجعیت و علمای شیعه نهاده شد.[11]
دوره ی پنجم: آن هم مرحله ی ظهور قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله) است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد و بساط ظلم و جور را برخواهد چید.
[1]. ابن اعثم کوفی، الفتوح، چ اول، تهران، انقلاب اسلامی، 1372، ص 226، 354، 416 425 و 442.
[2]. علامه امینی، الغدیر، ج 6 و 7، چ چهارم و دوم، تهران، اسلامیه، سالهای 68 و 66، صفحات 327 و 180 181.
[3]. ابن اعثم، همان، ص 425 و 442.
[4]. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، چ اول، قم، آل البیت، 1413، ص 32.
[5]. نهج البلاغه، خطبه 3 و 90 و 236; و شهید مطهری، سیری در سیره ی ائمه، چ هفتم، تهران، صدرا، 71، ص 22 الی 54; و سید حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، چ هفتم، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی، 73، ص 35 و 41; وقوع غدیر از مسلمات انکارناپذیر شمرده شده است.
[6]. شهید مطهری، همان، ص 63 108 و ص 109 114; و شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن، ترجمه سید علی خامنه ای، (تهران: انتشارات آسیا، چ یازدهم، 1365)، ص 339 و 353.
[7]. عادل ادیب، نقش امامان معصوم در حیات اسلام، (دفتر نشر اسلامی)، ص 65 68، با تلخیص.
[8]. سید حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 344، 304، 349 و 350 360; و محمد تقی مدرس، امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، چ سوم، مشهد آستان قدس رضوی، 72، ص 171; و شهید مطهری، سیری درسیره ی ائمه اطهار، چ هفتم،تهران، صدرا، 71، ص 144 الی 165.
[9]. همان، ص 70 76.
[10]. همان، ص 80 90.
[11]. مهدی پیشوائی، سیره ی پیشوایان، (قم: موسسه امام صادق، 74، چ دوم)، ص 632.