تعریف سکولاریزم
سکولاریزم در فرهنگ غرب در معانی گوناگونی از قبیل «جدا انگاری دین از دنیا»، «غیر مقدس و غیر روحانی»، «عقلانیت»، «علم گرایی» و «نوگرایی و مدرنیسم» به کار میرود. واژهی لاتین آن سکولوم است که به معنای قرن و سده میباشد. سکولوم در زبان کلاسیک مسیحیت نقطه مقابل ابدیت و جاودانگی الوهیت، یعنی زمان حاضر است که در آن به سر میبریم و در اصطلاح، به معنای هر چیزی است که به آن جهان تعلق دارد و به همان اندازه و به طور غیر مستقیم از خداوند و الوهیت دور است.[1]
سکولاریسم، نفی حکومت دینی و بشری بودن کامل امور سیاسی و اجتماعی است. بر اساس این بینش، دین از شئون دنیوی انسان جداست و اداره این شئون اعم از سیاسی و اقتصاد، به انسان تعلق دارد و انسان باید در سایه عقل و علم خویش بدون استمداد از آموزههای دینی مناسبات اقتصادی و سیاسی جامعه را سامان دهد. نتیجه چنین گرایشی پایهریزی جامعه مدنی بر اساس تدبیر بشری است.[2] سکولاریستها مدتی است که حمله گستردهای را بر ضد حاکمیت دین اسلام و بر ضد مسلمانانی که خواستار حاکمیت اسلاماند آغاز کردهاند و در این زمینه چنان تلاش میکنند که گویا خطر بزرگی که نزدیک است نابودشان کند دفع میکنند. در این حمله، دموکراسی را جایگزین اسلام میسازند و در سخنانشان «پلوراتیسم» و «دگراندیشی» و «آزادی سیاسی» و «گردش حکومت» را زیاد تکرار میکنند. بسیاری از این سکولاریستها در دوران حکومت کمونیسم، کمونیست بودند[3].
سکولاریسم دارای دو جنبه اساسی است:
1- مبدأ نخستین و منشأ هدایت و برنامه ریزی در همه امور مربوط به زیست اجتماعی بشر را خواست و خرد ابزاری و پسند عرف بشری قرار میدهد و دخالت هر عامل فرابشری و قدسی را در این زمینه نفی میکند «عرف گرایی»
2- تنظیم مناسبات و كار ویژههای اجتماعی، هیچ غایت معنوی را ملحوظ نمیدارد «دنیاگرایی».
سكولاریزم به معنای دوم نیز دو گونه كاربرد دارد:
1. گاه بهمعنای عام به كار میرود و آن به معنای «جدا انگاری دین از دنیا» در همه شئون آن است.
2. گاه در معنای خاص استعمال میشود. كاربرد خاص آن، عموماً در عرصه سیاست و حكومت است، كه از آن به سكولاریسم سیاسی تعبیر میشود و مراد از آن «جدا انگاری دین از سیاست»
میباشد.[4]
برگرفته از مقاله خانم زهرا زورمند طلبه سطح 2
[1] - محمدرضا، قدردان قراملکی، قرآن و سکولاریسم، چاپ چهارم، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1390، ص 21.
[2] - احمد، واعظی، جامعه دینی جامعه مدنی، چاپ چهارم، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1381، ص 85.
[3] - محمد، قطب، سکولارها چه میگویند، چاپ دوم، تهران، کانون اندیشه جوان، 1389، ص 11.
[4] - حمیدرضا، شاکرین، سکولاریسم، چاپ پنجم، تهران، انتشارات کانون اندیشه جوان، 1387،، ج 1، ص 35.
ارتداد در بستر تاریخ را به دو قسمت پیش از اسلام و پس از اسلام میتوان تقسیم کرد:[1]
1- قبل از اسلام
- قابیل فرزند آدم (علیه السلام):
قصه دیگری که قرآن یادآور شده و به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمان میدهد که آن را برای مؤمنان بازگوید داستان دو فرزند آدم، یعنی هابیل و قابیل است. هابیل و قابیل در ابتدا هر دو اهل ایمان و اطاعت بودند، به همین سبب هریک برای تقرب بیشتر به خداوند، مأمور به آوردن قربانی شدند، اما تنها قربانی یکی از آنها پذیرفته شد بدین سبب آن دیگری که قربانی اش پذیرفته نشد به برادر خود حسد ورزید و او را به قتل رساند و به دنبال آن از راه حق منحرف شد و از گمراهان شد.قرآن داستان آن را این گونه بیان میکند:
«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ، لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ، إِنِّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمينَ، فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ؛[2] داستان دو پسر آدم را به درستی برایشان بخوان؛ هنگامی که هرکدام کاری برای تقرّب به خدا انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شده و از دیگر نشد. برادری که عملش رد شده بود به برادر دیگر گفت: به خود سوگند تو را خواهم کشت. برادر دیگر گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد. اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی من هرگز به کشتن تو دست نمیگشایم، چون از پروردگار جهانیان میترسم؛ من میخواهم تو با گناه من و خودت از این عمل بازگردی و از دوزخیان گردی و همین است سزای ستمکاران پس نفس اماره اش او را به قتل برادر ترغیب کرد و برادرش را کشت و از زیانکاران گشت.»
در قرآن کریم سخنی از گرایش به کفر قابیل نیست، بلکه تنها از خسران زیانکار بودن او یاد شده است: «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِين»[3] اما در روایت آمده است که وی پس از کشتن برادرش به کفر گرایید و آتش پرست شد.
امام باقر (علیه السلام) در این باره میفرماید: «پس از آن که قربانی قابیل پذیرفته نشد او به آتش متوسل شد و برای آن خانه ای ساخته و او نخستین کسی بود که آتشکده ساخت و گفت: من این آتش را میپرستم تا قربانی را قبول کنند.»[4]
- سامری:
سامری به زبان عبری «شمری» از بنی اسرائیل است. وی از خانواده شمرون و منسوب به اوست و شمرون فرزند یشاکه چهارمین فرزند یعقوب است.[5]
سامری از یاران حضرت موسی (علیه السلام) بود به هنگام فرار از چنگال فرعون پیشاپیش
بنیاسرائیل از رود نیل عبور کرد. وی در میان بنی اسرائیل به سخاوت معروف بود و از علم نجوم، زرگری و کهانت نیز اطلاع و بهره کافی داشت. لیکن در زمان غیبت حضرت موسی (علیه السلام)، که برای گرفتن میقات به تور رفته بود، طلا و جواهرات بنی اسرائیل را از آنان گرفت و آنها را گداخت و از آنها گوساله ای ساخت و با کاری ظریف و دقیق آن را طوری ساخت که وقتی باد از پشت آن وارد و از دهانش خارج میشد صدایی شبیه صدای گاو واقعی داشت.
سامری پس از آن که گوساله را ساخت به بنی اسرائیل گفت: «این خدای شما و خدای موسی است». آنان نیز چون سابقه گوساله پرستی داشتند بدان رو آوردند و آن را معبود خود قرار دادند. سامری با این کار هم خود مرتد شد و از دین موسی برگشت و هم بنی اسرائیل را به ارتداد کشاند. حضرت موسی (علیه السلام) چون بازگشت و دید که سامری خود گمراه شده و بنی اسرائیل را نیز گمراه کرده است به شدت غضبناک شد و با سامری برخورد کرد و خواست او را به قتل برساند که خداوند متعال او را از این کار بازداشت.
داستان ارتداد سامری و سرنوشت او و مجازاتی که موسی (علیه السلام) برای وی در نظر گرفته در قرآن کریم آمده است. قرآن کریم گفت و گوی موسای کلیم (علیه السلام) و سامری را چنین بازگو میکند: «قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ، قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي؛[6] [موسی] گفت: تو چرا این کار را کردی سامری؟ [سامری] گفت: من چیزی را دیدم که آنها ندیدند، من قسمتی از آثار رسول را گرفتم پس آن را افکندم. نفس من مطلب را در نظرم جلوه داد.»
مقصود سامری از «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها» طبق نظر برخی از مفسرین، این است که هنگام عبور از نیل من جبرئیل را سوار بر مرکبی دیدم که برای تشویق لشکر فرعون به کار رود آمده بود و من در آن زمان قسمتی از خاک زیر پای جبرئیل را با خاک زیر پای مرکب او را گرفتم و آن را برای امروز ذخیره کردم و آن را درون گوساله افکندم و این صدایی که از گوساله خارج میشود از برکت آن خاک است.[7]
با این که مراد از رسول در آن جمله، حضرت موسی (علیه السلام) است نه جبرئیل و مقصود سامری نیز این است که من در آغاز به قسمتی از آثار این رسول ایمان آوردم ولی بعد در آن شک کردم و آن را به دور افکندم و به آیین بت پرستی گرایش یافتم و این در نظر من جالب تر بود.
برصیصای عابد
برصیصای عابد از راهبان بنی اسرائیل بود. او پیوسته در صومعه خویش بود و شصت یا هفتاد سال خدا را عبادت کرد وبه درجه ای رسید که دعایش مستجاب بود، از این رو دیوانگان را نزد او میآوردند و با دعای وی شفا مییافتند، لیکن زمانی بر اثر وسوسه های شیطان و غلبه هوای نفس با زنی کاری ناشایست کرد و سپس وی را به قتل رساند. هنگامی که میخواستند او را به دار آویزند شیطان نزد او آمد و گفت: اگر بر من سجده کنی تو را نجات خواهم داد برصیصا برای نجات خود به خدای خویش کفر ورزید و با سجده بر شیطان مرتد شد. چنان چه قرآن کریم درباره او میفرماید: «كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمين؛ [کار آنان] هم چون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو [تا مشکلات تو را حل کنم] چون کافر شد گفت: من از تو بیزارم، زیرا من از خداوندی که پروردگار عالمین است بیم دارم.
2- ارتداد در زمان پیامبر و دوران اسلام
انحراف و ارتداد از دین الهی، مختص امت های پیشین و ادیان الهی گذشته نیست. در اسلام و میان مسلمانان غیر از آغاز گسترش اسلام، افراد و گروه هایی بوده اند که پس از پذیرش اسلام از آن روی گردانده و به بت پرستی یا عقاید باطل دیگر گرویده اند.
در این قسمت از تحقیق ارتداد در اسلام و سرگذشت تعدادی از مرتدان دین اسلام آمده است هرچند در برگیرنده تمام افراد یا گروه های منحرف نیست. عمده افرادی که در این قسمت از آنها نام برده شده کسانی اند که در شأن نزول آیات قرآن کریم از آنان یاد شده و آیه ای درباره کفر و ارتداد آنان نازل شده است.
پیروان ابوالحصین
ابوالحصین یکی از انصار و ساکن مدینه بود. وی دو پسر داشت. گروهی از بازرگانان شام که تجارت روغن میکردند، هنگام ترک مدینه این دو را به نصرانیت دعوت کردند. پسران ابوالحصین دعوت آنان پذیرفته و نصرانی شدند و با آنان عازم شام گشتند. ابوالحصین نزد پیامبر آمد و پس از گزارش ارتداد فرزندانش، از آن حضرت خواست فرزندانش را برگرداند و آنان را به پذیرش دین اسلام وادار کند. در این حال آیه «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» نازل شد و اکراه دیگران به پذیرش دین را ناروا دانست و فرمود: «دین را با اجبار و اکراه نمیتوان بر فردی تحمیل کرده یا از وی گرفت.»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرزندان ابوالحصین را نفرین کرد وفرمود: «آنان نخستین کسانی هستند که اسلام را رها کرده و کافر شدند.» و این زمانی بود که هنوز حکم قتال اهل کتاب نازل نشده بود. البته شایان ذکر است، به دلالت روایتی دیگر در شأن نزول آیه، فرزندان ابوالحصین از ابتدا مسلمان نبودند.[8]
عبیدالله بن جحش
عبدالله بن جحش در مکه اسلام را پذیرفت و به همراه همسرش ام حبیبه، دختر ابی سفیان، به حبشه مهاجرت کرد، امّا پس از مدتی در حبشه دین اسلام را رها کرد و نصرانی شد و در همان جا مرد.
از ام حبیبه، همسر عبیدالله نقل شده، که گفته است: «من در عالم رؤیا همسرم عبیدالله را دیدم که در بدترین حالت و با صورتی زشت بر من ظاهر شد. من از دیدن این منظره ناراحت شدم. از خواب که بیدار شدم، عبیدالله گفت: ای ام حبیبه، من دین نصرانیت را بررسی کردم و دینی بهتر از آن نیافتم، ازاین رو من این دین را پذیرفته و نصرانی شدم. پس از ارتداد به مسلمانان میگفت: فقحنا و صأصأتم: چشمان ما باز شده و حقیقت را یافتیم، ولی شما هنوز چشمانتان بسته است و در انتظار باز شدن به سر میبرید.» پس از ارتداد عبیدالله، همسرش ام حبیبه از وی جدا شد و بعد از مدتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) شخصی را به خواستگاری او فرستاد و او را در حبشه به همسری خود برگزید.[9]
عقبة بن ابی معیط
وی یکی از بزرگان قریش و از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمانان بود. پس از گفتن شهادتین و پذیرش اسلام مرتد گشت و آیاتی از قرآن درباره ارتداد او نازل شد.
ابن عباس میگوید:
«عقبة بن ابی معیط و ابی بن خلف دو دوست صمیمی و بسیار نزدیک بودند. عادت عقبه چنین بود که هرگاه از سفری برمیگشت مجلسی ترتیب میداد و اشراف قومش را دعوت میکرد. با پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز زیاد معاشرت داشت. در برگشت از یکی از سفرها مهمانی و غذایی ترتیب داد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نیز به این مهمانی دعوت کرد. هنگامی که غذا آماده شد پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من از غذای تو نمیخورم مگر به یگانگی خدا و نبوت رسول او شهادت دهی. عقبه گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله. خبر به دوستش ابی بن خلفه رسید؛ ابی به او گفت: ای عقبه، آیا ازدینت منحرف شده ای؟ او گفت: به خدا سوگند من منحرف نشدم ولکن مردی بر من وارد شد که حاضر نبود از غذاین بخورد جز این که شهادتین را بگویم و من از این شرم داشتم که او بدون این که از غذای من خورده باشد از سر سفره من برخیزد، از این رو شهادتین را جاری ساختم و او از غذایم تناول کرد. ابی گفت: من از تو هرگز راضی نخواهم شد مگر این که بروی و در برابر وی بایستی و به صورت او آب دهان بیندازی، عقبه این کار را کرد و مرتد شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: تو را در خارج مکه ملاقات نخواهم کرد مگر سرت را بالای شمشیر ببرم.»
عقبه در جنگ بدر شرکت کرد و به اسارت مسلمانان درآمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور داد او را به قتل برسانند. از اسرای بدر تنها درباره عقبه و یک نفر دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور کشتن داد. ابن ابی خلفه نیز در جنگ احمد کشته شد. آیات 26-27 سوره فرقان درباره این دو نفر نازل شد:
«وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً، يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً، لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً؛[10] روزی که ستمکار دست خود را از شدت حسرت به دندان میگیرد و میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی را برگزیده بودم؛ ای وای بر من، کاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نکرده بودم. او مرا از حق گمراه ساخت پس از آن که حق به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه خوار کننده انسان است.»
عقبة بن ابی معیط- عیاش بن ابی ربیعه- ابی جندل بن سهیل- ولید بن مغیره- قیس بن الفاکة بن مغیرة- عبدالله بن سعد ابی سرح - حارث بن سُوید، مقیس بن صُبابه، عبدالله بن خطل، بشیر بن أبیرق- مسیلمة بن حبیب- اسود العنسی، طلیحة بن خویلد.
برگرفته از تحقیق پایانی مریم سمیعی منش
[1] - جعفر، صادقی فدکی ، ارتداد بازگشت به تاریکی، چاپ پنجم، قم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1389.
[2] - مائده (5)، آیات 27-30.
[3] - مائده (5)، آیه 30.
[4] - محمدبن یعقوب، کلینی، الکافی، ج 8، قم، دارالحدیث، 1387، ص 113.
[5] - عبدالحسین، شبستری، فرهنگ و معارف قرآن، ج 2، قم، بوستان کتاب، 1385، ص 359.
[6] - طه (20)، آیات 95-96.
[7] - محمد حسین، طباطبایی،المیزان، ج 14، ص 195.
[8] - ابوعلی الفضل بن الحسن، طبرسی، مجمع البیان، ج 9، چاپ اول، تهران، نشر فراهانی، 1350، ص 630.
[9] - جعفر، صادقی فدکی، همان، ص 98.
[10] - فرقان (25)، آیات 27-29.
رسانه در تفکر دینی
رسانه در جوامع اسلامی به ویژه جمهوری اسلامی، مفهومی فراتر از ابزاري ارتباطی دارد. کارکرد رسانهها در اینگونه جوامع به دلیل ارزشها و هنجارهای دینی حاکم، از یک سو و نوع ارتباط آنها با منابع پیام و حتی نوع پیامی که منتقل میکنند از سوی دیگر، با دیگر جوامع متفاوت است. به عبارت دقیقتر، مفهوم رسانه در جوامع اسلامی با دیگر جوامع تفاوت و شباهت دارد. تفاوت مفهوم آنها به این دلیل است که جوامع اسلامی، رسانههایي مانند مسجد، حسینیه و تعزیه در اختیار دارند که دقیقا در جوامع دیگر به همان شکل و شمایل وجود ندارد. تشابه آنها نیز از این رو است که رسانههای جدید ارتباطی مانند رادیو، تلویزیون، ماهواره، موبایل و اینترنت امروزه در همه جوامع وجود دارد. در جوامع اسلامی نيز رسانههای مرتبط با مسائل دینی، اهمیت و احترام خاصی دارند و کارکرد آنها فراتر از رسانههایی است که مشروعیتشان خاستگاه دینی ندارد[1].
رسانهها در جامعه دینمحور مانند جامعهي اسلامی، میتواند بهترین فناوری و ابزار ارتباطی برای فریضه امر به معروف و نهی از منکر باشد؛ زیرا با بهرهمندی از قابلیتهای خود این امکان را دارد كه معروف را طراحی کند، به تصویر بکشد، معرفی کند و حتی امر به آن را نیز انجام دهد؛ یعنی هر دو نقش ساخته شدن و مشهور شدن و همچنین نقش اعمال کنترل غير رسمی را در کنار هم ایفا کند[2].
در رسانههای اسلامی، مبنای همه کارکردها آموزههای دیني است و اگر دین به معنای راه و رسم زندگی دانسته شود، هیچ امری خارج از دین معنا ندارد. در این معناي اعم، اگر علوم اسلامی به معناي علوم مورد نیاز جامعه اسلامی در نظر گرفته شود، آنگاه نشریههای هنری و ورزشی را نیز میتوان در معنای علوم دینی جای داد و گفت در کشور اسلامی، هدفها و برنامهها باید حول محور دین به معنای عام آن شکل بگیرد[3].
از سویي دین معنای خاصي نیز دارد؛ مانند مناسک، احکام، معارف و اخلاق دینی. رسانه در این بخش هم میتواند با پژوهشها، اولویتبندیها و سیاستگذاریهای مناسب، پاسخگوی نیازها و سلیقههای گوناگون مخاطبان خود باشد. بدین صورت، به نیازهای تخصصی مخاطبان و نیازهای عمومی آنها در قالب شادی، غم، داستان، سریال و نظایر آن پاسخ داده ميشود[4].
برگرفته از تحقیق پایانی سرکار خانم سمیرا صادق پور
[1]. جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات دین و رسانه: رسانه دینی و دین رسانهای، چاپ اول: مرکز پژوهشهای صدا و سیما، 1390، ص 173-174.
[2]. غلامرضا، خواجهسروری، مرتضی، بیات، سیاستگذاری رسانه مطلوب در جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه دین و ارتباطات، شماره2 ،1396، ص123.
[3]. جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات دین و رسانه: رسانه دینی و دین رسانه ای، همان، ص174.
[4]. میثم، امیدعلی، همان کتاب، ص 121.
تاریخ آغار راهپیمایی اربعین حسینی به سال ۶۱ هجری و تاریخ حادثه کربلا مربوط است. بنا به روایت علما و مورخین بیستم صفر سال ۶۱ هجری قمری، چهلمین روز کشته شدن حسین بن علی (ع) روزی است که سر مقدس امام حسین (ع) در بازگشت اسرای کربلا به تاریخ بیستم صفر به جسد مطهر امام برگردانده شده و با پیکر ایشان دفن می شود. لذا از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، ورود اهل بیت(ع) به کربلا در اولین اربعین حسینی (سال ۶۱ هجری) و دفن سرهای مطهر شهیدان به ویژه سر مقدس امام حسین (ع) در کنار پیکرهای مطهر آنها است.
بر مبنای منابع تاریخی جابر بن عبدالله، نخستین زائر کربلای معلی است که در روز اربعین (به سال ۶۱ هجری) از مدینه به سمت کربلا رهسپار شده است. اقدام تاریخی جابر بن عبدالله را رهبر معظم انقلاب اینگونه مورد توجه قرار داده اند:
«شروع جاذبه مغناطیسی حسینی در روز اربعین است، جابربن عبدالله را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشاند، این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی در دل من و شما هست».
اربعین، چهلمین روز شهادت امام حسین(علیهالسلام) است که جان خود و یارانش را فدای دین کرد. از آنجا که گرامیداشت خاطره شهید و احیاء اربعین وی، زنده نگهداشتن نام و یاد و راه اوست و زیارت، یکی از راه های یاد و احیاء خاطره است، زیارت امام حسین(علیهالسلام) به ویژه در روز بیستم ماه صفر که اربعین آن حضرت است، فضیلت بسیار دارد .
امام حسن عسکری(علیهالسلام) در حدیثی علامتهای «مؤمن»را پنج چیز شمرده است:
پنجاه و یک رکعت نماز، زیارت اربعین، انگشتر کردن در دست راست، پیشانی بر خاک نهادن و «بسم الله» را در نماز، آشکارا گفتن .
خواندن زیارت اربعین در این روز مستحب است که در کتب ادعیه آمده است و از طریق صفوان جمال از امام صادق(علیهالسلام) روایت شده است. زیارت دیگری را جابر بن عبدالله انصاری در این روز خوانده است و متن زیارت به عنوان زیارتنامه آن امام در نیمه ماه رجب نقل شده است.
مورخان نوشته اند که جابر بن عبدالله انصاری به همراه عطیه عوفی، در اولین اربعین پس از عاشورا به زیارت امام حسین(علیهالسلام) نائل آمدند. وی که آن هنگام نابینا شده بود، در فرات غسل کرد و خود را خوشبو ساخت و گامهای کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی (علیهماالسلام) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه …» آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهدا کرد و آنان را هم زیارت نمود.
آیت الله مرعشی نجفی بیست بار پیاده به همراه تعدادی از طلاب که همه از مراجع و بزرگان شدند، به کربلا مشرف شد.
سیدمحمدحسین طهرانی، سید احمد مستنبط، شیخ عباس قوچانی، شیخ حسن نجابت شیرازی و سید عبدالحسین دستغیب و شهید صدر اول و شهید صدر دوم در این پیاده روی شرکت می کردند.
شیخ مرتضی انصاری و میرزا حسین نوری، صاحب موسوعه حدیثی «مستدرک الوسائل» در عید قربان . سیدمهدی بحرالعلوم در دسته عزای «طوریج» شیخ جعفر کاشف الغطاء در یکی از پیاده روی هایش به کربلا، به حضور حضرت ولی عصر(ع) شرفیاب شد و حضرت ایشان را به سینه خویش چسبانده و فرموده است: «خوش آمدی ای زنده کننده شریعت ما».
ثواب قدم های برداشته شده در راه زیارت امام حسین(ع)
ائمه هدی(علیهم السلام) بارها در روایات خود، پیاده روی به سمت حرم امام حسین(علیه السلام) را توصیه کرده اند و برای هر قدمش اجر و مغفرت ویژه ای در نظر گرفته اند.
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا حُسَیْنُ! مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ص إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً؛ حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص یُقْرِوُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَى .
از حسین بن ثویر روایت شده که امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
ای حسین! کسی که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام) باشد؛ اگر پیاده رود؛ خداوند منّان به هر قدمى که برمى دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى فرماید؛ با رسیدن به حرم دوست، از رستگاران می شود تا زمانى که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مى دهد؛ با انجام اعمال زیارت، از فائزان می شود تا وقتى که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب مى فرماید؛ هنگام بازگشت ندا می رسد که بخشیده شدی تا زمانى که اراده مراجعت نماید در این وقت فرشته اى نزد او آمده و مى گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به تو سلام می رساند و خطاب به تو مى فرماید: از ابتدا عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشته ات آمرزیده شد.
کسی که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین بن علی(علیه السلام) باشد؛ اگر پیاده رود؛ خداوند منّان به هر قدمى که برمى دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى فرماید
فائزان، همنشینان معصومین(علیهم السلام) هستند
در این روایت دانستیم که ابتدا زائر حرم امام حسین (علیه السلام) به مقام رستگاران و سپس به مقام فائزان می رسد. تفاوت این دو مقام در این است که فوز یا رستگاری عملی یک مرحله بالاتر از فلاح یا رستگاری اعتقادی است. اگر کسی فائز شد جایگاهش همنشینی و انس حقیقی با حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) در بالاترین رتبه بهشت است و کوتاه ترین راه فائز شدن، این است که محبت امام حسین در دل انسان بتابد.
بدنت را خرج امام حسین(علیه السلام) کن
امام صادق(علیهالسلام) فرموده است:
من خرج من منزله یرید زیارة قبر الحسین بن علی(علیهالسلام) ان کان ماشیا کتبت له بکل خطوة حسنة و محا عنه سیئة…» ؛
هر کس به قصد زیارت امام حسین(علیهالسلام)، پیاده از خانهاش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، برای او حسنهای مینویسد و گناهی از او میزداید