انقلاب اسلامی، حرکتی است بنیادی و ژرف، به سوی ارزشهای اسلامی و حاکمیت دین. در این انقلاب مبارزه هدف نیست، بلکه وسیله ای است برای رسیدن به تحقق و عینیّت بخشیدن ارزشهای دینی در میدان عمل و اجرا.
شعار مردم که از شعور آنان بر می خاست نیز این بود: (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی). در واقع مردم در راهپیماییهای باشکوه و تظاهرات سراسری، به طور طبیعی، به اسلام و حکومت اسلامی رأی داده بودند و احتیاجی به برگزاری رفراندم نبود. اما برای اثبات این حقیقت از لحاظ حقوقی و سیاسی در سطح جهان، امام خمینی به دولت موقت مأموریت داد که زمینه برگزاری رفراندم را فراهم سازد تا مردم شِکل نظام اسلامی را برگزینند. و آنان نیز برگزیدند: (جمهوری اسلامی) نه یک کلمه کم نه کلمه زیاد.
گروهها و افرادی که در جهت (نفی اسلامیت انقلاب) حرکت می کردند، دست به کار شدند و با جوّسازی و ایجاد شک و تردید و ترسیم آینده مبهم و نامعلوم از حاکمیت اسلام، می خواستند درصد آرای مردم را پایین بیاورند، تا بتوانند نام دیگری بر آن نهند: جمهوری دموکراتیک یا… از تریبونهایی که در اختیار داشتند، گفتند:
(با آن که مذهب اسلام و به خصوص آیین شیعه و روحانیون… سلسله جنبان این نهضت عظیم اجتماعی است و با آن که رهبری و پیشوایی انقلاب در دست بزرگمردی است روحانی، به بیراهه خواهیم رفت اگر این انقلاب ملی و ضداستعماری را صرفاً یک جنبش مذهبی بدانیم39.)
یا:
(برای م، اصول مذهبی و مسلکی هدف نیست، بلکه وسیله رهایی از استبداد و فساد و اختناق و وابستگی از نفوذ بیگانگان است40.)
یا:
(اگر ما فکر می کنیم تمام مسائل سیاسی و اقتصادی و قضایی را می توانیم در قالب اسلامی بسازیم… این امر، در شرایط حاضر، نه مقدور است، نه ممکن و نه مفید41.)
یا:
(آیا ایران، می تواند با یک حکومت اسلامی اداره شود42.)
گروهی، با اظهار نگرانی از کلمه (اسلامی)، به دنبال واژه (نهضت)، عنوان (جمهوری اسلامی) را مجهول مطلق نامیدند43 و با اعلام خطر و هشدار، نوشتند:
(فاجعه پس از انقلاب، در راه است44.)
هر چه بر زمان انتخابات و رفراندم، برای تعیین شکل و قالب نظام نزدیک تر می شدیم، تلاش برای دلسرد کردن مردم، از راهی که در پیش گرفته بودند و به انحراف کشاندن آنان، بیشتر می شد:
(اگر آمادگی ندارید، ملت را به بیراهه نکشانید45.)
(جهنم تاریک، به نام اختناق46.)
(انقلابیون ایران، سانسور را در جنین خفه کنید47.)
(به دهان هیچ کس نباید قفل زد48.)
(چو ایران نباشد، تن من مباد49.)
در برابر این حمله سنگین و همه جانبه جبهه قوی ضدانقلاب وابسته، امام خمینی و روحانیت راستین، با تمام توان از اسلام و اسلامیت انقلاب دفاع کردند و رشته های وابستگان را پنبه کردند:
(بعضی از اشخاص خیلی مبتذل از خارج آمدند و این جا صحبت می کنند … که اسلام نمی شود پیاده شود. خوب، غلط می کند این، که این حرف را می زند50.)
قضیه چنان حساس بود و دشمن کامل یراق و مترصد تسخیر سنگرها که امام، از طلاب و علمای حوزه های علمیه خواستند که درسها را رها کنند و بروند برای بیدار کردن مردم و دفع ترفند های دشمن:
(دعوت کنند به این که: رأی بدهید به جمهوری اسلامی. این هم، با همین کلمه، نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر. برای این که الآن شیاطین افتاده اند، دنبال این که جمهوری محض، همین جمهوری باشد. جمهوری دموکراتیک باشد و از این حرفها51.)
در پی حرکتهای قوی و انقلابی امام، روحانیت به روشنگری مردم پرداخت و با استدلال و منطق، ابهامات را زدود. استاد شهید مطهری، در پاسخ این سئوال که جمهوری اسلامی گنگ و با حاکمیت مردم در تضاد است:
(اشتباه آنها که این مفهوم را مبهم دانسته اند، ناشی از این است که حق حاکمیت ملی را مساوی با نداشتن مسلک و ایدئولوژی و عدم التزام به یک سلسله اصول فکری درباره جهان و اصول علمی درباره زندگی دانسته اند52.)
آیة الله شهید بهشتی نیز، در جواب حسن نزیه که پیاده شدن احکام اسلام را ناممکن و بی فایده و غیرمقدور دانسته بود، با صراحت و قاطعیّت گفت:
(اقلاً بگذارید ماها بمیریم.ماها که از نزدیک در بحثهاتان بوده ایم، دیگر نباشیم بعد بیائید خودتان را به عنوان متولیان انقلاب ایران جا بزنید… امروز روی سخن من با ملت انقلابی ایران است. اعلام می کنم: ملت عزیز انقلابی مسلمان، هشیار باش افراد و گروههایی…. نغمه هایی را آغاز کرده اند که این نغمه ها برای انقلاب ما و انقلاب تو و جهت اسلامی انقلابی تو خطرناک است. آگاه و هشیار و مصمم باش که میدان را برای گسترش این نغمه ها باز نگذاری… اگر بخواهد این اظهار نظره، آغاز یک توطئه باشد هشدار باش می دهیم: ما با همان آمادگی که در طول انقلاب برای شهادت افتخار آمیز در راه خدا داشتیم، در برابر این توطئه ها با همان روحیه، حتی گرم تر و داغ تر و مصمم تر آماده هستیم53.)
————————
. روزنامه (اطلاعات)، 30/10/57.
40 . (همان مدرک)، 25/10/57.
41 . (طلوع و غروب دولت موقت)، احمد سمیعی /37.
42 . (مجله فردوسی)، 21/11/57.
43 . روزنامه (آیندگان)، 17/12/58.
44 . (همان مدرک)، 5/12/58.
45 . (همان مدرک)، 9/11/57.
46 . (همان مدرک)، 8/11/57.
47 . روزنامه (اطلاعات)، 1/12/57.
48 . روزنامه (کیهان)، 16/11/57.
49 . روزنامه (آیندگان)، 13/11/57.
50 . (صحیفه نور)، ج5/138.
51 . (همان مدرک) /147.
52 . (پیرامون انقلاب اسلامی)، شهید مطهری/80، صدرا.
53 . (او به تنهایی یک ملت بود)، مجموعه سخنرانیهای شهید بهشتی، دفتر اول/312، بنیاد شهید.
چرا به امام رضا (ع)شمس الشموس مي گويند؟
ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ داراي القاب زيادي هستند، اکثر القاب آنها در روايات آمده که بيشتر اين، القاب از نظر مردم ناشناخته مانده است؛ مثلا امام رضا ـ عليه السلام ـ داراي القاب متعددي هست «رضا، صابر، رضي، وفي و رضا از همه القاب آن حضرت مشهور تر است.[1]
و امّا بعضي از القاب ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ در روايات و منابع تاريخي نيامده، ولي دربین مردم معروف و مشهور هستند.
با توجه به اینکه حيات پر بار و مبارک امام رضا ـ عليه السلام ـ در دوران خلفاي جور عباسي بوده و به خصوص در دوره مأمون، در عصر مأمون مباحث علمي رونق داشت و مأمون به مباحثي علمي توجه خاص داشت و لذا مجالس مناظرات را فراهم مي کردند و از دانشمندان اديان مختلف دعوت مي کردند تابا هم مناظرات علمي داشته باشند. و از امام ـ عليه السلام ـ نيز دعوت مي کرد، و اين مناظرات در منابع تاريخي موجود است.
با توجه به دو نکته فوق ، حکمت ملقب شدن امام رضا ـ عليه السلام ـ به شمس الشموس نيز روشن مي گردد:
اين تعبير در مورد امام رضا ـ عليه السلام ـ در منابع ادعيه و زيارات آمده است، و حضرت را به اين لقب مورد خطاب قرار داده است: «اللهم صلّ و سلّم و زد و بارک علي السيد المعصوم و الأمام المظلوم و الشهيد المسموم و الغريب المضموم و القتيل المحروم، العالم بالعلم المکتوم بدر النجوم شمس الشموس و أنيس النفوس المدفون بارض طوس…».[2]
پروردگارا رحمت و درود خويش زياد و با برکت قرار بده بر سرور پاکان، پيشوای ستمديده، شهيد زهر و غريب زجر ديده و کشته بي نصيب و عالم به غيب، ماه ستارگان، خورشيد خورشيدها و همنشين جان ها کسي که در سرزمين طوس دفن شده است. بايد علت اين که حضرت را لقب شمس الشموس داده اند از اين باب باشد، که وجود مقدس امام ـ عليه السلام ـ از نظر الهي و ديني خورشيد دين و معارف ديني است يعني امام ـ عليه السلام ـ با راهنمايي و روشنگري خويش مردم را به سوي حقيقت و به سوي سعادت ابدي، دلالت مي نمايد. چنان که اين حقيقت در اهداف همه ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ اعتبار شده است. و در مورد ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ نيز تعبير شمس الشموس به کار رفته است، در دعاي ندبه مي خوانيم: «اين الشموس الطالعة، اين الاقمار المنيرة».[3] کجايند خورشيدهاي فروزان، و در مورد حضرت امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ نيز اين تعبير وجود دارد: «شمس الشموس و انيس النفوس» دليلش اين است که وجود مقدس ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ شمس و خورشيد هستند، زيرا ائمه ـ عليهم السلام ـ دليل و هادي مردم به سوي کمالات و فضائل انساني هستند يعني آنچه که جامعه بشري را پر فروغ مي کند و اثر معنوي در حيات انسان ها قرار مي دهند، همان ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ هستند. و اين حقيقت است که ريشه در قرآن کريم دارد که آيه «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا».[4] به وجود مقدس رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تفسير شده است فرمود منظور از شمس شخص حضرت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است.[5]
درخصوص داده شدن لقب شمس الشموس[6] برای امام رضا (علیه السلام) اگر چه از نظر مردم این لقب معروف است و در زیارت از آن استفاده می کنند،اما از نظر روايات و منابع تاريخي، لقب اختصاصا به آن حضرت داده نشده است، و فقط در مصباح کفعمي اين تعبير آمده است که پيش از اين به آن اشاره شد.علاوه بر اینکه در القاب امام زمان(عج) وزیارت سرداب ذکر شده است[7] ، در میان القاب امیر مومنان(ع) نیز در برخی از منابع ذکر شده است؛[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ دائره المعارف تشیع؛رحیمه محبی.
2ـ دانش نامه جهان اسلامزیر نظر حداد عادل.
پاورقي ها:
[1]. عطاردي، عزيز الله، اخبار و آثار امام رضا(ع)، بي جا، ناشر کتابخانه صدر، بي تا، ج1، ص22.
[2]. کفعمي، تقي الدين ابراهيم بن علي، مصباح الکفعمي، بي تا، بي جا، ص711؛ حسيني اصفهاني، عمادالدين، زندگاني حضرت امام علي بن موسي الرضا(ع)، چاپ دوم، بي تا، بي جا، ج2.
[3]. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، قم، انتشارات آيين دانش، چاپ اول، 1384ش، ص872.
[4]. شمس / 1.
[5]. القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ناشر دارالکتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، بي تا، ج2، ص424.
[6] . این لقب درباره امام زمان (عج) نیز آمده است درزیارت سرداب مقدس؛رک : بحار الأنوار، المجلسي ، ج99، ص:85
[7] . مجلسی ،همان.
[8]. ابن شهرآشوب؛المناقب،ج3،ص283
دو پیشنهاد برای تقویت عزت نفس…
1. کار، وسیله اى براى بى نیازى
برخى نیازمندان چون طبع بلند دارند، همواره مىکوشند خود را بى نیاز نشان دهند و به اصطلاح «با سیلى، صورت خود را سرخ نگه دارند». در مقابل، به افرادى برمى خوریم که با داشتن رفاه و برخوردارى از امکانات مالى، همچنان دست نیاز به سوى این و آن دراز مىکنند.اینان، فرومایگانى هستند که به آسانى، عزت نفس خود را از دست مىدهند و دین و شخصیت خود را مىفروشند.
آیین اسلام به پیروانش دستور مىدهد که هیچ گاه شخصیت والاى خود را به بهاى ناچیز نفروشند و براى به دست آوردن نیازهاى مادى خویش، به سوى این و آن دست دراز نکنند.بلکه با کارورزى و کوشش، اقدام به رفع نیاز خود کنند تا مجبور به زیر پا گذاشتن عزت نفس خود نشوند. به همین دلیل کار و کوشش تا این اندازه در اسلام عزیز برشمرده شده است.
در این باره نوشته اند روزى یکى از دوست داران امام صادق(ع) ایشان را دید که در روزى گرم و سوزان مشغول به کار کردن در مزرعه ی خویش است. جلو آمد و به امام سلام کرد و با دیدن تلاش نفس گیر امام در کار گفت: «فدایت شوم! شما با این جایگاهى که نزد پروردگار خود دارید و با چنان نزدیکى که با فرستاده ی بر حق او، پیامبر خدا(ص) دارید، چرا در این هواى گرم و سوزان کار مىکنید؟»
امام در حالى که به کار مشغول بود چنین پاسخ گفت: براى این که نیازمند دیگران نباشم و روزى خود را تهیه کنم!12 در این زمینه، از امام صادق(ع) روایت شده است که مردى از اصحاب پیامبر اعظم(ص) دچار تنگدستى و سختى شد. همسرش گفت: «کاش خدمت پیامبر مىرسیدى و از او چیزى مىخواستى.
مرد خدمت پیامبر آمد و چون حضرت، او را دید، فرمود: «هرکس از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هرکس بىنیازى جوید، خداوند بىنیازش کند.» مرد با خود گفت: «منظور پیامبر جز من نیست.» پس به سوى همسرش بازگشت و او را از این ماجرا آگاه کرد. زن گفت: «رسول خدا(ص) نیز بشر است و از حال تو آگاه نیست. او را آگاه ساز.»
مرد دوباره نزد پیامبر آمد و چون حضرت، او را دید، همان جمله را فرمود و این کار سه بار تکرار شد. در نتیجه، مرد رفت و کلنگى عاریه گرفت و راهى صحرا شد. قدرى هیزم برید و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد و خوردند. فرداى آن روز همین کار را کرد و هیزم بیشترى آورد و فروخت. او پیوسته کار مىکرد و مىاندوخت تا کلنگى خرید. باز هم اندوخت تا دو شتر و غلامى خرید و توانگر شد و حال او نیکو گشت. روزى خدمت پیامبر اعظم(ص) آمد و گزارش داد که چگونه براى سؤال آمده بود و از پیامبر چه شنید. حضرت فرمود: «من که گفتم:هر کس از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر کس بىنیازى جوید، خداوند بىنیازش کند.»13
2. توکل بر خدا، مایه ی عزت و بى نیازى
اگر آدمى به لطف پروردگار خویش امیدوار باشد و به او توکل نماید و خدا را به معناى واقعى«فعال ما یشاء» بداند، هرگز براى رفع نیاز سراغ غیر خدا نمىرود بلکه مخلوقات را فقط وسیله ی برآورده شدن نیازها بر مىشمارد و حلّال اصلى مشکلات خود را خداوند مىانگارد. بدین معنا که ابتدا با دعا و توکل، عرض حاجت به خدا مىکند آن گاه به خلق خدا روى مىآورد. آوردهاند روزى «مفضّل» نزد مولاى خود امام صادق(ع) آمد تا برف تنگ-دستى که وجودش را سرد کرده بود با آفتاب دعاى او آب شود. ناتوان بر زمین نشست و از زندگى خود شکوه کرد.
امام صادق(ع) به کنیز خود فرمود: «تا کیسه اى چهارصد درهمى بیاورد و به مفضل بدهد. سپس فرمود: با این پول به زندگىات سر و سامان بده!» او که شاگردى برجسته از شاگردان امام و انسانى پارسا بود گفت: «فدایت شوم! منظور من از این اظهار نیاز، این بود که در حق من دعایى بکنید. من پول نمىخواستم.» امام با مهربانى فرمود: «بسیار خوب، پول را بگیر دعا هم مىکنم» مفضّل اطاعت کرد سپس امام براى توجه بیشتر او به خدا فرمود: «اى مفضّل! از بازگو کردن شرح حال خود نزد مردم بپرهیز تا هرگز ذلیل و خوار نشوى و در نظر آنان حقیر نگردى.»14
پی نوشت ها:
12. فروع کافی، ج5، ص74؛ وسائل الشیعه،ج12، ص10، ح2
13. مشکاه الانوار، ص185
14. بحار الانوار، ج47، ص34
منبع:ماهنامه پیام زن، شماره233
انتهای متن/
http://fna.ir/
امام عسکری(علیه السلام) بر رغم تمامی محدودیتها و کنترلهایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، یک سلسله فعالیتهای سری سیاسی راهبری می کرد که با گزینش شیوه های بسیار ظریف پنهانکاری از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور می ماند. در این زمینه نمونه های فراوانی به چشم می خورد که به برخی از آنان اشاره می کنیم:
«داوود بن اسود» خدمتگزار امام که مأمور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری(علیه السلام) بود، می گوید:
روزی امام مراخواست و چوب مدور و بلند و کلفتی مانند پایه در به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده، من چوب را گرفته روانه شدم.
در راه به یک نفر سقا برخوردم. قاطر او راه مرا بست.
سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم
، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بوده است!
بسرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت.
وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی» خدمتگزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت:
آقا و سرورت می گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟
گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست؟
امام فرمود: چرا کاری می کنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی،
اگر شنیدی کسی به ما ناسزا(هم) می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن.
ما در شهر بد و دیار بدی به سر می بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان گزارش کارهایت به ما می رسد.
این قضیه نشان می دهد که امام، اسناد، نامه ها و نوشته هایی را که سری بوده، در میان چوب، جاسازی کرده و برای «عثمان بن سعید» که شخص بسیار مورد اعتماد و راز داری بوده فرستاده بوده و این کار را بر عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینها بوده و طبعاً سوءظن کسی را جلب نمی کرده واگذار کرده بوده است، ولی بر اثر بی احتیاطی او نزدیک بوده این راز فاش شود.
برگرفته از تحقیق پایانی خانم معصومه شعبانی
——
آیه الله علامه مرحمت پناه، انوار القلوب، شیراز، چاپخانه فرهنگ، 1381، ج3، ص 350.
چندی پیش در یکی از دیدارها، فرزند شهیدی درباره اولویت انتخاب بین کار اجرایی و کار فرهنگی از حضرت آیتالله خامنهای سؤال میکند که پاسخ ایشان را در پی داشته است.
در این دیدار فرزند شهید از ایشان پرسیده است: پیش روی ما کارهایی اجرایی است مثلا در ادارهای مشغول شویم یا اینکه نه، بهتر است وارد کارهای فرهنگی شویم؟
پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR پاسخ رهبر انقلاب به این سؤال را به شرح زیر منتشر کرده است:
«کار اجرایی عیبی ندارد، دولت اسلامی است، هر گوشهاش را آدم بگیرد یک کار است
منتها کار اساسی عبارت است از هدایت. فرقی نمیکند در دانشگاه؛ در محیط کار؛ یا در محیط اداری، در محیط طلبگی.
امروز انگیزهها و فعالیتهایی که در جهت خراب کردن ذهنیت انقلابی در کشور انجام میگیرد کم نیست.
ملاک خط مستقیم انقلاب، حرفهای امام است. یعنی نگاه کنیم ببینیم محکمات امام چیست؟ …
باید دید آن نقطههای اصلی که امام روی آنها تکیه کرده چیست…
ببینید چه چیزهایی کثیرالتکرار است، آنها میشود بیّنات امام…️
فرض بفرمایید مسئلهی مبارزه با استکبار. این دیگر جزو چیزهایی است که از اول تا آخر فرمایشات امام به طور دائم تکرار شده است.
اگر کسی آمد مبارزهی با استکبار را انکار کرد یا کوچک شمرد، این خب راه امام نیست، دیگر برو و برگرد ندارد، شوخی ندارد».