قبل از آنكه چگونگي به شهادت رسيدن امام كاظم (علیه السلام) بررسي شود اين سخن به ميان ميآيد كه چرا ساير ائمه از جمله امام كاظم (علیه السلام) كه به ظاهر قيام نكردند به شهادت رسيدند؟ آنها كه ظاهر سيرهشان نشان ميدهد كه روششان با روش امام حسين (علیه السلام) متفاوت بوده است. امام حسين شهيد شد، چرا امام حسين (علیه السلام) شهيد بشود؟ چرا امام سجاد شهيد بشود؟ چرا امام صادق و امام كاظم (علیه السلام) شهيد بشوند؟ و همين طور ساير ائمه (عليهالسلام) جواب اين است: اشتباه است اگر فكر شود كه روش ساير ائمه (عليهالسلام) با امام حسين در اين جهت اختلاف و تفاوت داشته است. برخي که اينطور خيال ميكنند ميگويند: در ميان ائمه، امام حسين (علیه السلام) بنايش بر مبارزهي با دستگاه جور زمان خود بود ولي ساير ائمه اين اختلاف را داشتند كه مبارزه نميكردند. اگر اينگونه تفكر شود سخت اشتباه فكر شده است چرا كه تاريخ خلافش را ميگويد و قرائن و دلايل همه برخلاف آن است. بلكه اگر مطلب به گونه اي ديگر بررسي شود كه همينطور هم است، هيچوقت يك مسلمان واقعي (تا چه رسد به مقام مقدس امام) امكان ندارد كه با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش كند و واقعاً بسازد، يعني خودش را با آن منطبق كند، بلكه هميشه با آنها مبارزه ميكند. تفاوت در اين است كه شكل مبارزه فرق ميكند.[1]
اين است كه مقتضيات زمان در شكل مبارزه ميتواند تأثير بگذارد. هيچگاه مقتضيات زمان در اين جهت نميتواند تأثير داشته باشد كه در يك زمان سازش با ظلم جايز نباشد ولي در زمان ديگر سازش با ظلم جايز باشد. خير، سازش با ظلم هيچ زماني و در هيچ مكاني و به هيچ شكلي جايز نيست اما شكل مبارزه ممكن است فرق كند. ممكن است مبارزه علني باشد ممكن است مخفيانه و زير پرده و در استتار باشد مثل مبارزه حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) كه باعث ميشد با رها ايشان را به زندان بيندازند و مورد شكنجه قرار دهند.
در هر زنداني كه امام (علیه السلام) را ميبردند بعد از اندك زماني، زندانبان مريد او ميگشت. اول امام را به زندان بصره كه والي آن عيسي بن جعفر بن ابي جعفر منصور يعني نوهي منصور دوانيقي بود بردند كه والي بصره مردي شرابخوار و عياش و اهل رقص و آواز بود. در هفتم ماه ذيالحجه سال (178 (هـ.ق)) امام (علیه السلام) را به زندان بصره بردند و چون عيد قربان و ايام جشن و شادي بود. امام كاظم (علیه السلام) از نظر روحي در وضع بدي بودند. مدتي امام در زندان بصره بود. زهد و عبادت و كرامات آن حضرت، عيسي بن جعفر را به او علاقمند كرد و او را مريد خويش ساخت بطوري كه دريافت آنطور كه خليفه (هارون) ميگويد امام (عليهالسلام) به دنبال رياست و حُب جاه نيست بلكه او مرد معنويت است. معنويت مطرح است نه اينكه مرد دنياطلبي باشد. وضع براي امام (علیه السلام) عوض شد دستور داد يك اطاق پذيرايي بسيارخوب در اختيار امام باشد و رسماً از او پذيرايي ميكرد. هارون محرمانه پيغام داد كه كلك اين زنداني را بكن! اما او در جواب گفت: من چنين كاري نميكنم و اواخر، خودش به خليفه نوشت كه دستور بده اين را (امام كاظم(علیه السلام)) از من تحويل بگيرند و خودم او را آزاد ميكنم. من نميتوانم چنين مردي را به عنوان يك زنداني نزد خود نگه دارم چون پسر عموي خليفه و نوهي منصور بود، حرفش البته خريدار داشت.[2]
زندان بعدي بغداد بود و زندانيان «فضل بن ربيع» پسر حاجب معروف بود. او هم مريد امام گشت زندان بعدي، زندانبانش فضل بن يحيي برمكي بود فضل پسر يحيي كسي بود كه ارتباط نزديك و مستقيم با هارون داشت ولي درياي بيكرانهي رحمت امام، فضل را هم مريد خويش ساخت و فضل سخت مغضوب هارون گشت بطوري كه اگر پا در مياني يحيي برمكي نبود او را ميكشت، يحيي به نزد هارون رفت و با عذرخواهي از عمل فضل، زندانباني به نام «سندي بن شاهك» كه فردي غيرمسلمان (یهودی )و بسيار قصيالقلب بود را به عنوان زندانبان و در واقع قاتل به هارون معرفي كرد. در زندان سِندي دوران بسيار سختي براي امام كاظم (علیه السلام) بود. شكنجه و آزار و غل و زنجير، فرستادن زن بدكاره به دستور هارون (كه اتفاقاً او هم مريد امام و مسلمان گشت) روح امام (علیه السلام) را آزار ميداد. در يك هفته مانده به شهادت امام كاظم (علیه السلام) هارون توسط يحيي بن خالد برمكي نامهاي براي امام (علیه السلام) نوشت كه: «بيا و معذرت بخواه آن هم صوري چون من قسم خوردم كه تو گناه كردي و حالا هم ميدانم كه بيتقصيري، و اگر معذرت بخواهي احدي چيزي نخواهد فهميد».
امام در پاسخ فرمودند: «به هارون بگو از عمر من چيزي باي مانده است، همين.» بعد از يك هفته امام كاظم را مسموم كردند و به شهادت رساندند (مقاتل الطالبين، ص 336).
اما شدت رنج و آزار بر امام بدينجا ختم نميشد. در اصل شهادت امام، بر حسب گواهي بيشتر مورخان ترديدي وجود ندارد اما از آنجا كه شهادت امام مخفيانه صورت گرفته و حاكمان عباسي فريبكارانه به مردم اعلام كردند كه آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است.[3] هارون دستور داد تا جسد مطهر امام كاظم (علیه السلام) را فقها و چهرههاي سرشناس بغداد را كه هيثم بن عدي هم در ميان آنهاذ بود مشاهده كنند و گواهي دهند بدون شكنجه و بر اثر حادثهي طبيعي و به مرگ طبيعي جان سپرده است ماجرا به اينجا هم ختم نشد هارون پيكر بيجان امام را برکنار حبسر بغداد گذارده، ندا داد: «این موسی بن جعفر (علیه السلام) است که به مرگ طبیعی جان سپرده است بدو بنگريد.» مردم دستهدسته ميآمدند و در سيماي آن حضرت به دقت مينگريستند[4] و سرانجام امام كاظم (علیه السلام) در سال 183(هـ.ق) 25 ماه رجب (به نقل شيخ صدوق) يا 24 ماه رجب (به نقل شيخ مفيد) يا روز جمعه 14 ماه صفر (به نقل مستوفي) به درجه اعلي عليين و به اجداد مطهرش پيوست. امامي كه هيچگاه از مبارزه دست نكشيد، شاگردان بسياري تربيت كرد، نمونهي واقعي زهد و عبادت كار و تلاش بود و خستگيناپذير و اميدوار بود سياستمداري دانا و امامي رئوف و مهربان براي همه مسلمين ميبود. بابالحوائج شيعيان را در «باب التين» در مقبرهي قريشيها دفن كردند.[5]
و در آخر: «از خداوند بزرگ ميخواهيم كه ما را جزو دوستداران و پيروان ايشان و بيزاران از دشمنانش قرار دهد و ما را بر پيمودن راه ائمه هدي (عليهمالسلام) توفيق ارزاني فرمايد».
ضرورت و اهمیت مباحثه
در بین مباحث آموزشی حوزه های علمیه، آن چه در خور دقت و تأمل است، فهم این نکته اساسی است که اجزا و عناصر آموزشی ، پژوهشی و فرهنگی و همچنین روش ها و شیوه های آموزشی و درسی و نظام های درونی آنها، ویژگی های خاصی دارند که گاهی بر اثر غفلت و نسیان، به فراموشی سپرده می شود.
موضوع مباحثه از مسائل مهمی است که از دیر باز در حوزه های علمیه، سنتی حسنه، موفق و کارآمد بوده و راز موفقیت محققان و محصلان حوزه های دینی در همین مقوله نهفته بوده است .اما متاسفانه چندی است که این سنت حسنه کم رنگ شده و یا برخی جای مباحثه و درس خواندن را با هم اشتباه گرفتند و در نتیجه از ثمرات علمی مباحثه، خبری نیست.
شکی نیست که هر درس و بحثی، بدون مباحثه راه به جایی نخواهد برد. قطعا حضور در کلاس درس و در محضر استاد بودن، برکات عدیده ای دارد، اما بدون حلاجی نمودن و تکرار بحث در جلسه مباحثه، هرگز نمی توان مواد درسی را به ذهن سپرد و مشکلات و ابهامات موجود در درس را برطرف نمود.
عده ای بر این باورند که بدون حضور در جلسات مباحثه و تنها با تکیه کردن بر کلاس درس و یا با استفاده از سی دی های درسی می توان به تمام زوایای درس پی برد؛ لذا بهمباحثه اهمیتی نداده و تنها به حضور در کلاس درس بسنده می نمایند. البته مشکلات و شبهات درسی برای این عده در اوقاتی نظیر: امتحان، درس و… بروز کرده و آنان را با مشکلات روحی، اخلاقی و اجتماعی روبه رو خواهد کرد.
این سنت نیکوی علمی ، یکی از بهترین و مؤثرترین شیوه های فهم عمیق و فراگیری سریع علوم و معارف است، مباحثه براساس روش قرآنی بر « مجادله به احسن»استوار می باشد که از سلف صالح و علمای ربانی به ما هدیه شده است؛ البته این روش در کلمات نورانی ائمه معصومین به عنوان نظرگیری و جمع بندی دیدگاه ها و انتخاب بهترین، مطرح شده است. در این زمینه به سخنی گهربار از حضرت امیر مومنان، علی(ع) اشاره می شود:
“و اضمم آراء الرجال و اختر اقویها الی الصواب و ابعدها عن الارتیاب: همه نظریات را در کنار یکدیگر قرار ده، نزدیکترین آن ها به حق را انتخاب و دورترین آن ها را رها کن".
در گذشته، چنین معمول بوده است که فقط در دروس رسمی حوزه، مانند: ادبیات، فقه، اصول و… مباحثه انجام گیرد؛ اما باید توجه داشته باشیم که این شیوه را نباید در یک یا چند رشته منحصر کرد؛ ضرورت دارد که آن را در تمام علوم اسلامی، همچون : تفسیر، تاریخ، اقتصاد، کلام و … جاری نمود، تا آثار علمی آن در حوزه ها، نمود بیشتری پیدا کند و در میادین فرهنگی از کارآیی فراوان تری برخوردار شود.
اهمیت مباحثه از دیدگاه بزرگان
در کتاب آداب تعلیم و تربیت نوشته شهید ثانی درباره اهمیت مباحثه بیان شده است:
هیچ امری از لحاظ اهمیت به پایه مذاکره و مباحثه نمی رسد و آن کسی که طالب علم است، برای مذاکره، احساس حرج و دشواری نمی نماید و یا اگر احساس دشواری و ناهمواری می نماید، نباید از ادای وظیفه، نسبت به آن شانه خالی کند. اگر طلبه برای مذاکره و مباحثه درس، یار و رفیقی برای خود نیافت، باید خود با خویشتن مذاکره کند و مفاهیم و تعابیری که از استاد شنیده است، یر ذهن و خاطر خویش عرضه و تکرار نماید تا به حفظ و پایداری آن کمک کرده و آن را بر صحیفه خاطر خود بنگارد؛ زیرا تکرار معنا و مفهوم علمی در صحیفه دل و پهنه ی خاطر، همانند تکرار لفظ بر زبان است.
همچنین سعدی در باب اهمیت مباحثه، می گوید:
“سه چیز پایدار نماند! مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست “
مباحثه و مناظره ی طلاب، به منزله ی بخشی از برنامه روزانه درسی است. در نظام آموزشی حوزه، همان قدر که شرکت در جلسه درس استاد، اهمیت دارد، مباحثه درس، پس از مطالعه ی عمیق آن، حایز اهمیت است، لذا طلاب، در کنار کلاس های درس، ساعاتی را به مباحثه و منظره میان خود اختصاص می دهند.
مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای هم در این زمینه می فرماید:
سنت مباحثه، جزو بی بدیل ترین سنت هاست. مباحثه، هنوز که هنوز است، در مجامع فرهنگی خوب، جا نیفتاده است؛ مباحثه یعنی تمرین استادی؛ استاد، آن کسی است که وقتی می خواهد مطلبی را بیان کند، برآن مسلط است. این نیست که فهمیده باشد؛ بلکه بر آن مسلط است. وقتی استاد،درس می گوید، آدم، کتاب را که نگاه می کند خیال می کند مطلب را فهمیده است؛ اما وقتی می خواهد به زبان بیاورد، می بیند لنگ است. مباحثه، شما را به لنگی تان آشنا می کندو شجاعت و گستاخی تعلیم دادن می دهد؛ چون هم مباحثه تان، امروز شاگرد شماست و فردا هم شما شاگرد اویید و قشنگ گوش می دهید تا او برای شما خوب بیان کند.
محمد مهدی بهداروند_در آمدی بر مباحثه در حوزه های علمیه
از چرایی تا چگونگی
هدف همچون فانوس دریایی برای کشتی است که مانع غرق شدن او در دریای زندگی می شود کشتی های اقیانوس پیما به مدد قطب نما، مقصد خویش را در دل شب های تاریک و طوفان های مهیب می یابند. جوانان نیز در امواج حوادث زندگی و تیرگی و تاریکی مشکلات، به کمک هدف و آرمانی که دارند به ساحل سپید می رسند و پیروز و سربلند می گردند. در نگاه صاحب نظران هدف، هر چیز بلند و برافراشته و کوه مانندی است که هر آن مقابل دیدگان انسان نمایان است و لحظه ای از آن غفلت نمی شود و آرمان، مجموعه ی امیدها و آرزوهای انسانی است که گاه نام حسرت، اندوه و دریغ به خود می گیرد و هدفی والاست که دستیابی به آن مهم و ارزشمند، جویایی و پویایی اندیشه جوان، زمینه ساز جوشش درونی و کوشش بیرونی او برای رسیدن به پرسش ها و شبهه های بسیار اوست.
اگر چرایی در ذهن خود دارید، چگونه به ذهن شما خواهد آمد. از دوران کودکی مرتب شنیده ایم که باید درس بخوانیم، ولی معمولا به ما نگفته اند که چرا باید این کار را کرد و به همین علت است که غالبا بسیاری از ما به اهداف تحصیلی خود نمی رسیم . یکی از دلایل نامناسب درس خواندن، گرفتن نمره است. این انگیزه شما را در یک مسیر مسابقه قرار می دهد و شما پیشرفت خود را تنها با نمره هایتان مورد قضاوت قرار می دهید، به طوری که اگر در دراز مدت نمره های خوبی کسب نکنید دچار افسردگی می شوید. به یاد داشته باشید به نمره تکیه نکنید، زیرا نمرات تنها نشانگر این هستند که شما چگونه کار می کنید. برای بالا بردن نمره ها باید وظایف خود را بهتر انجام دهید کسب شغل مناسب و موقعیت اجتماعی مطلوب و نیز به دست آوردن رضایت خاطر والدین هم می تواند بخشی از اهداف شما را تعیین کند.
بهتر است بدانید هدف جذاب تر این است که برای کسب علم و دانش بیشتر درس بخوانید. تحصیلات بیشتر، شخصیت شما را شکل می دهد و روح و روان شما را تطهیر می کند. برای یافتن ارزش حقیقی تحصیلات، از یک فرد بی سواد در این باره سوال کنید و پی به ارزش عمیق دانش ببرید .
هدف مهم همت مضاعف
هدف شما، نگرش شما را به زندگی و طبیعت معلوم می کند و نشانگر شخصیت شماست. اگر شما به اهداف بلند و عالی فکر می کنید و در صدد هستید به آن ها برسید، باید بدانید که شما از شخصیتی بزرگ برخوردارید؛ چرا که اندیشه و هدفی بزرگ دارید. می خواهید در آینده به جامعه، خانواده و دیگران کمک کنید، مشکلات آن ها را حل کنید و مسئولیت های سنگینی بر عهده بگیرید . همه این ها اهدافی ارزشمند و عالی است و می تواند بهترین و نیرومندترین محرک برای تلاش و تکاپوی شما باشد، اما اگر اهداف شما کوچک و محدود باشد، فعالیت شما نیز اندک و محدود خواهد بود و این فرآیند طبیعی است زیرا وقتی موتور محرک شما ضعیف باشد، هیچ گاه انتظار آن را نداشته باشید که بتوانید حرکت نیرومندتری داشته باشید و کارهای بزرگ انجام دهید .
بادبان می خواهید
جلوه های جاری و پر جاذبه زندگی برای همگان – یه ویژه نسل جوان- چنان دلبری و فرصت بری می کند که عموم افراد، فرصت تآمل و تفکر برای دریافت نقش هدف در زندگی نمی یابند و نسبت به آثار بسیار مطلوب و سازنده هدفداری بی توجه هستند. از این رو گاه به مراتب پایین و زودگذر زندگی که حاصلی جز بی حاصلی ندارد بسنده می کنند و به جای برنامه ریزی ، دچار برنامه سوزی می شوند و ناگاه فرصت ها را از دست رفته می بینند.
برای پیشگیری از بروز چنین مشکلاتی آشنا شدن با آثار هدفمندی در زندگی ضروری است که به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
* هدف گیری مثبت به انسان قدرت ایستادگی و مبارزه با مشکلات می دهد
* هدفدار بودن، توانایی های فرد را افزایش می دهد. هدف همانند موتوری است که به انسان نیرو می دهد و او را به حرکت وا می دارد.
* هدف مندی، اندیشه را فعال می کند و به کارها جهت می دهد. هدف همانند بادبان کشتی است که انسان را از میان امواج سرگردان می رهاند. انسان بی هدف مانند کشتی بی بادبان است
* هدفمندی به انسان انگیزه می دهد و فعالیت را هماهنگ می کند
* هدفداری شما را در یادگیری یاری می کند و فرآیند آموختن را آسان تر و سریعتر می کند.
* هدف گیری خوب، علاقه ی شما را نسبت به تحصیل افزایش می دهد. میل و رغبت فراوانی در شما ایجاد می کند. بررسی وضعیت دانش پژوهان نشان می دهد که وقتی آن ها در حین تحصیل هدفی را برای خود انتخاب می کنند، نمرات درسی آن ها بلافاصله بالا می رود. مشکل واقعی و اصلی دانشجویانی که دلسرد شده و دانشگاه را ترک می کنند ، این است که واقعا نمی دانند برای چه درس می خوانند.
* انتخاب و هدف، موجب تمرکز قوای فکری گردیده و از هدر رفتن انرژی های مرئی و نامرئی جلوگیری می کند. چه زیباست این سخن که : بسیاری از افراد در طول زندگی خود ماهی گیری می کنند، بدون آن که بدانند آنچه دنبال آن هستند ماهی نیست! این بینش موجب گردیده که برخی همت و دقت را مکمل هم دانسته و به دیگران توصیه کنند: مطمئن شوید که در مسیر و جهت درست حرکت می کنید؛ تنها توجه به سرعت مناسب ، کافی نیست.
* قاطعیت و جدیت از پیامدهای مطلوب هدفداری است، زیرا آن کس که می داند از زندگی چه می خواهد در مقابله با حوادث، غافلگیر نخواهد شد. بی شک با هدفداری بلندمدت، هرگز تحت تأثیر شکست های کوتاه مدت قرار نخواهیم گرفت و با عزم و جزم چشمگیری به آن چه دوست داریم، دست می یابیم.
*تعارض ها و تردیدها زندگی با انتخاب هدفی مطلوب و میسور قابل حل است، سرگردانی بی پایان بسیاری از انسان ها معلول نداشتن هدف روشن و مشخص در زندگی است.
* قدرت تأثیر گذاری بر اطرافیان، با نوع هدف زندگی بستگی دارد. هدفداری به فرد، سرعت عمل، انتخاب مؤثر و قابل دفاع می بخشد. اندیشمندی معتقد است: یک فرد بی هدف، جهت خود را از دست خواهد داد و آن قدر در امواج متلاطم زندگی سرگردان خواهد شد که سرانجام غرق می شود. مردمانی که آرزو و هدف دارند غرق نمی شوند؛ زیرا فرد به اندازه هدف هایش ثروتمند است تاریخ متعلق به کسانی است که در زندگی هدف دارند.
بهره گیری از فرصت ها یا به دیگر سخن مدیریت زمان از آثار مطلوب هدفداری است، زیرا کسی که به خوبی می داند هدف اعلای زندگی چیست ؟ فرصت ها را خود می سازد و هرگز منتظر فرا رسیدن فرصتی طلایی و دلچسب نمی ماند. کسی که در زندگی صاحب آرمان و اندیشه باشد هماره از دو واژه ی کلیدی به خوبی استفاده می کند: اهمیت ، فوریت؛ تا به خوبی مرحله سوم یعنی موفقیت دست یابد.
مجله خانه خوبان شماره 24
نکاتی برای مطالعه بهتر…
-
مطالعه در مکان های مختلف بر مشکلات یادگیری خوب و مؤثر می افزاید
-
تمام کارهای خود را در یک اتاق و حتی با یک میز و صندلی انجام دهید
-
برای تمرکز حواس، عکس افراد مورد علاقه خود را از روی میز و اطراف آن بر دارید
-
وسایل کار خود مانند نوشت افزار را آماده کرده و در دسترس قرار دهید
-
نوری که مستقیما از لامپ بر روی کتاب بتابد، بسیار بد است
-
مطالعه در تنهایی مؤثرتر از وقتی است که با مشارکت شخص دیگری انجام شود
-
مطالبی که پیش از خواب مرور می شود، بهتر به یاد می ماند و موجب می شود جزئیاتی را که قبل از آن متوجه نبوده اید، بهتر به خاطر بسپارید
-
هر چه مدت مطالعه طولانی تر باشد، یادگیری کمتر می شود
-
وقتی فکرتان منحرف ومتوجه موضوعات دیگر شود، مطالعه را متوقف کنید
-
هنگام مطالعه نگران وقت نباشید و هر دم به ساعت نگاه نکنید
-
پس از خواندن پاراگراف از خود بپرسید که آن قسمت درباره چه موضوعی بود؟
-
بازگو کردن مطالب خوانده شده، از دوباره خوانی بهتر است
مفهوم پلورالیزم
1-مفهوم لغوی و اصطلاحی پلورالیزم
در فرهنگ آکسفورد،(pluralism) این گونه تعریف شده است:
1-زندگی در جامعه ای که از گروه های نژادی مختلف تشکیل یافته و این گروهها دارای زندگی سیاسی و دینی مختلف می باشند. این تعریف بیانگر یک پدیدار اجتماعی است.
2-پذیرش این اصل که گروههای نژادی مختلف می توانند، در یک جامعه به صورت صلح آمیز زندگی کنند، این تعریف متضمن یک ایده و مکتب فکری است.
« پلورالیسم، یعنی کثرت، یعنی جمع در مقابل تفریق و کاهش، و نام مکتب اصالت تکثر است».
معادل های«پلورالیزم» در زبان فارسی عبارتند از:کثرت و چندگانگی: تعدد مقام و شغل و دارا بودن بیش از یک منصب در کلیسا.
واژۀ«پلورالیسم» بر گرفته از دو کلمۀ «plural» به معنای جمع و «ism» به معنای گرایش است.بنابراین «پلورالیسم» درلغت، معنای «جمع گرایی و کثرت گرایی» دارد.
کثرت گرایی، عبارت است از «اولویت نظری چند گانگی بریگانگی، و گوناگونی برهمگونی».
بدین ترتیب، هر زمینه ای از پژوهش های انسانی راکه در نظر بگیریم، منطق مفهومی کثرت گرایی، آن را در مقابل «یگانه انگاری» قرار می دهد.[1]
«پلورالیسم» در اصطلاح به معنای گرایش به اصول متعدد و در مقابل «وحدت گرایی» است.برای مثال اگر در تبیین پدیده ای، از اصول متعدد بهره بجوییم، پلورالیست و اگر از یک اصل استفاده کنیم «مونیست» خواهیم بود.[2]
2-اقسام پلورالیزم
پلورالیزم یکی از مفاهیم و مباحث فلسفۀ دین و کلام جدید به شمار می رود. این واژه نیز همانند بسیاری از مفاهیم سیاسی، اجتماعی، فلسفی و کلامی، از مفاهیم وارداتی محسوب می شود که با انتقال علوم و معارف مغرب زمین به کشورهای رو به توسعه وارد شده و در اثر ارتباط فرهنگی و تحولات اندیشه ها مهمان فرهنگ مشرق زمین گردیده است. پلورالیزم اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی، قبل از پلورالیزم دینی در اروپا پذیرفته شد؛ به همین دلیل تبیین آنها در فهم پلورالیزم دینی لازم است.[3]
1-2- پلورالیزم اجتماعی
اصطلاح پلورالیزم اجتماعی از واژۀ لاتین( pluralis ) اخذ شده است و به مفهوم نگرش و گرایش به کثرت، وفور، تعدد و افزایش کمی و کیفی احزاب، جمعیت ها،انجمن ها، و تنوع آراء وعقاید و در جهت مصالح جامعه و سرانجام تکثر قدرت در همۀ زمینه ها بکار رفته است. در پلورالیزم اجتماعی، به لزوم تحکیم مبانی امور فوق و تشویق، ترغیب و هدایت مردم جامعه به سوی تخرب، جمعیت ها، و انجمن های سیاسی، اقتصادی، تعلیم و تربیت فرهنگی و نیز اتحادیه ها و سندیکاهای شغلی تأیید می گردد تا از طریق مشارکت چند جانبۀ مردم در امور عامه، مصلحت امور عمومی تامین شود و اداره ی امور جامعه، توانی بیشتر و گسترده تر گردد.تحمل آراء و عقاید و نیز تساهل و تسامع و داشتن رفتار معتدل با احزاب و جمعیت ها،انجمن ها و اتحادیه ها و سندیکاها، شرط لازم برای تحقق پلورالیزم است.
آنارشیست ها که خواستار آزادی فرد از همۀ قیود و قیومیّت ها و حاکمیت ها و طالب حذف بالقوه و بالفعل حکومت ها می باشند، خواهان پلورالیزم در جنبه های افراطی آن هستند.[4]
2-2- پلورالیزم اخلاقی و فرهنگی
پلورالیزم اخلاقی، نوعی نسبی انگاری ارزشی و نفی ضوابط ثابت و عام اخلاقی و نفی استدلال پذیری از ارزش های اخلاقی را افاده می کند و پلورالیزم فرهنگی، به معنای رسمیت بخشیدن و حقانیت دادن به تمام فرهنگ ها و نفی هرگونه رحجان فرهنگی می باشد.
وجه مشترک پلورالیزم اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی همان نسبی انگاری معرفت شناسانه می باشد که بر این اساس، در ساحت جامعه، مفسر و مرجع رسمی در امور اجتماعی وجود ندارد و جامعه باید بصورت غیر ایدئولوژیک و برپایۀ عقلانیت کثرت اندیش اداره گردد.[5]
3-2-پلورالیزم سیاسی
پلورالیزم سیاسی، آن فلسفۀ سیاسی است که می گوید علاقۀ فرد نباید منحصر به پیوستگی سیاسی وی با دولت باشد بلکه علاقه های دیگر دارد مانند علاقه ی اقتصادی و مذهبی و غیره و این علایق باید در تعیین خط مشی و سیاست جامعه مورد توجه قرار گیرد و مفهوم دیگر آن اعتقاد به لزوم تعدد احزاب و جماعات و انواع انجمن ها وعقاید و سلیقه ها در اجتماع است و پرورش و تشویق این تعدد و کثرت استجاب و موافقت دوست با شرکت ایشان در امر حکومت و ادارۀ جامعه این مسلک در برابرمسلک مونیسم قرار داردکه آن را فرضیۀ مونیستیک دولت نامند و گوید:«حق حاکمیت(سوورنته) حق منحصر دولت و ارادۀ اعلای دولت است و تمام مؤسسات و افراد باید تابع دولت سیاسی باشند».
طبق آئین پلورالیست اتورتیه ی حکومت در درون یک جامعه باید تقسیم شود بین گروههای مختلف مانند گروه های مذهبی و اجتماعی و اقتصادی و در انحصار یک قدرت سوورن در دولت نباشد (وطبق نظر بعضی از نویسندگان حتی دولت هم نباید در آنها سهیم باشد یا دخالت کند).
طرفداران این عقیده می گویند: «این مجامع به همان قدر اهمیت دارندکه دولت دارد و بعضی از مجامع از لحاظ وفاداری افراد و اعضایشان حتی از دولت هم مهم ترند(مانند کلیسا) لذا باید این مؤسسات، خود، حکومت برخود داشته باشند و دولت بین آنها صورت حکم یا روابط غایی را داشته باشند.[6]
این جماعت برسه فرقه تقسیم می شوند:
1-افراطیون که مؤسسات و مجامع دیگر را مافوق دولت می شمارند.
2-تفریطیون که مؤسسات و مجامع دیگر را مادون دولت می شمارند.
3-اعتدالیون که دولت را از حیث اهمیت با سایر مؤسسات و مجامع مساوی می دانند.
در میان فلاسفۀ قدیم، عقیدۀ فوق از عقاید سیسرو و سن اگوستین استنباط می شود. ولی مواضع و پرورش دهندۀ آن در قرون جدید مونتسکیو بوده و بعد پیشقدمان استقلال آمریکا و واضعین قانون اساسی آن کشور و فلاسفۀ آمریکایی آن را پرورش داده و پذیرفته اند و در آمریکای امروز بیش از هرکشور دیگر جهان مورد قبول وتوجه است وبه مؤسسات و مجامع غیر دولتی در این کشور اهمیت بسیار داده شده و می شود.[7]
4-2-پلورالیزم دینی
پلورالیزم دینی به این معناست که حقیقت و رستگاری منحصر در دین ویژه ای نبوده و همۀ ادیان بهره ای از حقیقت مطلق و غایت قصوی دارند؛ در نتیجه پیروی از برنامه های هر یک از آنها می تواند مایۀ نجات و رستگاری انسان باشد. بر این اساس نزاع حق و باطل از میان ادیان رخت بربسته، خصومت ها و نزاع ها و مجادلات دینی نیز جای خود را به همدلی و همسویی می دهند.
پلورالیزم دینی درجهان مسیحی، در دهه های اخیر توسط جان هیک طرح و یا ترویج شده است.[8]
پلورالیزم به معنای امروزی آن، یعنی اصیل دانستن کثرت و اعتقاد به عدم امکان تحویل کثرت ها به وحدت است. پلورالیزم دینی، اجمالاً به معنای تأیید ادیان و مذاهب گوناگون و فتوا دادن به بهره مندی آنها از حقیقت است. درواقع پلورالیزم دینی پاسخی است که به سؤال ازحقانیت ادیان داده می شود.[9]
کثرت گرایی دینی نظریه ای است در مقابل انحصارگرایی و شمول گرایی، در باب حق بودن ادیان و برحق بودن دینداران، و برآن است که کثرتی که در عالم دین ورزی پدید آمده است، حادثه ای است طبیعی که از حق بودن ادیان و برحق بودن دینداران پرده بر می دارد و مقتضای دستگاه ادراکی آدمی و ساختار چند پهلوی واقعیت است و با هدایتگری خداوند و سعادت جویی و نیکبختی آدمیان سازگار است.[10]نزاع بر سر حقیقت و فهم حقیقت است.[11]
کثرت گرایان می گویند: یک حق نداریم بلکه حق های بسیاری داریم و این به دلیل چند ضلعی وچند لایه بودن واقعیت است. وهمین پیچیدگی و تو در تو بودن واقعیت چنان غامض و حیرت افکن است، که زبان و ذهن را به تناقض می افکند، یا دست کم به گوناگونی و اختلاف می کشاند. از این روست که باورهای صدق و کذب پذیر متنوع و مختلفی پدید آمده است.[12]
حقیقت در اینجا از نسخ حق مطلق نیست؛ به عبارت دیگر حقانیت درمقام اثبات مد نظر است نه حقانیت در مقام ثبوت.حقانیت در مقام ثبوت، فارغ از مرجع تشخیص حقانیت است، ولی حقانیت در مقام اثبات، حقانیت یک اعتقاد را در نسبت با مرجع تشخیص آن مورد توجه قرار می دهد.لذا مسیحaبرای مسیحیان پیامبرحق است و حضرت محمد * برای مسلمانان.
«حقانیت» مبتنی بر دو رکن«صدق»و«معقولیت» است.یعنی اگر کسی گزاره ای را حق بداند به معنای آن است که اولاً آن گزاره را صادق می داند، ثانیاً، صدق آن را به کمک روش عینی کشف کرده است، یا می تواند از اعتقادش به صدق آن گزاره به نحو عینی دفاع کند، در نتیجه این اعتقاد، معقول یا موجه است.[13]
امروزه عقلانیت به نحو عقلانیت حداکثری ممکن نیست، یعنی نمی توان برای یک اعتقاد، برهان اقامه کرد که جمیع عاقلان در جمیع زمان ها، آن برهان را قانع کننده بیابند و صدق آن اعتقاد راتصدیق کنند؛ زیرا مقدمات مشترک میان جمیع عاقلان وجود ندارد تا چنین برهانی اقامه شود.بنابراین باید عقلانیت را به معنای عقلانیت حداقلی یا عقلانیت انتقادی در نظر گرفت.
اثبات به معنای اقامۀ برهان به سود یک اعتقاد است، به نحوی که جمیع عاقلانی که در مقدمات و پیش فرض ها با ما مشترک اند، آن برهان را قانع کننده بیابند و صدق آن اعتقاد راتصدیق کنند. پذیرش مقدمات و پیش فرض ها، بیشتر به شرایط تاریخی و اجتماعی بستگی دارد