الف- پوشش و حجاب در اديان پيش از اسلام
اديان الهي از آنجا كه براي تربيت وهدايت بشر تشريع شده اند در بردارنده بهترين وكاملترين دستورها براي تعالي وتكامل انسان هستند. با مطالعه كتب تاريخ اديان و نيز كتب متعدد اديان آسماني وحتي آيين ها مي توان به وجود حجاب وضروري بودن آن نزد اديان پيش از اسلام پي برد. لازم به ذكر است در مواردي از بررسي نوع پوشش مردم يك عصر ونيز هنجارهاي موجود در جامعه مشخص ميشود كه نوع رفتار بومي وعرفي مردم با آنچه دين تشريع نموده هماهنگ است ودراين صورت مي توان رفتارهاي ظاهري مردم را ملاك باورهاي ديني دانست.
1/الف - دين زرتشت
گفته شده دردين زرتشت، پوشاندن صورت معمول نبوده ولي پوشش موي سر وداشتن لباس بلند وشلوار و چادر رايج بوده است. درواقع لباس با كيفيت خاصي براي حجاب زنان دردين زرتشت تشريع نشده وآنچه در متون ديده ميشود رواج لباس بلند، شلوار، چادر يا سدره بوده كه مورد تقرير و تنفيذ قرار گرفته است.
ويل دورانت مي نويسد: «روش عملي زنان زرتشتي و جامعه زرتشتيان، لزوم پوشاندن موي سر در مراسم عبادي وحرمت نگاه به زنان وپند واندرزهاي ديني نشانگر تشريع حجاب در آيين زرتشت است . وي در اي ديگري نيز آورده است كه :
از آنجا كه محل تولد زرتشت ايران بوده اين دين با فرهنگ ايراني عجين شده؛ دردوره داريوش مقام زن ايراني والا بوده است اما پس از او مقام زن، مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد. زنان فقير چون براي كار كردن ناچار از آمد وشد درميان مردم بودند، آزادي خود را حفظ كردند، ولي در مورد زنان ديگر، گوشه نشيني زنان در حال حيض كه برايشان واجب بود رفته رفته امتداد پيدا كرد وسراسر زندگي اجتماعي آنان را فرا گرفت واين امر خود مبناي پرده پوشي درميان مسلمانان به شمار مي رود. زنان در طبقات بالاي اجتماع جرات نداشتند جز درتخت روان روپوش دار از خانه خارج شوند.
گرچه سخن وي در مورد ريشه حجاب در اسلام، پذيرفتني نيست ولي در آن تصوير تاريخي مناسبي از زنان ايران باستان ارائه شده است.
2/ الف دين يهود
دردين يهود وكتابهاي مربوط به اين دين دستورهاي مستقيمي در مورد پوشش وحجاب ديده ميشود وبه وجوب آن تصريح شده است. دراصول اخلاقي تلمود امده است:
اگر زني به نقض قانون يهود بپردازد، چنانكه مثلا بي آنكه چيزي بر سر داشته باشد به ميان مردم رفت وآمد كند يا در شارع عام نخ بريسد يا با هر سنخي از مردان دردل دل كند ويا صدايش آنقدر بلند باشد كه چون در خانه اش تكلم ميكند همسايگانش بتوانند سخنان اورا بشنوند درآن صورت مرد حق دارد بدون پرداخت مهريه زن خود را طلاق دهد.
ازاين قانون يهودي، هم وجوب حيا در رفتار با مردان وسخن گفتن با آنان استخراج ميشود وهم پوشش كامل (سروبدن) واينكه نپوشيدن سر به عنوان نقض قانون محسوب ميشود.
نقش برجسته اي دريك كنيسه يهودي، زناني را نشان مي دهد كه لباس بلندي پوشيده اند وبا پارچه اي موهاي خود را پوشانده اند ونيز در كتاب مقدس شكل هايي وجود دارد كه چهره زنان يهوديه اهل سوريه را به تصوير مي كشد. دراين نقش ها وتصويرها حجاب زنان يهودي را مي توان ديد.
3 الف - دين مسيحيت
درمسيحيت نيز كه استمرار وتداوم احكام دين يهود بود، حجاب به عنوان حكم الهي مطرح بوده است . دراين شريعت معنويت گرا افزون بر پوشش ظاهري، به عفاف وحيا كه نفساني هستند نيز تاكيد شده است.
پولس رسول كه كتاب وتوصيه هاي او در دنياي مسيحيت لازم الاجرا است معتقد است پوشيدگي داراي دو مفهوم جداگانه است؛ احترام مذهبي ومذهب تفاوت جنسي، او معتقد است به همان مقدار كه پوشيده بودن موهاي مردان بي احترامي به پروردگار است، عريان بودن موهاي زنان هم بي حرمتي است . او مي گويد: «شما را زينت ظاهري نباشد، ازبافتن مو ومتحلي شدن به طلا و پوشيدن لباس، بلكه انسانيت باطني قلبي در لباس غير فاسد، روح حليم وآرام است كه نزد خدا گرانبهاست».
بنا به گفته مادام ژان ديولافوآ :
خانم هاي عيسوي در موقع بيرون آمدن از خانه چادري دارند كه «ايزا» نام دارد . اين چادر از ابريشم الوان است كه با مفتولهايي از سيم وزر تزئين شده وسر تا پايشان را مي پوشاند. خانمهاي جوان كلاه بدون لبه چين داري بر سردارند كه زردوزي شده وشرابه هايي دارد، زنان مسن كلاه خود را با پارچه هاي ابريشمي مي پوشانند كه يك گوشه آن برروي پيشاني افتاده است ومادران و دختران همه دامن هاي بلند ونيم تنه مخمل دارند . دركليسا زنان سر را با دستمال ابريشمي بزرگي مي بستند ولباسهاي ابريشمي برتن ميكردند كه به شكل «زدنگ» بلندي بود. لباس آنها روز يكشنبه هميشه آراسته وموزون بود قسمت زيرين صورت را با پارچه سفيد ضخيمي ميپوشاندند واين كار را هنگام خروج از خانه انجام ميدادند ولي به محض اختيار نمودن شوهر مي بايست درخانه نيز اين كار را انجام دهند. روپوشي از چلوار سفيد روي لباس برتن ميكردند كه هنگام رفتن به كوچه وكليسا مورد استفاده قرار مي گرفت.
ب- حجاب و پوشش در اقوام پيش از اسلام
1/ ب - هند
«رسم حجاب يعني پرده نشيني و مستوري وانزواي زنان شوهر دار با ايراني هاو… به هند آمد وازاين رو شمال اين كشور سخت تر ومحكم تر از جنوب بودند شوهران هندي براي حفظ زنان، چنان پرده پوشي را گسترش دادند كه يك زن نجيب ومحترم مي توانست روي خود را فقط به شوهر وپسرانش نشان دهد ودر ملا عام بايد با روبنده وبا سنگيني آمد وشد كند وصورتش را پوشيده دارد ، حتي پزشك معالج اگر مي خواست نبض بيماري را بگيرد زن مي بايست پشت پرده بنشيند.
نهرو مي گويد: زنان شرافتمند ومتشخص ومحترم كشمير را از پوشش مناسبي كه داشتند واينكه سر وبدن آنها كاملا پوشيده بود مي شناختند وزنان فاحشه و كم ارزش جامعه را به واسطه برهنه بودن سر وقسمت هايي ازبدن آنها، دراين كشور پرده وحجاب نشانه موقعيت وامتياز اجتماعي ميباشد.
2/ب- اروپا
ويل دورانت مي گويد: « بالاتر از سرزمين ارمنيان ودركنار درياي سياه “سكاها” بيابانگردي ميكردند آنها مردم وحشي ودرشت اندام قبايل جنگي نيمه مغول ونيمه اروپايي بسيار نيرومندي بودند كه در ارابه به سر مي بردند وزنان خود را سخت در پرده نگاه مي داشتند».
درزمان فيليپ دوم در اسپانيا عفاف وعصمت زنان نه تنها به وسيله مذهب و قانون، بلكه بوسيله شرافت حفظ ميشد،زنان عفيف دور از مردها غذا صرف ميكردند وبندرت همراه آنان در انظار ظاهر ميشدند وهنگامي كه از خانه قدم بيرون مي نهادند دركالسكه هاي دربسته مينشستند.
زنان يوناني حجابي داشتند كه در جزيره “خيوس” تا مدت ها رواج داشته است، اغلب مورخين يوناني از حجاب زنان صحبت كرده اند؛ از جمله نوشته اند كه دختر پادشاه يونان حجاب داشته ومقابل دو چشم او، دو سوراخ وجود داشته براي آنكه چشم ها بتوانند ببينند.
3/ ب - ژاپن
درژاپن مردان وزنان از لباسهاي گشاد وبلند استفاده ميكردند، قبل از دهه 1860 تقريبا همه مردم ژاپن انواع لباس هاي بومي خود را به تن ميكردند، لباس بومي آنها اساسا همان «كيمونو» بود كه عبارت بود از يك پيراهن بلند وگشاد كه روي آن يك كمربند پهن بسته ميشد.
4/ ب - عرب قبل از اسلام
هنگامي كه از عرب عصر جاهلي سخن گفته ميشود نمي توان مردمي جدا از پيكره جامعه موجود آن زمان را تصور نمود بخشي از مردم جاهلي از پيروان آيين يهود بودند ازاين رو پوشش وحجابي متناسب با دين خود داشتند، اما درجاهليت عرب، حجاب وجود نداشته و بوسيله اسلام حجاب دربين اعراب پيدا شده است.
درجريان نبرد خيبر صفيه دختر حُي بن احطب به اسارت مسلمانان درمي آيد وپس از آن افتخار همسري پيامبر (صلي الله عليه وآله) را مي يابد ومي گويد: « درحالي كه برسرم پوششي داشتم مرا نزد رسول خدا بردند».
5/ ب - ايران
درنقش برجسته هايي كه در نينوا يافت شده است چهره ي زنها به ندرت ديده ميشود درحاليكه لباس مردان فراوان به چشم مي خورد به موجب قانوني كه 1200 سال پيش از ميلاد وضع شده بود زنان شوهر دار آشوري درملا عام نقاب به چهره داشتند، تن پوش آزاد مانند تنپوش مصري ها، آشوري ها، رومي ها ويوناني ها نشانه اي از بزرگي وتمدن در آن دوره بوده است وتن پوش چسبان نوعي توهين وبي تمدني تلقي شده است.
دربين النهرين شكل لباس زنان مشابه مردان بود با اين تفاوت كه در لباس آنها از پارچه هاي عريض تر و بلندتري استفاده ميشد.
ويل دورانت مي گويد« تجليلات پوشش در ميان زنان ايراني چنان چشمگير است كه برخي تمدن نگاران وانديشمندان ايران را منبع اصلي ترويج حجاب معرفي كرده اند».
پس از فتح ايران توسط عمر، دختران كسري پادشاه ايران حتي پس از اسارت و عليرغم فريادهاي خليفه وقت عمر، حاضر نشدند روپوش صورت خود را بردارند. زکیه ستودگان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها
ام البنين، كرمانشاهيان، مجموعه مقالات حجاب، مقاله: گرايش به حجاب وبرداشت از آن، شيراز، نويد،1378، ص 312.
- علي، محمدي آشنايي، حجاب در اديان الهي، بي جا، اشراق، 1375، ص 81- 82.
- ويل، دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه: احمد آرام وديگران، تهران، انتشارات علمي وفرهنگي، 1372، ج 6، ص 7.
- همان، ج 1 ، ص 552 .
- همان، ج 3، ص 461.
- مجموعه مقالات حجاب، همان، ص 316.
- كتاب مقدس، ص 277.
- ژان، ديولافوآ، ايوان كلاه شوش، ترجمه علي محمد همايون، تهران،دانشگاه تهران، 1371، ص 60- 62 . ر.ك: مجموعه مقالات حجاب، ام البنين كرمانشاهيان، ص 316.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ص 565. / ر. ك: مجموعه مقالات حجاب از ديدگاه اديان، سوسن فولاد فر، شيراز نويد، 1378، ص189.
- جواهر لعل، نهرو، زندگي من، تهران ،اميركبير، 1361، ج 1، ص 41.
- موسسه خيبر، حريم ريحانه 2، بي جا، موسسه فرهنگي خيبر،بي تا، ص 3.
- ويل دورانت، همان، ج 7، ص 67.
- حسن، صدر، حقوق زن در اسلام واروپا، بي جا، سازمان كتاب هاي جيبي، 1342، ص 49.
- سوسن ، فولاد فر، همان، ص 90.
- مرتضي، مطهري، مساله حجاب، تهران، نشر صدرا، 1370، ص 5.
- محمد بن عمر، الواقدي، المغازي، بي جا، دانش اسلامي، 1405ق، ج 2، ص 675.
- موسسه خيبر، همان، ص 13.
- آزيتا، مصباح، پوشاك بين النهرين ومصر باستان، بي جا، نشر انديشه نو، بي تا، ص 84.
- ويل دورانت، همان، ج 2، ص 78.
- موسسه خيبر، همان، ص 11.
آخر الزمان، اصطلاحی است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معنای آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایی قیامت.
اصطلاح آخر الزمان در گفتارهای ادیان آسمانی و روایات اسلامی مطرح شده است و مراد از آن، روز پایانی عمر دنیا (معنای لغوی) نیست، بلکه مراد از آن، دوره زمانی ویژه ای است که به گونه ای معنای آخر بودن را دارد. اصطلاح آخر الزمان به سه دوره اطلاق شده است؛
1- دوره پیامبر خاتم (ص) که از بعثت آن حضرت تا قیامت را شامل می شود. در این صورت آخر الزمان، به این معناست که بعد از آن بزرگوار، پیامبر و شریعت دیگری نخواهد آمد و این دوره، دوره آخرین شریعت است.
2- دوره غیبت و سال های پیش از ظهور که آخر الزمان طبق این معنا، پایان دوره ظلم ها و فسادها و حکومت های غیر الهی است و با ظهور حضرت مهدی علیه السلام، مظاهر شرک و ظلم و فساد از بین می رود.
3- دوران ظهور و زمان تشکیل دولت عدل الهی حاکمیت، تا آخر عمر دنیا برقرار می ماند و دیگر از بین نمی رود. در روایتی پیامبر (ص) به دختر بزرگوارش فرمود:
«وقتی دنیا هرج و مرج شود و فتنه ها آشکار گردد و راه ها بسته شود و عده ای، عده دیگر را فریب دهند، خداوند کسی را که دژهای گمراهی را فتح می کند، بر می انگیزد و او در آخر الزمان، دین را برپا می کند.»
با مراجعه به روایات، معلوم می شود یکی از معانی آخر الزمان، دوران غیبت امام دوازدهم علیه السلام است به ویژه سالهای پیش از ظهور آن حضرت که فتنه ها و مشکلات به اوج خود می رسد.
از روایات فراوانی که از قیام مهدی علیه السلام در آخر الزمان، خبر می دهد، نیز روایاتی که در وسائل الشیعه، ج 16، ص 244 و بحارالانوار، ج36، ص 325 و مستدرک الوسائل، ج2، ص 267 آمده است، می توان این نکته را فهمید. در روایتی با صراحت به دوران غیبت اشاره شده است:
یا علی اعجب الناس ایمانا و اعظمهم یقیناً قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی و حجب عنهم الحجه فأمنوا بواد علی بیاض؛ ای علی! عجیب تر ین مردم در ایمان و بزرگترین آنان در یقین، گروهی هستند که در آخر الزمان هستند، پیامبر را ندیده اند، امام آنان نیز در غیبت است و آنان به نوشته ای ایمان می آورند.
با توجه به این روایات می توان گفت روایاتی هم که نشانه های مختلفی برای آخر الزمان بیان کرده است، به دوران غیبت و ما قبل ظهور اشاره دارد.
سمیه رضا زادگان
چکیـده تحقیق پایانی
این تحقیق به بررسی حقیقت جهانی شدن می پردازد. که دربارة آن تعریف های زیادی بیان شده و بهترین آنها این است که جهانی شدن به معنای گردش آزاد اطلاعات در سراسر جهان و گسترش روابط فرهنگی و اقتصادی جوامع و شکسته شدن مرزها و شکل گیری هویت های جدید می باشد. برخی پیشینة آن را با پیدایش نخستین تمدن های بشری همزمان دانسته و به حدود سه هزار سال قبل بر می گردانند. جهانی شدن دارای ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی ـ اجتماعی و علمی و فناوری است که با اهدافی چون رفاه بیشتر، تقسیم کار بهتر، رفع فقر و نابرابری پا به عرصة بین الملل نهاده و ویژگی هایی چون فرهنگ واحد، ایدئولوژی واحد، ارتباطات و اقتصاد جهانی دارد. ارزان شدن و به روز شدن آموزش فراگیر علمی و کوتاهتر شدن مسیر و کم شدن هزینة تولید از آثار جهانی شدن و نبود رهبری واحد و تأثیر گذار در جهان و فزونی رقابت ها از پیامدهای آن می باشد. بنابراین غربی ها با ابزارهای مختلفی در پی رهبری جهان و تشکیل حکومت واحد هستند ولی بخاطر اختلافاتی که دارند و شعارهای متضادی که می دهند بشر را دچار سردرگمی می کنند تا این که به ادیان الهی روی می آورند و چون اسلام آیین تمام مردم جهان است می تواند جوابگوی آنها باشد، زیرا یکی از برنامه های ائمه (ع) تأسیس حکومت اسلامی واحد بوده است که با انقلاب جهانی حضرت مهدی(ع) محقق می شود و به گسترش عدالت، مساوات، رشد عقلانیت و رفاه جهانی می انجامد.
کلید واژه ها: جهانی شدن، سیاست، تمدن، هویت، مارکسیسم، کاپیتالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، جنگ سرد، دولـت ـ ملت، مدرنیتـه، مدرنیسم، لیبـرالیسم، سکولاریسم، فردگـرایی، اومانیسم، نئومـارکسیسم، امپـریالیسم،پست مدرنیسم، امپریالیسم فرهنگی، پلورالیسم، تساهل و تسامح، ایدئولوژی، مافیا، تروریسم، جامعه ملل، استعمار، جهان سوم، تک قطبی، مهدویت.
مریم ایوبی
آرامش در لغت به معنای راحتی و سکون و در اصطلاح حالتی از فراغ بال و احساس راحتی است در قرآن کریم کلمات مختلفی است که به معنای آرامش به کار برده شده است. از جمله سکینه، طمأنینه، أمن، لا خوف علیهم و لا هم یحزنون سلام و … از آنجا که آرامش گم شده بشریت است برای به دست آوردن آن از راه های گوناگونی استفاده می کنند بنابراین، آرامش به دو نوع منفی و مثبت تقسیم شده است.
آرامشی که ازوسیله های منفی مثل تجملات ، ثروث اندوزی، اعتیاد، قرص های روان گردان و… به دست می آید یک آرامش موقت و زیان آور است که نه تنها آرامش واقعی را به همراه ندارد بلکه اضطراب را بیشتر می کند. در مقابل آرامش های مثبت، آرامش هایی است که از راه های سفارش شده از پیامبران و ائمه (ع) و بزرگان و عالمان است. راه هایی که سعادت بشر را به همراه دارد. مانند: به دست آوردن اخلاق نیکو، ورزش، به طبیعت رفتن و … و همچنین عوامل معنوی که در قرآن به آن سفارش شده است، كه اين نوشتار به بررسي اين عوامل در دو دسته، عوامل اعتقادي و عوامل عبادي در قالب 3 بخش: مفهوم و اهميت آرامش، عوامل اعتقادي و عوامل عبادي مي پردازد. روش اين تحقيق علمي و مطالب آن به صورت كتابخانه اي جمع آوري شده است. از مهمترين منابع آن كتب تفسيري چون الميزان، نمونه و … مي باشد.
واژگان كليدي: آرامش، سكينه، طمأنينه، أمن، قرآن.
محقق: اعظم فربود
نحوه پيدايش وافول مرجئه
اين فرقه با عقايد خاصشان مولود اوضاع سياسي واجتماعي قرن اول هجري درپس رويدادهاي سياسي در جامعه اسلامي وروي كار آمدن بني اميه ودر جريان اختلاف ميان علي و معاويه پديد آمد كساني ادعا كردندكه حقيقت برايشان مشتبه شده است.
مرجئه نيز مانند ساير فرق در آغاز، صورت و شكل كاملا غير مستقل داشتند اما بزودى بر حسب معمول به بحث و امور نظرى پرداختند و سه موضوع كلى را محور تفكرات خويش قرار دادند: ايمان، كفر، تشخيص مؤمن از كافر
از لحاظ علم الحديث علت پيدايش اين فرقه اختلاف مسلمانان بر سرمساله ايمان ومعناي آن بوده است ؛چرا كه در اين مساله كه آيا اعمال جزو ايمانست يا نه؟ اينگونه تفسير كرده اند كه : چون در اكثر احاديث راجع به حياء وارد است كه «انه من الايمان» محدثين چنين تصور كردند كه در حقيقت ايمان، اعمال هم داخل است، ليكن اهل نظر كه امام ابو حنيفه پيشرو آنهاست در اين قسمت اختلاف كرده بين اعتقاد و عمل تفريق قائل شدهاند، محدثين اسم اين فرقه را مرجيه گذاردهاند
اما بدون شك پديدار شدن اين فرقه بيشتر منوط به عوامل سياسي است تا عوامل كلامي وحديثي! اما در باب اينكه اصل و آغاز مذهب مرجئه از كجا و توسط چه كسى بوده، چندان سند معتبرى در دست نيست.
اما مطالب زير تا حدودى پرده از روى اين مذهب بر مىدارد:
ابن ابى الحديد، در ارزيابى مذهب ارجاء از لحاظ دينى- سياسى مطالبى آورده، از جمله مىگويد: شيخ ما ابو عبد اللّه اسكافى (وفات، 240 ه. ق.) گفته است:
نخستين كسانى كه به ارجاء محض قائل شدند معاويه و عمرو عاص بودند، زيرا معتقد بودند كه با وجود ايمان، معصيت زيان ندارد، و از اينجا بود كه وقتى كسى او را گفت: «با كسى جنگيدى كه او را نيك مىشناختى (يعنى با على u) و مرتكب كارهايى شدى كه [زشتى و نادرستى] آنها را مىدانستى.» معاويه در جواب او گفت: به قول خداى تعالى واثق بودم كه مىگويد :«إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً» (زمر، 39/ آيه 53) خداى تعالى همه گناهان را مىبخشد. پسرش يزيد نيز در مجلس شام، همين استدلال را در جواب امام سجّادuكرد.
و نيز ابن ابى الحديد از «ابو الهذيل» (وفات، 226 ه. ق.) نقل مىكند كه مىگفته است «اگر مذهب ارجاء نبود، كسى در روى زمين بر خدا عصيان نمىورزيد … زيرا بيشتر عاصيان بر رحمت خدا اعتماد كردهاند!»
اما آنچه كه اكثر مورخين درمورد نحوه ظهور مرجئه به صورت يك فرقه مستقل و سياسي آورده اند آنست كه كشته شدن عثمان بن عفان و به دنبال آن اختلافات امت فرصت گفتگو و رقابت مسالمت آميز درخلافت را پايان داد و به كشمش و ستيز مسلحانه براي به دست آوردن خلافت انجاميد ؛خوارج و شيعيان ،نيرومندترين و استوارترين فرقه ها بودند.سخت گيري آن ها در باورهاي ديني و سياسي اشان وتند روي برخي از ايشان در اين باورها ،موجب ظهور مرجئه گشت
در اخبارگروهي از صحابه آمده است كه آن ها نخستين كساني بودند كه به كناره گيري از فتنه ها گرايش يافتند و قائل به ارجاءشدند ؛آن ها مواضع خود را با احاديث فراواني كه ازپيامبرr شنيده بودند ،توجيه مي كردند .هم چنين در اخبار اين گروه آمده است كه ايشان از ورود به كشمكش هاي سياسي كه در پايان روزگار عثمان بن عفان انتشاري گسترده يافت خودداري كردند و بعد از كشته شدن او دامن خويش از فتنه ها كشيدند و از علي و معاويه دوري گزيدند و هيچ يك از آن دو رابر ديگري ياري نرساندند .
از جمله ايشان سعدبن ابي وقاص زهري بود كه بنا بر مشهور درسال پنجاه وپنج وفات يافته است.او در مورد فتنه مي گفت :
«گمان نمي كنم حق به پيراهن خودم بيش از حق من به خلافت باشد ،من جهاد كرده ام ،پس با جهاد آشنايم واگر مردي بهتر از من يافت شود ،نفس خود را نمي نكوهم .من جنگ نخواهم كرد مگر آن كه شمشيري براي من بياوريد ،كه دو چشم ،يك زبان و دولب داشته باشد و بگويد اين مومن است وآن ديگري كافر.»
سعد در پاسخ معاويه به هنگام تشويق وي در خونخواهي عثمان چنين نوشت :اما بعد، همانا عمر در شورا تنها قريشياني را وارد كرد كه خلافت را براي او روا مي شمردند.پس هيچ يك از ما در خلافت سزاوارتر از ديگري نبود مگر كسي كه بر خلافت او همداستان مي شديم و دراين ميان ،همه آنچه را ما داشتيم ،علي داشت، اما آنچه او داشت ،ما نداشتيم و اين همان بود كه در آغاز ما را خوش نيامد ودر پايان ،ما او را نا خوش داشتيم واگر طلحه و زبير در خانه اشان مي ماندند براي آن دو نيكوتر بود و خداوند ام المومنين را براي آنچه كرد ببخشايد.
نظير اين چنين اتفاقات وگفتگوهاي درمورد مورد اسامه ابن زيد حارثه كلبي ،ابوقتاده ،ابوبكره نفيع بن حارث ثقفي و محمد بن مسلمه انصاري و عبدالله ابن عمر نيز آمده است كه عمده ترين دليل آن ها در دو استدلال خلاصه مي شد:
1.حديثي از پيامبر اكرمrكه طبق آن نقل مي كنند(راوي اين حديث زيدابن مسلم عدوي است)پيامبرr به محمدابن مسلم شمشيري داد و فرمود :
«اي محمد بن مسلمه ! با اين شمشير در راه خدا جهاد كن تا زماني كه ببيني مسلمانان به دوگروه تقسيم شده اند و يكديگر رامي كشند ،دراين هنگام شمشير خودرابرسنگ بزن و بشكن و درپي آن زبانت ودستت را نگاه دار تا تو را مرگي چاره ناپذير در رسد يا دستي رباينده از ميانت بردارد .»كه اتفاقا مسلم در قضاياي عثمان دقيقا همين كار را كرد و احاديث ديگري با اين مضمون!
2.اين استدلال كه ما دربرابر كسي كه لا اله الا الله مي گويد نمي جنگيم و درفتنه وارد نمي شويم. ابراهيم تيمي نقل مي كند كه اسامه ابن زيد گفته است :«هرگز باكسي كه لااله الا الله بگويد نخواهم جنگيد» سعدابن مالك نيز گفته است :«به خدا سوگند من هرگز باكسي كه لااله الا الله بگويد نخواهم جنگيد» كه اتفاقا همان جا مردي در پاسخ به اين دو گفت: آيا خدا نفرموده است كه: « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ بقره/193»!
تاريخ اين چنين افرادي را با عنوان قاعدين مي شناسد كه مسلما از بنيان گذاران مرجئه و حتي بعضي آن ها را از بانيان معتزله نيز مي شمارند؛ چرا كه آنان با كناره گيري خود به نحوي از قضاوت صريح درباره جنگ هاي امام عليrخودداري كردند .اين مساله اي است كه درمورد معتزليان نخست مانند عمروبن عبيد و واصل درست است .اما در قياس با مرجئه نيز بايد گفت ،آنان نيز ازآن روي كه از قضاوت صريح درمورد امام علی و دشمنانش خودداري مي كردند ،مي توانستند درامتداد جريان قاعدين باشد ، اما از اين حيث كه به سرعت، همان مبنا سبب ايجاد يك جريان كلامي تحت عنوان مرجئه يامعتزله شده باشد ،مي بايد قدري تامل كرد.
پس با توجه به مطالبي كه گفته شد ريشه مرجئه به وقايع زمان خلافت عثمان برمي گردد.عده اي كه چه با قصد وچه بي قصد در مورد قتل عثمان به نتايج اقناع كننده اي حداقل براي خويش دست نيافتند و درمورد امام علي و امامت ايشان هيچ نظري ندادند و عملاً ازحمايت امامu دست برداشتند .
رضوی